پرواز در ملکوت


انسان به عنوان موجودی آسمانی می ­داند که اقامتش در زمین محدود و موقتی است: «وَ قُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لاتَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ* أَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَی حِینٍ؛ و گفتیم ای آدم خود و همسرت در این باغ سکونت کن و از هر کجای آن خواهید فراوان بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود. پس شیطان هر دو را از آن لغزانید و آنها را از آنچه در آن بودند خارج کرد و گفتیم: فرود آیید شما دشمن همدیگرید و برای شما در زمین قرارگاهی است و تا مدتی از آن برخوردار خواهید بود.»(بقره، آیات ۳۶ـ35)

مرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته­ اند از بدنم

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

مولوی

برخلاف تصور اغلب مردم ـ که فکر می­ کنند بدن یک قفس است و روح هم مانند مرغی تیز پرواز در آن زندانی شده است که بعد از مدتی درِ این قفس باز شده، مرغ جان پرواز می­ کند و می رود ـ بدن وسیله تعالی روحی است که از عالم ملکوت آمده است. این روح ممکن است در بدن به کمال برسد و ممکن است به مراتب پایین ­تری سقوط کند. براساس آموزه ­های اخلاقی راه رسیدن به کمال روح، در اختیار گرفتن قوای شهویه و غضبیه و وهمیه است. اهل معرفت، کمال را پرواز در ملکوت نامیده­ اند.

شاید بتوان گفت که اندیشه پرواز به آسمان و نجات از زندان زمین از ابتدای خلقت آدم وجود داشت. این آروز را در لابلای کتاب ­های مختلف تاریخی و عرفانی می ­توان یافت. اگرچه اغلب مردم فراموش می­ کنند برای این به زمین آمده­ اند که راهی برای پرواز یاد بگیرند. خداوند به همه انسان ­ها شرایط پرواز را فراهم می­ کند، بعضی از مردم از این فرصت استفاده می­ کنند؛ اما برخی از انسان­ها با اعمال و رفتار خود، توان پرواز را از دست می­دهند، خداوند در باره بلعم باعورا فرمود: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ* وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان که از آن عاری گشت آنگاه شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد و اگر می خواستیم او را به وسیله آن[آیات] بالا می بردیم؛ اما او به زمین گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است[که] اگر بر آن حمله ور شوی، زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنی [باز هم] زبان از کام برآورد. این مثل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ پس این داستان را حکایت کن شاید که آنان بیندیشند.»(اعراف، آیات۱۷۶ـ 175) خدا می­ خواست او در آسمان­ها پرواز کند ولی او زمین را ترجیح داد و زمینگیر شد.

به فرموده امام صادق(ع) گناهان مانند وزنه­ های سنگینی هستند که با وجود آنها پرواز ممکن نیست: «و ماانعم اللّه علی عبد نعمه فسلبها ایاه حتی یذنب ذنباً یستحق بذلک السَّلب؛ خداوند نعمتی به بنده‌ای نداده تا از او بگیرد، جز آنکه گناهی انجام می ­دهد که به سبب آن، نعمت از او گرفته می ­شود.»(بحار الانوار، ج70،ص339)

بدیهی است گناهان، آثار و پیامدهایی دارند که یکی از آنها سلب توفیق و بستن بال­های‌ عروج اوست. انسان می ­تواند با استغفار، آثار بد گناهان را از بین ببرد. به تعبیر بهتر، بار او را برای پرواز به سوی حضرت حق سبک ‌کند. هر کس این مسیر را خوب طی کند و بارهای اضافه خود را فرو نهد و از تعلقات فارغ شود و با استغفار، خود را سبکبال کند، زمینه پروازش فراهم می‌شود.

همچنان که برای راحتی در راه رفتن باید سبکبار بود، برای پرواز راحت هم باید سبکبال بود. با بال سنگین نمی ­توان پرید؛ همچنانکه با بارسنگین نمی ­توان راه رفت. بار سنگین هم می ­تواند مادی باشد؛ مانند لوازم خانگی و... هم می­ تواند غیرمادی باشد؛ مانند بار گناهانی که بر دوش ماست. گناه قدرت پرواز را از انسان می ­گیرد، برای راحتی در پرواز باید این بارهای سنگین را از خود دور کرد.