دانلود رمان الماس سرخ _ عشق به یک انسان معمولی، جایی در قوانین جادوگرها ندارد. جادوگرهایی که خود تابع قانونهای خود هستند، نقشهای را برای جدایی بین یک جادوگر عاشق و انسان معمولی رقم میزنند. فارق از خاصیت عشق که چه بر سر حال آن عاشق خواهد آورد و دروغی که برملا میشود و این قوانین را نقض میکند به هنگامی که فردی برای اصلاح قوانین پیش قدم میشود.
من سعی کردم سریعتر بدوم و صدای او را نادیده بگیرم؛ اما تروی در باشگاه فوتبال بود و سرعت بیشتری نسبت به من داشت.
او درحالیکه بازوی من را میگرفت، پرسید:
– هی! چه مرگت شده؟
زمانیکه سعی داشتم او را دور کنم گفتم:
– دست از سرم بردار!
با چهرهای گیج پرسید:
– من کار اشتباهی انجام دادم؟
من با عصبانیت به او نگاه کردم و راه خود را ادامه دادم که او دست مرا گرفت.
– هی، صبر کن، بیا حرف بزنیم.
سعی میکرد مرا آرام کند. رمان تخیلی الماس سرخ
طعنه آمیز گفتم:
– چرا نمیری با شیلا صحبت کنی؟
او درحالیکه مطمئن نبود که من در مورد چه چیزی صحبت کردهام، گفت:
– چی؟
سپس از بیمارستان تماس گرفتند.
– سلام! چی؟ من تو راهم.
اشک مانند چشمه رود اردن از چشمانم میریخت.
تروی با نگرانی سوال کرد:
– مشکل چیه؟
– پدربزرگم سکته قلبی کرده؛ من باید به بیمارستان برم.
– میرسونمت؛ بزن بریم!
تروی به آرامی این را گفت و من را سوار ماشینش کرد.
هنگام رانندگی ماشین غرق سکوت بود. تنها چیزی که میتوانستم به آن فکر کنم این بود که اگر هر اتفاقی برای او میافتاد، میمردم.
وقتی که در نهایت در بیمارستان متوقف شدیم، هر دو پیاده شدیم.
وقتی وارد بیمارستان شدیم، تروی مرا متوقف کرد و دستم را گرفت.
– من دوستت دارم و هرگز کاری برای صدمه زدن بهت انجام نمیدم.
کلمات به من قدرت دادند.