توماس وینتربرگ بافهمی جامعهشناختی از جهان امروز و البته جامعه دانمارک، فیلمی روانشناختی ساخته که میتوان ریشههای فلسفی آن را در همان دانمارک جستجو کرد. در تفکر فیلسوف بزرگ دانمارکی سورن کیرکگورد که حتی فیلم با نقلقولی از او آغاز میشود؛ با این جمله که جوانی چیست؟ یک رویا. عشق چیست؟ محتوای یک رویا. درواقع سخن اصلی فیلم یک دور دیگر (با عنوان اصلی Another Round) نوعی بازگشت به رویاست. بازگشت به خویشتن رویایی که آدمی در جوانی آن را برمیسازد و جهانش را بر آن بنا میکند. درواقع با نوعی درمان اگزیستانسیالیسمی در فیلم مواجه هستیم که از اندیشهها کیرکگور تا شوپنهاور و یالوم در عصر جدید الهام گرفته و در پی یافتن یا ساختن معنایی برای زیستن است. برای گریز از رنج و تجربه رهایی از رخوت و ملالی که ۴ شخصیت اصلی فیلم را در برگرفته.
از سوی دیگر و بازهم از منظر یک خوانش روانشناختی میتوان قصه فیلم یک دور دیگر را درباره بحران میانسالگی و به شکل دقیقتر، بحران معنا و هویت دانست. میل افراطی به مصرف الکل در میان شخصیتهای اصلی فیلم واکنش درمانجویانه برای مقابله با این رنج و راهی برای گریز از این بحران است. گویی آنها میخواهند با مستی به شکل ارادی به جهان نا هوشیاری وارد شوند تا کمتر درد را احساس کنند. آنچه که فهم و تمیز آن مهم است این است که فیلم درباره الکل و مضرات آن نیست بلکه آن را بهمثابه یک افیون برای التیام دردهای آدمی در کانون قصه و البته تأمل نقادانه خود قرار میدهد.
آنچه کانون معنایی قصه است همان سرگشتگی و ملال انسان مدرن است که در وضعیت میانسالی دچار بحرانهای درونی و بیمعنایی شده و برای چگونه زیستن خود چرای قانع کنندهای نمییابد. فیلم تصویر و روایتی از رنج بیمعنایی انسان معاصر است. انسانی که حالا در کشاکش جنگیدن در برابر کرونا باید با هجمه ویروسهای درونی و ذهنی و روانی مثل افسردگی و یاس و ملال هم بجنگند. گزافه نیست که بگوییم فیلم یک دور دیگر اثری انگیزشی در قالب یک فیلم داستانی است که میخواهد جنگیدن را بیاموزد.
جنگیدن برای زندگی، برای جستجوی معنا و لذت بردن از آن. فیلم یک دور دیگر اثری است که رستگاری را در بازگشت انسان به عشق و مهربانی و زیست ایثارگرانه میداند. بازگشت به جوانی نه از حیث زمانی و سنی و تاریخی که از حیث وجودی. به محتوای جوانی و رویای آنکه همان عشق است. برای رهایی از رخوت زندگی روزمره و کسلکننده ای که شخصیتهای فیلم را به درونی مغموم تبعید کرده است. فیلم ارزش جنگیدن در زندگی را با ارجاع به عشق و رویاهای جوانی احیاء میکند و مخاطب را نیز به این توصیه فرامیخواند. در بخشی از فیلم سرودی خوانده میشود که میتوان آن را شعار و مانیفست فیلم دانست: «اگر چیزی برای جنگیدن نداشتیم…آنوقت من و تو چی میشدیم؟ به همین خاطر است که این دنیا را دوست داریم…باوجود کمبودها و کشمکشهایش، زمین به چشم من زیباست…درست مانند دوران خلقت…»