آفاق


کران­ ها، کرانه ­های آسمان، اطراف، نواحی، عالم، روزگار، جهان هستی، وجود:

بی ادب تنها نه خود را داشت بد **** بلکه آتش در همه آفاق زد

مولوی

چون مرد بر­افتاد ز جای و مقام خویش **** دیگر چه غم خورد همه آفاق جای اوست

سعدی

سلامت همه آفاق در سلامت توست **** به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

حافظ

آفاق و انفس با هم سیر تفکر انسان را تشکیل می­ دهند: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛ به زودی نشانه های خود را در افق­ ها و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است آیا کافی نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزی است.» (فصلت، آیه۵۳) سیر در آفاق و انفس، یعنی تفکر در دقایق هستی و لطایف وجود آدمی.

افلاک، ستارگان، عناصر چهارگانه(آب، باد، خاک و آتش) و موالید سه گانه(معدن، نبات و حیوان) می­ توانند از مصادیق آیاتِ آفاقی باشند. از نظر عارفان، دو کتاب هستند که باید رموز هستی را در آن‌ها خواند: کتاب انفس که «تمامت آیات صفات و اماء‌الهی در آن مکتوب است و کتاب آفاق که تفصیل کتاب انفس است.(ر.ک: مفاتیح‌الاعجاز ‌فی ‌شرح گلشن راز، ص۴۶۳)

عارف بر آن است که از یک سو از خود‌شناسی به خدا‌شناسی برسد و از سوی دیگر به نظر اعتبار، در افلاک و انجم و اختلاف سیر و اشکال ایشان نگاه کند تا کمال قدرت الهی و حکم و تدبر او را در نظام متقن عالم مشاهده کند و این معنی سبب ارتقاء وی بر مدارج کمال گردد.(ر.ک : همان، ص167)

بعضی از دانشمندان، سیر در آفاق را جهانگردی و مشاهده اقوام و ملل گوناگون و آشنایی با روحیات و آداب و رسوم و معتقدات آنان می­ دانند. بدین جهت، پیران طریقت مریدان را به سیر و سیاحت تشویق می‌کردند و معتقد بودند که: «مرد در سفر بر مراد خود ظفر یابد و اهل ظاهر و باطن و حق و باطل را فرق کند و جسم از جان و یقین از گمان امتیاز دهد. دل او آرام گیرد و خاطرش صفا پذیرد و حیرت و تردد از وی برخیزد.»(بستان‌السیاحه، ص۱۶)