مارادونا کیست :
دیه گو آرماندو مارادونای فوتبالیست را چگونه می توان تشریح کرد ؟ شاید همان دو گلی که در جام جهانی 1986 مکزیک به انگلیس زد کافی باشد. اما بدون شک یک کتاب درباره ی او کفایت نمی کند.داستان مارادونا را می شود بین تیترهای چشم گیر جست و جو کرد، اما برای شناخت بیش ترش باید وارد جزئیات شد: دستاوردها و شاهکار های حماسی ، تناقضات و اشتباهات، تضاد ها و یاغی گری ها . این کتاب خواندنی مسیری است که مارادونا در آن گام برداشته است ؛ از خاستگاهش تا روزی که در بومبونرا فوتبال را کنار گذاشت. خرید کتاب مارادونا
مارادونا در زمین فوتبال گره معماهایی را باز می کرد که زمان و فضای کافی برای حل شان وجود نداشت. انگار همه چیز در اطرافش از حرکت می ایستاد و او هوشمندانه ترین تصمیم را می گرفت و عملی می کرد؛ تصمیمی که اجرایش گاهی شدنی و گاهی محال به نظر می رسید. انتخاب هایش حاصل کنار هم قرار گرفتن تجزیه و تحلیل و غریزه بود که به شکلی خارق العاده در هم ادغام می شدند و آمیخته با نبوغ ذاتی همگی در خدمت یک توپ ساده ی فوتبال در می آمدند
مارادونای شانزده ساله اولین بازی اش را در بحبوحه ی بحران های سیاسی برای تیم اصلی آرژنتینوس جونیورز انجام داد.
اوراسیو پاگانی ، با اشاره به قدرت وحدت بخش او ، نوشت آرژانتین نیازمند رویاهای تازه است. سیاست راهی به رختکن آرژنتینوس نداشت و همه چیز در فوتبال و دختران خلاصه می شد. دیه گو اهل سیگار و الکل نبود. عاشق تمرین حتی زیر نورافکن های خاموش ورزشگاه بود و بیشتر می ماند تا تمرین کند.او توانست کارلوس مونوتی ، دروازه بان تیم ، را راضی کند تا همراه سایر بازیکنان با هم مسابقه ی شرطی پنالتی بدهند و اگر هم کسی راضی نمیشد آن ها را همراهی کند ، نوبتی به همدیگر پنالتی بزنند.کتاب فروشی در انقلاب
آرژنتینوس جونیورز ، به جز پرورش بازیکن ، به القای روحیه ی تیمی و مهارت های رهبری هم معروف است. بسیاری از کاپیتان های تیم ملی آرژانتین مثل خوان پابلو سورین ، خوان رومن ریکلمه و استبان کامبیاسو در رده های پایه ی این باشگاه رشد کرده اند.
دیه گو احساس می کرد پذیرش مسئولیت رهبری تیم قاعدتا باید قدم بعدی او باشد ، به ویژه که جدای از سن و سالش خلاء رهبری هم در تیم احساس می شد.
دیه گو نیاز به پیمانی نانوشته با مردم داشت: از آنها می خواست در ازای هنرش تحسینش کنند. با این که رابطه اش با هواداران معمولا ناپایدار و پرنوسان بود، این پیمان برای او جای بحث نداشت. پیش شرط و نیاز او در عوض قربانی کردن زندگی روزمره اش وفاداری ابدی بود. هر گاه احساس می کرد این محبت به تمامی متوجه اوست، واکنشی خیره کننده نشان میداد.
و در بارسلونا هیچ گاه به این اندازه ستایش نشد، به خصوص از جانب رؤسای باشگاه. جوزپ لوئیس نونیز، رئیس بارسلونا، از دفتر کارش در شرکت ساختمانی نونیز و ناوارو باشگاه را اداره می کرد. بازیکن ها ارتباط چندانی با او نداشتند، اما در امور ورزشی بدون اجازهی او قدم از قدم برنمیداشتند. امور مدیریتی روزمره را به یکی از افراد مورد اعتمادش، آنتون پاررا، و وظایف معاونت اجرایی و مذاکره را به خوان گاسپارت سپرده و سخنگو و چهرهی خوش برخورد باشگاه هم نیکلاو کاسائوس بود.
نونیز قد و یک دنده بود. او مهم ترین و قدرتمندترین فرد باشگاه بود. موفقیت های اقتصادی روی ناکامی های ورزشی اش سرپوش می گذاشت. بارسلونا قهرمان لیگ نمی شد، اما با مدیریت نونیز همیشه پروژهای در حال آغاز شدن بود. او ملاحظات سخت گیرانه ای دربارهی زندگی اجتماعی و خانوادگی اش داشت و از کسانی هم که برایش کار می کردند همین انتظار را داشت و به همین خاطر در نوامبر ۱۹۸۲ در اولین فصل حضور دیه گو گفته بود:
وظیفه ی فوتبالیست فقط فوتبال بازی کردن نیست، او باید زندگی شخصی معقولی هم داشته باشد…
جام جهانی ۱۹۸۲ در اسپانیا
مارادونا از لحظه ای که اعلام کرد می خواهد با فوتبال خداحافظی کند مجبور شد خودش را از ته یک درهی عمیق بکشد بالا. کلافه و زخم خورده برای تعطیلات با خانواده اش به لاس وگاس رفت. غیبتش در دورهمی های تیم ملی از نظر منوتی گناهی نابخشودنی بود، اما او حال و روز مارادونا را درک می کرد. دیه گو یک جلسه ی تمرین دیگر با تیم آرژانتین را به خاطر پرستاری از مادر بیمارش، دونیا توتا، از دست داد. در بیست و یک سالگی، هیجاناتش در آستانهی فوران بود.
آلبرتو پرز، یکی از مدیران آرژنتینوس جونیورز، می گوید: «بعد از تکمیل انتقال به [جوزپ لوئیس نونیز گفتم: “شک دارم دیه گو تو بارسلونا جا بیفته. جا خورد و نگاهم کرد. “ببین کی بهت میگم… کاتالان ها آدم های عصا قورت داده ای اند، اما دیه گو از یه فضای دیگه میآد…» رئیس بارسلونا اولین هشدار را دریافت کرده بود. پرز ادامه می دهد: «
وقتی گل مذاکرات مان تمام شد، خورخه سیترسپیلر به من گفت: “بارسلونا یه ماشین به دیه گو داده. حالا به من میگه از نونیز بخوام پول بنزینش رو هم بده. “عصبانی میشه، خورخه. خودت بهش بگو. نه، نه. تو بهش بگو. من هم رفتم و به نونیز گفتم که یک مسئله ی کوچک باقی مانده… خیلی کوچک… این که… بارسلونا باید پول بنزین ماشین را هم تأمین کند… از جا بلند شد و شروع کرد به داد و فریاد کردن. “بنزین؟ بنزین؟ چند میلیون پزوتا پول می گیرید… اون وقت دنبال پول بنزین هم هستید؟»
بارسلونا: هم تیمی ها و رسانه ها
دیه گو در لحظات بحرانی شخصیت واقعی اش را نشان می داد. اگر یک شیر سر راهش قرار می گرفت، در برابرش سینه سپر می کرد. اما گاهی هم یک تنه از عهدهی کارها برنمی آمد. در این جور مواقع ارزش حامیان او، خورخه . سیترسپیلر، گییر موبلانکو و فرناندو سینیورینی، عیان می شد.
دیه گو بعد از ناکامی آرژانتین در جام جهانی ۱۹۸۲ با اشتیاق بسیار به استقبال ماجراجویی در بارسلونا رفت. شروع خوبی داشت. در مسابقه ای در جام برندگان جام در ماه اکتبر، از صدهزار تماشاگری که ورزشگاه ماراکانای بلگراد را لبالب پر کرده بودند، بیشترشان از جا بلند شدند تا گل واسلینای او را تشویق کنند؛ بعد از سی متر حرکت با توپ، از پشت محوطه ی جریمه توپ را با ضربه ای قوس دار و تماشایی از بالای سر استویانوویچ، دروازه بان ستارهی سرخ، وارد دروازه کرد. این احتمالا بهترین گل مارادونا با لباس بارسلونا بود.
بلانکو نقل می کند که اواخر سال ۱۹۸۲ و پس از آن شروع امیدوارکننده باید با غولی بی شاخودم دست و پنجه نرم می کرد. دیه گو هپاتیت گرفته بود. سیترسپیلر از اسپانیا تماس گرفت و گفت دیه گو به چند نفر نیاز دارد که از او دلسوزانه مراقبت کنند. گفت: “من دیه گو رو خوب میشناسم و میدونم چی میخواد و چی حالش رو خوب میکنه.
https://ketabtala.com/