مُفت باز در لغت نامهی دهخدا:
- آنکه در قمار سرش کلاه برود/ آنکه مال خود را آسان از دست بدهد.
[ اصطلاحی تویِ بازیِ تخته نرد... ]
این زندگی سر تا پاش قُماره، نه؟! هر چه قدرم که بازیکنِ قابلی باشی دست آخر باختی، وقتت، عمرت و تمامت رو!
این وسط فقط فرقِ بین آدمی که مفت باخته یا سخت، راحت باخته یا واسه روی پا موندن جنگیده...
بخشی از پارت اول رمان مفت باز :
- شما بفرما کنار.
شهریار با تعجب نگاهم می کنه و می گه: - چته تو؟
اخم می کنم، مامانِ تینا اگر بفهمه تو چه وضعیتی هستیم پوستمون رو می کنه و من تا جایی که ممکنه باید مواظب تینا باشم تا بیشتر از این گند نزنه!
می گم:
- خودم می برمش؛ من به تو اعتماد ندارم.
کلافه شده از دستم، نیم ساعته که مدام دارم غُر می زنم. دست به سینه وایمیسته و با ابروهای گره خورده و یه لحنِ عصبی و دمق می گه:
- دیگه انقدرام زود انزال نیستم.
آزاد که رویِ تخت دراز کشیده بدون اینکه نگاه از صفحهی تلفن همراهش برداره، با خنده می گه:
- زودانزالم بودی تو؟
هومن و کوشا می خندن و من انگار که به نقطهی جنون رسیده باشم از دستشون، تشر می زنم:
- به من چه، بگیر سرش و ببریمش تو حموم.
دوباره می خندن و چند ثانیهی بعد متوجهِ سوتیای که دادم می شم!
خودمم بینِ عصبانیت خندهام می گیره.
بهارک عقب وایساده و دیوونه بازی های من رو نگاه می کنه، اونم می دونه که من عصبانی که میشم، بمب ساعتی می ترکه و کسی حریفم نمی شه. جلو میاد، دستش رو روی شونه ام میذاره و آروم می گه:
- نازار ترو خدا آروم باش!
خنده ام رو که از روی لبم جمع می کنم، به اون هم تشر می زنم و حق دارم، چون امشب از دستش کم حرص نخوردم:
-تو برو عقب وایسا که دارم برات، خوب سیگار می کشی، یکی، دوتا، ده تا، آره؟
هومن می خنده و اگه بحثِ رودروایستی نباشه دلم می خواد خرخرهی اون رو هم بجوام.
- انقدر که بهار از تو حساب می بره از من نمی بره!
دلم می خواد برگردم و تو صورتش داد بزنم که:
- هه هه هه چه قد بامزه ای تو لنتی، دارم پاره می شم از خنده!
ولی نفس عمیقی می کشم و تا همین جاش رو هم زیادی پاچه پاره کردم.
سعی می کنم به خودم مسلط باشم و با لحن آرومتری رو به شهریار می گم:
- کمک کن ببریمش تو حموم.
مطالب پیشنهادی دیگر :
دانلود رمان رویای دوباره داشتنت از ماها بانو
برای دانلود رمان عاشقانه ، نقد و بررسی و معرفی رمان های زیبا و جذاب پیج ما را در مداد دنبال کنید.