فیلم بر اساس داستان واقعی تاجری انگلیسی و غیرنظامی به نام گرویل وین ساخته شده است که وارد یکی از بزرگترین درگیریهای بینالمللی میشود. او به دستور MI-6 بریتانیا و یک مأمور سازمان CIA (با بازی ریچل بروزناهان)، شراکتی پنهانی و خطرناک را با اولگ پنکوفسکی، افسر شوروی، آغاز میکند تا اطلاعات مورد نیاز برای جلوگیری از جنگ هستهای و خنثیسازی بحران موشکی کوبا را به دست بیاورد.
کامبربچ و نینیدزه هردو نقشآفرینی فوقالعادهای دارند. کامبربچ با ظاهر دوستداشتنی همیشگیاش و البته با سبیلی مختص آن دوران، جلوی دوربین آمده است. شغلی که کاراکتر او یعنی گرویل وین برعهده میگیرد، به تدریج تبدیل به یک راز کوچک و کثیف میشود که ازدواج، زندگی و سلامت روانش به خطر میاندازد. نینیدزه، بازیگر گرجستانی که پل ارتباطی جاسوسها را شکل میدهد، به کاراکتر پنکوفسکی انسانیت و روح بخشیده است؛ مردی که از خیانت خود غمگین است، اما مجبور است آنچه را که درست میپندارد انجام دهد. اما در سکانسهایی که این دو کنار هم بازی میکنند، مثل جلسات مخفیانه در خیابانهای تاریک، یا رد و بدل کردن نگاههایی معنادار سر میز شام، بازیشان حتی از قبل نیز بهتر میشود.
با این وجود، بخشهایی از داستان، پرداخت مناسبی ندارد و گیج کننده است؛ به طور مثال، با وجود قابل توجه بودن حجم اطلاعاتی که پنکوفسکی در اختیار دولتهای غربی میگذارد، ادعای اینکه او مستقیما از بروز یک جنگ هستهای جلوگیری کرد، دستکم در فیلم، غیرقابل باور بهنظر میرسد. البته این موضوع نیز میتوانست برای مخاطب جذاب باشد که میفهمید چطور شخصیتی عالیرتبه در شوروی که سالها خدمت کرده و افتخارات زیادی به دست آورده، ناگهان تصمیم میگیرد جاسوسی کشورش را انجام بدهد. با تمام این صحبتها، باید گفت که فیلمبرداری و نقشآفرینیهای این فیلم واقعاً عالی هستند و از آنچه که انتظارش را دارید جذابتر است؛ بهخصوص اگر در مورد داستان واقعی وین و پنکوفسکی چیزی نمیدانید. شاید فیلم سینمایی پیک بهترین اثر حاضر درمورد جنگ سرد باشد.