در جمعآوری لیستی از بهترین فیلم های سینمتیی اکشنِ دهه گذشته، توصیه کورت ونهگات به نوعی وحشیگری لجامگسیخته در داستاننویسی، یک چراغراهنما بود. این فیلمها مفهوم کلی بدشانسی، رجزخوانی برای مبارزه و جنگافروزی، کشتار، انتقام و نابودی جهان را به امری مقدس تبدیل میکنند؛ به بیانی دیگر، زندگی برای شخصیتهای اصلی این فیلمها تا ابد مزخرف و سخت است. با توجه به وجود این عنصر در نحوه رتبهبندی این لیست، فیلمهای دیگری که احساس شگفتی دوران کودکی و یا نوستالژی ایجاد میکنند را از بین میبرد و بهنوعی آنها را از دور رقابت خارج میکند. درنتیجه، نه مجموعه فیلمهای «جنگ ستارگان» و نه آثار جهان سینمایی مارول در این لیست حضور ندارند. این لیست از وب سایت فیلیمو شات برداشته شده است.
۱- مکس دیوانه: جاده خشم
قسمت چهارم «Mad Max»، پرترهای از جهان را به نمایش میگذارد که در آن دنیا انباشته از حرص و خشونت است و این را به کمک نمایش دریغ کردن منابع مهم و ضروری از تودههای فقیر و محروم جامعه انجام میدهد. این فیلم، درست در نیمه دهه (سال ۲۰۱۵) اکران شد. کاوشِ زیبایی شناسانه جرج میلر، عامل کلیدی در ماندگاری این اثر است: از اولین قاب تا قاب نهایی، او به ما موقعیتهای متناقضی از شخصیتپردازی را نشان میدهد؛ احساس زیبایی و احساس تنفر که بهطور برابر و توامان با یکدیگر نمایش داده میشوند. این تناسب ترسناک و خاص و دیگر عوامل موجب میشود که این فیلم جایگاه خود را بهعنوان بهترین نمونه از فیلم های اکشن دهه حفظ کند.
۲- مندی
در این فیلم، مخاطب آن احساس سرگشتگی را که معمولا در فیلمهایی با دید شخص سوم ایجاد میشود ندارد. اگر جز این بود جنازههای در حال سوختن، کوکائین مصرفشده از یک ظرف شکسته و جنگ با شمشیرهایی شبیه ارهبرقی میتوانست در ما ایجاد پریشانی و سرگشتگی کند. بگذارید همه بدانند که حتی یک سکانس از این هیجان غوطهور در خون و گازوئیل، حاصل توهم ناشی از مواد مخدر نیست؛ البته بهجز لحظههایی که شخصیت داستان از LSD مصرف میکند.
همه اینها باعث میشود که اضافه کنم فیلم نهتنها واقعی بلکه بسیار باورپذیر ساخته شده است؛ حتی زمانیکه قهرمان از فلز ذوبشده و تغییر شکل یافته برای ساختن شمشیری مناسب برای سلاخی شیطان استفاده میکند.
۳- برفشکن
قرار است گروهی از شخصیتها از نقطه A به نقطه B بروند؛ درحالیکه اکثر اوقات در یک فضای بسته هستند و نمیدانند چه اتفاقی رخ خواهد داد. به نظر شما چند فیلم اکشن با محوریت همین خط داستانی ساده ساختهشدهاند؟ بیشک مقدار قابلتوجهی از فیلمها از همین خط داستانی ساده استفاده میکنند که برایمان بسیار آشناست. در حقیقت، ۵۰ درصد فیلمهای موجود در این لیست با همین توضیحات کاملا جور درمیآیند. ولی هیچکدام بهاندازه فیلم «Snowpiercer» به کارگردانی بونگ جون هو، در ایجاد یک نشاط توام با هیجان و استرس و هوش اجتماعی موفق نیستند.
شروع فیلم در قسمت انتهایی یک قطار است: شخصیتها در هنگام گذر از هر واگن قطار که با جمعیت کثیری از دشمنان و موانع دیگر پر شده است، ضربه و زخم میزنند و درنهایت، تعداد کمی از آنها با زیرکی و دغلبازی موفق میشوند که به گنج ابتدای قطار برسند. استفاده از واژه گنج در اینجا، نمادین است. این ماجرا، نشانگر یک توزیع نامنصفانه ثروت است. این قطار جایی است که در آن، طبقه کارگر از صفحات ژلاتینی پروتئین دار برای تغذیه خود استفاده میکند در حالیکه ثروتمندان و قدرتمندان از غذاهای لذیذ و باکیفیتشان لذت میبرند و از کودکان بهعنوان نیروی کار برای نگهداری و مراقبت از موتورهای قطار استفاده میکنند.