در سال تحصیلی 1364ـ1363 به اتفاق رفیق شفیقم از دانشگاه اصفهان پذیرفته شدیم. اواخر نیمسال دوم، اطلاعیه کلاس عرفان ما را به مسجد حضرت علی اکبر(ع) اصفهان کشید. پای درس عرفان نظری آیت الله ...... نشستیم. استاد بعد از بیان مقدمه ای اعلام کردند ان شاء الله از جلسه بعد کتاب منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری را شروع خواهیم کرد. چند روز برای تهیه کتاب به کتابفروشی ها مراجعه کردیم، پیدا نشد. روز سه شنبه 1364/4/11 ـ حدود سی و هفت سال پیش ـ با این تصمیم که اگر کتاب را پیدا نکنیم قید کلاس را خواهیم زد به راه افتادیم بعد از مراجعه به چند کتابفروشی، در سمت چپ خیابان سعدی چندمتر مانده به ورودی میدان امام(نقش جهان) کتابفروشی کوچکی وجود داشت که پیرمرد روشن ضمیری صاحب آن بود.
ـ سلام علیکم، کتاب منازل السائرین دارید؟
ـ علیکم السلام، برای چه می خواهید؟
ـ در کلاس عرفان این کتاب را درس می دهند.
ـ به درد نمی خورد من تا آخر رفته ام چیزی نیست. من اگر یکی دو سال ادامه می دادم الان قطب شده بودم. اگر دنبال عرفان هستید عارفترین فرد جهان حضرت علی(ع) است. اگر عرفان می خواهید نهج البلاغه بخوانید...
ـ چطور؟ با چه کسی؟
ـ اگر مایل باشید من در خدمتتان هستم با هم بحث می کنیم
ـ ما از خدا می خواهیم. کی ؟ کجا؟
اگر مایل باشید صبحها بعد از نماز صبح در هشت بهشت (فضای سبزی در نزدیکی میدان امام)
قرار گذاشتیم و از فردای آن روز صبحها سر قرار حاضر می شدیم و آقای حسین شفیعی این پیر روشن ضمیر خطبه های عرفانی نهج البلاغه را برای ما دو نفر تدریس می کردند. اولین درس شرح خطبه 222 نهج البلاغه در تفسیر آیه سی و هفت سوره نور: رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله... بود.
البته ابوی مرحوم ـ در سال ۱۳۵۵(وقتی که سیزده سالم بود) برایم یک جلد کتاب نهج البلاغه خریده بودند و من از آن سال با این کتاب شریف آشنا بودم و ترجمه اش را می خواندم ولی استاد شفیعی با بیان شیوایشان مرا با این کتاب مأنوس نمودند.