دانلود رمان راز ریما

دانلود رمان راز ریما _ سایه‌ی نحس شوربختی قرار نیست دست بردار باشد. تنی آوار شده، مملو از توانی پوشالی، پناه می‌شود، امید می‌شود، تلالو نور می‌شود و از صمیم جان درد می‌کشد.‌

تنی که خود، سال‌هاست به سوگ زندگی از دست رفته نشسته است. حال چرخ گردون روزگار قرار نیست چیزی را دست خوش تغییرات نکند، می‌چرخد و کن فیکون می‌کند‌…سایه‌ها کنار می‌رود، بذر عشق که افشان می‌شود، روح‌های مرده جان می‌گیرند.

قسمتی از رمان:


رمان عاشقانه راز ریما _ – ریما! این در لعنتی رو باز کن!

اشک‌های ریما با شنیدن صدای پرسام روی صورتش دویدند، انگار آن‌ها نیز با شنیدن ضجه‌های مرد عاشق و خسته‌ای که پشت در ریما را صدا می‌زد، توان ایستادگی در چشم‌های صاحبشان را نداشتند.

پرسام دوباره با صدایی گرفته داد کشید:

– می‌دونم این‌جایی! باز کن این در رو بهت میگم!

ریما با صدای بلند به گریه افتاد، پرسام با بغض‌ گفت:

– به جان نیلو اگر باز نکنی کاری می‌کنم که پشیمون بشی!

جمیله نگران حال وخیم ریما بود و مرتب دستهایش را به هم می‌مالید.

– ریما خانم! چیکار کنم؟ هرکار تو بگی می‌کنم ریما گیان! هرچی تو بگی دختر بداقبالم!

ریما طاغت شنیدن صدای مضطرب و بغض‌آلود پرسام را نداشت، مستاصل و ناچار زیر لب گفت:

– باز کن!