باور یک فکراست که بسیار زیاد در زندگی فرد تکرار شده و توسط آن شخص یا به صورت خودآگاه و یا به صورت ناخدا گاه پذیرفته شده است. برای مثال من باور دارم دوستان خوب برای من پیدا نمیشود. درواقع این جمله فقط یک فکر نیست بلکه این جمله در ذهن من تبدیل به یک باور شده است. فکری که هزاران بار در ذهن من تکرار شود٬ تبدیل میشود به باور.
ولی چگونه من به این باور رسیدهام؟
فرض کنید پدر و مادر من همیشه در ایجاد روابط دوستانه دچار مشکل بودند و دوستان مناسبی نداشتند یا روابط دوستانهی پایداری برقرار نمیکردند و یا دوستانی داشتند که ازانها سؤاستفاده میکردند و به پدر و مادر من نگاه ابزاری داشتند یا با افراد خودخواه و خودشیفته رابطه برقرار میکردند و …. . وقتی من به صورت مداوم شاهد اینگونه روابط باشم به این باور میرسم که دوست خوب وجود ندارد یا ایجاد روابط دوستانه خیلی سخت است و من نمیتوانم یک دوست خوب داشته باشم.
حال عکس این خانواده را در نظر بگیرید. فرض کنید من خانوادهای دارم که اخلاق بسیار خوبی دارند، درک بسیار بالایی نسبت به روابط دارند و توانستهاند دوستان بسیار زیادی را جذب کنند، روابط دوستانهی پایداری دارند و همیشه در خانه دربارهی روابط دوستیشان صحبت میکنند. برای مثال میگویند امروز با آقای محمدی بیرون رفتم، ازایشان خواستم کاری برایم انجام دهند و دوستم خیلی خوب آن کار را برای من انجام دادند. خیلی بامعرفت هستند و من خوشحالم که همچین دوست و رابطهی دوستانهی خوبی دارم و یا میگویند من همیشه دوستان خوب و بامعرفتی داشتهام و در ایجاد روابط دوستی خود موفق بودهام.
وقتی من اینگونه روابط را میبینم به این نتیجه میرسم که ایجاد روابط دوستانه کار خیلی سختی نیست و من هم میتوانم روابط خیلی خوبی داشته باشم.
شاید بهتر باشد برای شناختن کامل باور٬ کمی هم در مورد فکر و ارتعاش صحبت کنیم؟
فکر و ارتعاش چیست؟
باورهر انسانی در هر لحظهای در حال فکر کردن است. یعنی همین الان که من دارم برای شما این مقاله را مینویسم٬ در حال فکر کردن به این موضوع هستم و شما که در حال خواندن این مقاله هستید٬ در حال فکر کردن به این موضوع هستید. در هر لحظهای٬ ما در حال فکر کردن هستیم و هر کدام از فکرهای ما برای خود ارتعاشی را به جهان هستی میفرستند.
ارتعاش چست؟
جهان ما از ماده تشکیل شده است و در حال حاضر٬ در فیزیک جدید٬ به این نتیجه رسیدهاند که هر مادهای از انرژی تشکیل شده است و در واقع یک ماده موج متراکم انرژی است. پس به نحوی دیگر میتوان گفت که جهان هستی از انرژی ساخته شده است. اگر به سراغ قطعات ریزتری که انرژی را تشکیل دادهاند برویم٬ به اتمها میرسند. اتمها کوچکترین بخش از جهان هستی هستند که تا چند وقت پیش دانشمندان میشناختند. وقتی که این اتمها را بشکافیم٬ اتمها از اجزای کوچکتری ساخته میشوند به نام٬ الکترون٬ پروتون و نوترون. اگر باز هم این موارد را بشکافیم به تارها میرسیم. این تارها که ریسمان هم آنها را نامگذاری میکنند٬ در واقع ریسمانها٬ طنابهای کوچکی هستند که در حال ارتعاشاند. پس وقتی که هر اتمی از ارتعاش ساخته شده باشد٬ جهان هستی هم از ارتعاش ساخته شده است.
موضوعی که اینجا بسیار مهم است این است که مواردی که همارتعاش باشند٬ به کنار هم میروند.
یادتان هست که در مورد فکر صحبت کردیم و گفتیم که هر انسانی٬ در هر لحظه در حال فکر کردن است؟ این فکرهای ما هم از جنس ارتعاش هستند و در واقع ما در هر لحظه در حال فرستادن یک ارتعاش هستیم و این ارتعاشات اگر زیاد تکرار شوند٬ تبدیل میشوند به باور و ارتعاشی بسیار قدرتمند میگیرند. اگر بخواهیم باور را با تعارفی که الان کردیم معنی کنیم٬ میتوانیم بگوییم باور یک عادت ارتعاشی است. یعنی ارتعاشی که بسیار زیاد تکرار شده است.
یک نکته مهم در مورد باور
باور چیست؟اگر موضوعی با باورهای ما تناقض داشته باشد٬ ما نمیتوانیم آن موضوع را باور کنیم. یعنی ما حرفهایی را میتوانیم بپذیریم که با باورهایی که ما داریم٬ همخوانی داشته باشند. بهتر است این موضوع را با یک مثال توضیح دهیم.
برای مثال شاید برای شما اتفاق افتاده باشد که یک موضوع خارقالعاده را برای دوستتان تعریف میکنید و او با شنیدن این موضوع خیلی تعجب میکند. مثلاً میگویید من شخصی را میشناسم که ماهیانه درآمدی در حدود یک میلیارد تومان دارد. دوستتان تعجب میکند و میگوید مگ چنین چیزی امکان دارد؟ اصلاً چنین چیزی امکانپذیر نیست. چرا دوستتان این موضوع را قبول نمیکند؟ چون او برای مثال٬ ماهیانه ۳ میلیون تومان در میآورد و تا به حال فردی را ندیده است که ماهیانه یک میلیارد تومان درآمد داشته باشد. پس او نمیتواند این موضوع را باور کند و برای همین این موضوع را از شما نمیپذیرد.
حالا اگر دوستتان مدام چنین افرادی را ببیند و بشنود که کسانی هستند که ماهیانه درآمد خیلی زیادی کسب میکنند آرامآرام این موضوع برایش عادی میشود و به این باور میرسد که افرادی هستند که ماهیانه یک میلیارد درآمد دارند.
چگونه باور شکل میگیرد؟
باور چیست و چگونه شکل می گیردشاید شما براین باور باشید که فرد خوشصحبتی هستید. این خوشصحبت بودن از کجا نشات گرفته است؟ شاید شما در کودکی در حین صحبت کردن متوجه شدهاید که لحن خیلی خوبی دارید و خوب صحبت میکنید و دیگران هم مدام به شما گفتهاند که در صحبت کردن مهارت خوبی دارید و این آرامآرام تبدیل به یک باوردرذهن شما شده است. زمانی که این مسئله تبدیل به باور شود شما با همهی وجودتان این فکر را میپذیرید و اگر یک نفر به شما بگوید که بد صحبت میکنید و لحن بدی دارید شما توجه نمیکنید چون باور و ایمان دارید که شما خوشصحبت هستید. شما این ارتعاش را که « من فرد خوشصحبتی هستم » را بسیار زیاد تکرار کردهاید و در نتیجه به این باور رسیدهاید. پس باورهای ما اینطور شکل میگیرند.
یک مثال برای باور
فرض کنید شخصی قصد دارد محصول جدیدی را بسازد. زمانی که محصول را به چند نفر ارائه میدهد٬ بازخورد بدی دریافت میکند و به او میگویند این محصول ارزش ندارد و به درد نمیخورد. این شخص ناامید میشود و ایده و طرح و محصول خود را کنارمیگذارد و به دنبال کارهای دیگر میرود. چرا این اتفاق رخ میدهد؟ زیرا این فرد به ایده و محصول خود باور ندارد و با دریافت چند بازخورد منفی انگیزهی خود را از دست میدهد.
اگر آقای ادیسون به حرفها و نظرات دیگران اهمیت میداد الان هیچ لامپی اختراع نشده بود زیرا خیلی از افراد کار و طرح او را مسخره میدانستند اما او به کار خود باور داشت و به نظرات دیگران اهمیت نمیداد.
اتفاقات زندگی ما٬ بازتابی از باورهای ماست
باورهرچقدر باور شما قویتر باشد تأثیر باورهای مخالف بر آن باور کمتر است. پس باور فکری است که هزاران بار در زندگی شما تکرار شده است. برای مثال ده سال است که دیگران به شما میگویند چقدر آدم خوبی هستید و این در ذهن شما تبدیل به یک باور شده است و این باور زندگی شما را میسازد و همهی اتفاقاتی که در زندگیتان میافتد وابسته به همین باور است. برای مثال اگر باور داشته باشید که میتوانید روابط خیلی خوبی برقرار کنید، افرادی در مقابل شما قرار میگیرند که این باور را به شما ثابت میکنند و شما بهراحتی با آنها وارد رابطه میشوید. اما موضوعی که اهمیت دارد این است که شما به مرحله باور برسید٬ تا این اتفاق در زندگی شما بیوفتد.
اما اگر همیشه افرادی در مقابل شما قرارمیگیرند که شمارا مسخره میکنند مطمئن باشید به خاطر باوری است که شما نسبت به خودتان دارید. شما باور دارید که شاید من آدم خوبی نیستم. وقتی احساس خوبی نسبت به خودتان نداشته باشید این ارتعاش را به سمت دیگران و جهان هستی میفرستید وهرچقدر این باور قدرتمندتر شده باشد٬ ارتعاش قویتری دارد و دیگران راحتتر این ارتعاش را دریافت میکنند.
اتفاقاتی که در زندگی ما میافتد بازتابی ازافکارو باورهای ماست. یعنی اگر شخصی به شما پیشنهاد راهاندازی یک کار جدید را داد این درخواست٬ بازتاب افکاری است که شما قبلاً داشتهاید و یا اگر شما مدام در خیابان با افراد عصبانی و خشن برخورد میکنید این بازتابی از باورهای شماست. مثلاً شاید شما به این باور هستید که همیشه با افراد بد روبرو میشوم و یا دیگر انسان خوب در جهان وجود ندارد و همهی آدمها عصبانی و خشمگین شدهاند و به همین خاطر چنین افرادی سر راه شما قرار میگیرند.
اما اگر برعکس براین باور باشید که همهی افراد٬ خوشاخلاق هستند همیشه افراد خوش برخوردی به پست شما میخورند زیرا جهان هستی باورهای شما را به شما بازتاب میدهد.
آنچه در الان هستید٬ نتیجه فکرهایی است که قبلا میکردهاید.
– بودا
هر فکر و اشتیاقی که نسبت به چیزی داشته باشید جهان بازتاب همان اشتیاق را به سمت شما میفرستد و در زندگی شما به آن شکل میدهد.
یکبار دیگر باور را تعریف میکنیم. باور فکری است که در ذهن شما هزاران بار تکرار شده و به باور تبدیلشده و شما آن را پذیرفتهاید و هرکجا که میروید درباره آن صحبت میکنید مثلاً مدام میگوید دیگر مردم خوب پیدا نمیشود یا در اخبار میشنویم مردم یک شهر دزدی و قتل انجام میدهند و شما آرامآرام به این باور میرسید که همه مردم بد شدهاند.
شاید برخی اوقات دیگران را نصیحت کنیم و بگوییم پسرم خیلی مراقب باش چون مردم گرگ شدهاند، خیلی حواست را جمع کن. ما خیلی اوقات این باورها را بسته به میزان قدرتی که در ذهن ما دارند فریاد میزنیم.
حالا چگونه میتوانم این باورها را تغییر دهم؟
باورحال سؤال پیش میآید که من باورهای خود را شناختهام ولی چگونه میتوانم آنها را تغییر دهم؟ باورها باید سالیان سال با من باشند آیا میشود آنها را تغییر دهم؟
باید پاسخ دهیم باورهای ما همانطور که ایجاد شدهاند٬ میتوانند خیلی راحت تغییر کنند و یک باور میتواند برعکس شود و تغییر کند. مثلاً اگر شما بر این باور هستید که من فرد لایقی برای ایجاد یک رابطه نیستم یا فرد لایقی برای ازدواج نیستم٬ همین باورهمانطور که در شما شکل گرفته است همانطور هم میتواند تغییر کند و برعکس شود و شما به این باور برسید که من خیلی فرد لایقی برای ازدواج هستم. در ادامه این موضوع را بیشتر باز میکنیم.
تکرار٬ تکرار و تکرار
اولین کاری که میتوانیم برای تغییر باور انجام دهیم، ایجاد جملات تأکیدی است. شما هم میتوانید این جملات را بنویسید و هم میتوانید این جملات را بگویید. نکتهای که اینجا وجود دارد این است که شما باید خیلی زیاد این جملات را تکرار کنید تا نتیجه بگیرید.
یعنی برای مثال اگر باور دارم فرد لایقی نیستم باید در روز هزاران بار به خودم بگویم من فرد لایقی هستم و این افکار را هزاران بار در ذهنم تکرار کنم و انتظار نداشته باشم که یک روزه باوری که دارم تغییر کند ولی در حدود چند ماه یا چند روز متوجه نشانههایی از تغییر باورهای خود میشوم. مثلاً کسی به ما میگوید که فرد لایقی هستی و این یک نشانه از تغییر باورهاست.
یکبار دیگر نکات مربوط به باور را تکرار میکنیم اولین نکتهای که بیان کردیم این است که ما باید بتوانیم افکار منفی خود را در رابطه یا در موارد دیگر برعکس کنیم یعنی اگر باور دارید نمیتوانید دوست خوبی پیدا کنید در روز هزار بار به خودتان بگویید من میتوانم دوستان خوبی پیدا کنم و نکتهی بسیار مهم این است که وقتی این حرفها را میزنید٬ احساس خوبی داشته باشید چون اگر احساس خوبی نداشته باشید٬ دقیقا بر روی نبودن دوستان خوب تمرکز دارید.
افراد جدید را ببنید
دومین کاری که میتوانیم برای تغییر باور انجام دهیم این است که افرادی را که همین الآن در شرایطی که ما میخواهیم در آن باشیم هستند را پیدا کنیم و آنها را ببینیم.
شما در کودکی بهطور مداوم پدرو مادر یا یکی از اقوام دیگر مثل دایی ،خاله، پدربزرگ و مادربزرگ خود را میدیدید و او را الگو قرار میدادید و خیلی از باورهای شما از آنها نشات گرفته است.
مثلاً شاید پدربزرگی داشتهاید که برای زنان احترام زیادی قائل بوده است پس شما هم به همان باور رسیدهاید که باید به زنان احترام بگذارید٬ همانطور که پدربزرگتان به آنها احترام میگذاشته است.
حالا ما هم باید افراد جدیدی را پیدا کنیم که باورهایی که ما میخواهیم را دارند و با همان باورها در حال زندگی هستند و شروع کنیم به الگو گرفتن از آنّها. درواقع ما از آن شخص الگو میگیریم مخصوصاً اگر آن شخص برای ما مهم و دوستداشتنی باشد خیلی زودتر تغییر میکند.
پس ما میتوانیم با الگو قرار دادن دیگران باورمان را تغییر دهیم. برای مثال شما بر این باور هستید که اگر به دیگران خیلی احترام بگذارید آنها پررو میشوند. برای تغییر این باور باید افرادی را پیدا کنید که به دیگران احترام میگذارند و افرادی که اطراف آن شخص هستند همگی با درک هستند و به او احترام متقابل میگذارد.
هرچقدر شما افراد را با چشم خود ببینید راحتتر باورتان تحت تأثیر قرار میگیرد. الگو گرفتن از افرادی که برعکس باور شما را دارند میتواند موجب تغییر باور غلط شما بشود.
سرگذشت افراد را بخوانید
یک کار دیگری که میتوانید انجام دهید تا باورهایتان تغییر کنند٬ این است که سرگذشت افرادی را بخوانید که باورهایی را که شما میخواهید در خود بسازید٬ داشتهاند.
این موضوع هم به شما خیلی کمک میکند که باورهایتان را تغییر دهید.