ژنرال بی نشانه(سردار سلیمانی)

یک آسمان ستاره کوه افکار و چاره

یک نگین زخمی و راز ژنرال بی نشانه

از خاطرم گذرکردآغازیک ترانه فریاد بی حضوری تابیکران کرانه

از ابتدای صحرا تا انتهای دریا مرد غریب راهی در انتظار فردا

او رفت و او سفر کرد ازماه و از ستاره

چیزی نمانده از او جزیک تکه دست پاره