جلال آل احمد


جلال آل احمد درسال 1302 هـ.ش دیده به جهان گشود، تحصیلات مقدماتی و عالی را درتهران به پایان رساند ولی قبل از اخذ دکترای ادبیات،دروس کلاسیک دانشگاهی را ترک و جامعه را برای تعلیم وتعلّم برگزید. جلال درسال 1348 در اوج درخشش هنری خود ناگهان خاموشی گرفت و جامعه ایران را به سوگ نشاند.

اولین اثر داستانی جلال با عنوان«زیارت»به سال 1324 (22 سالگی) در مجله سخن چاپ شد و در مدت 24 سال فعالیت فرهنگی ده ها کتاب و مقاله نوشت و ترجمه کرد و به یادگار گذاشت که غیر از مجموعه پنج داستان که درسال 1350 و بعد از مرگ نویسنده منتشر شده است بقیه آثار در زمان حیات وی انتشار یافته است.

آثار قلمی جلال که عموماً به طرح مسایل اجتماعی و مشکلات جامعه پرداخته است تحت تأثیر تحولات فکری و درونی‌اش بوده است.جلال مدتی در حوزه علمیه نجف تحصیل کرده و مدتی با«حزب توده» همکاری داشته است و تنوع موجود درآثارش ناشی از دگرگونی‌های زندگی شخصی اوست. هم‌ در داستان هایش‌ از وضعیت‌ جامعه‌ انتقاد می‌کند. هم‌ در مقاله‌هایش؛ حتی‌ در «خسی‌درمیقات» که ‌گزارش سفرحج نویسنده می‌باشد رفتاراجتماعی حاجیان را مورد انتقاد قرارداده است.

کتاب های «دید و بازدید»،«رنجی‌ که‌ می‌بریم»،«سه‌تار»،«زن‌زیادی»،«مدیر مدرسه»،«نون‌ والقلم»و«نفرین زمین» به صورت داستان و رمان می باشد. کتاب های«هفت‌ مقاله»،«سه مقاله»،«کارنامه سه ساله»،«ارزیابی شتابزده»،«در خدمت و خیانت روشنفکران»و«غربزدگی» مجموعه مقالات انتقادی اوست و کتاب های«اورازان»،«تات نشین های بلوک زهرا»،«جزیره‌ خارک»،«دّرییتم خلیج»و«خسی درمیقات»سفرنامه و گزارش مشاهدات فردی و یادداشت های روزانه است. جلال آثاری از نویسندگان بزرگ جهان را نیز ترجمه کرده است ولی در ترجمه چندان موفق نبوده است.

نثر آل احمد ساده و دلنشین است. با مردم به زبان خودشان حرف می زند. نثر پرشتاب و بریده ـ بریده مشهور به « نثر تلگرافی» در بعضی از آثارش از جمله «مدیر مدرسه» بعدها موردتوجه داستان نویس ها قرارگرفته است. نثر او آمیزه ای ازکلام ادبی وسنتی و زبان امروز می‌باشد؛گاه چنان به‌ سادگی مقصود را بیان‌ می‌کند که عباراتش مانند گفتگوهای روزانه مردم جلوه می کند. او در تصویر صحنه ها مهارتی خاص دارد یعنی صحنه های آفریده او پر جوش و خروش و محکم و استوار و پویاست.

در نظرجلال فرهنگ و سنت ها و آداب ایرانی از جایگاه ویژه ای برخورداراست. جلال فقط نویسنده نبود بلکه چهره ای اجتماعی داشت. در نوشته‌هایش زندگانی می‌کرد و به آنچه می‌نوشت باور داشت. جلال اصطلاح«غرب‌ زدگی» را در مفهومی‌ اجتماعی‌ بکاربرد، به نظر جلال غرب زده کسی است که در برابر نمودهای فرهنگی اروپا و آمریکا خاکسار و ناتوان می‌شود، هنر و فرهنگ خود را نمی‌شناسد.