در سال 2015 یکی از طراحان تجربه کاربری، مقالهای در مدیوم نوشته که من خیلی دوسش دارم و اینجا سعی کردم که اون مقاله رو به فارسی برگردونم. موضوع مقاله درباره سختترین چیز در تجربه کاربریه. با اینکه این مقاله در سال 2015 نوشته شده، اما بخاطر جوان بودن این علم در ایران، بنظرم هنوز هم میتونه کاربرد داشته باشه.

در ادامه این مقاله رو از زبون خود Alastair Simpson بخونید.
من این هفته یک جلسه پرسش و پاسخ با 25 فارغالتحصیل دوره آموزشی تجربه کاربری در General Assembly داشتم. بیشتر سوالها حول محور این بود که چطور پورتفولیوی خودمون رو برای مصاحبه کاری آماده کنیم، کارهای دیزاین در شرکت Atlassian چگونه انجام میشه و چطور میشه وارد صنعت طراحی و تجربه کاربری بشیم.
یک سوال، واقعا برام از بقیه جذابتر بود.
به عنوان یک طراح، بزرگترین مشکلی که باهاش روبرو شدید چی بوده؟
فکر میکنم جواب من اون جوابی نبود که افراد داخل اتاق انتظار شنیدنش را داشتند.
سختترین چیزی که یک طراح با اون روبرو میشه، قانعکردن افراد تیم یا شرکت درباره اهمیت سرمایهگذاری واقعی در تجربه کاربری و دیزاین در اوایل راه هر کسب و کاری است.
با وجود رشد روزافزون علم تجربه کاربری در طی سالها، هنوز هم توافق بر سر تجربه کاربری سختترین مهارت است و من معتقدم که خیلی از طراحان این مهارت را ندارند. این مسئله اغلب به این صورت دیده میشه که خب مشکل بقیه است که ایرادات تجربه کاربری و کاربرد اون رو نمیبینند. اما من موافق نیستم.
قانع کردن یک سهامدار یا بنیاگذار یا رییس شرکت از اینکه تعمیر و ترمیم جنبههای مختلف تجربه کاربری اهمیت دارد، بسیار سخت است. گفتن اینکه رابط کاربری سایت مشکل دارد به یک مدیرعامل، هیچ تاثیر خاصی روی او نمیگذارد. یا گفتن اینکه باید روی مشکلات رابط کاربری زمان و هزینه برای تحقیقات صرف کنید به یک مدیر پروژه که با ضوابط سختگیرانه، مشکلات ریز و درشت و دست و پنجه نرمکردن با پلتفرم جدید، روبرو است، کار سادهای نیست.
بخشی از نقش شما به عنوان یک طراح، اینه که برای اعضای تیمتون داستان قانعکنندهای از درد و رنج مشتریها هنگام کار با محصول و اینکه چرا این مسئله اهمیت دارد، بسازید و آنها را متوجه این مسئله کنید.
اگر نمیتوانید چنین داستانی خلق کنید، احتمالا به جرگه کسانی پیوستهاید که من نگرانی زیادی بابت آنها دارم. در حال حاضر (البته منظورش سال 2015 هست)، تیمها یک یوایکس کار استخدام میکنند و توقع دارند بدون صرف زمان و هزینه مناسب یک فرآیند واقعی طراحی، او همهچیز را درست کند.
صرف داشتن یک طراح تجربه کاربری در تیمتان، همه مشکلات را حل نمیکند. در شغل قبلی خودم به عنوان مشاور، خیلی وقتها مشتریان درباره نیازشون به تحقیق یا یک فرآیند طراحی سوال میکنند و اغلب حرفشون این بود:
ما شما رو استخدام کردیم و شما یک متخصص تجربه کاربری هستید، پس چه نیازی به تحقیق یا فرآیند طولانی شما داریم؟
استخدام فردی که نظر و ایده دارید، به منزله داشتن یک فرآیند سالم برای طراحی نیست.
هنر داستانسرایی...
درک نحوه استفاده از دادهها و بازخورد کمی مشتریان، کمک گرفتن از آنها برای تاکید بر مشکلات تجربه کاربری وخلق داستانی قانعکننده برای سهامداران درباره سرمایهگذاری روی تجربه کاربری، یک هنر است. و مانند همه هنرهای دیگه، سخت هم هست.
3 سال پیش (یعنی سال 2012)، فقط 6 طراح در Atlassian وجود داشت. اکنون (سال 2015) ما بیش از 60 طراح داریم که نشان از رشد سریع و تبدیل شدن ما به رهبر این حوزه دارد.
طراحی اکنون یک جایگاه مخصوص در شرکت ما دارد. ما با کمک و همفکری مدیر پروژهها، توسعهدهندگان، تیمهای پشتیبانی و مشتریان، طراحی میکنیم.
به عنوان یک تیم طراحی، ما سعی کردیم داستانهای جذابی درباره مشتریان بسازیم و با دیگر اعضای سازمان به اشتراک بذاریم. ما پرسوناهای مشتریانمون رو بصورت کارت درآوردیم و تونستیم از اونها در دیوارهای طراحیمون استفاده کنیم.
با این حال، فرآیند سختی بود که تونستیم در چنین زمان کوتاهی، به اینجا برسیم. و ما هنوز همه مشکلات رو حل نکردیم. ما هنوز مشکلاتی داریم که همه تیمهای نرمافزاری دیگه هم باهاشون روبرو هستند.
چطور ما اهمیت تجربه رو بر اضافهکردن یک ویژگی جدید مقدم بشماریم؟ این چه تاثیری روی مشتریان ما خواهد گذاشت؟ چطور داستانی بگیم که تیم پشتیبانی و مهندسی ما مشکلات مشتری رو درک و از راهحل ما استفاده کنه؟ اما خب، در مسیر درستی قرار داریم!
خب اگر شما در دیزاین تازهکار هستید یا نمیتوانید به خوبی با بقیه تیم درباره مشکلات مردم، به نتیجه برسید، پیشنهاد میکنم چند کتاب درباره متقاعد کردن، فروش و داستان سرایی بخونید. این کتابها میتونند مهمترین ابزار شما در طراحی باشند.
خب، امیدوارم این مقاله به کارتون بیاد، فقط شرمنده دیگه تاریخ نوشتنش مال سال 2015 هست و شاید کمی قدیمی باشه.