شروود اندرسن ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۶ در اوهایو آمریکا به دنیا آمد. شروود اندرسن از نویسندگان دوران عصر طلایی داستان کوتاه در آمریکا به شمار میرود. آثار موفق او مانند مرگ در جنگل، من احمق و نمیفهمم چرا، لقب پدر داستان کوتاه را برای او به ارمغان آورد. شروود اندرسن در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. در طول دوران نوجوانی به کارهای مختلفی مانند دوچرخهسازی، تبلیغات تجاری و رنگسازی روی آورد و در سال ۱۹۱۳ به سراغ ادبیات رفت. سبک خاص او، نگاه عجیبش در انتخاب سوژهها و لحن روایی او بر نویسندگانی مانند جان استاینبک، ارنست همینگوی و سرانجام ویلیام فاکنر تاثیر گذاشت. شروود اندرسن در ۸ مارس ۱۹۴۱ و در ۶۴ سالگی به علت عفونت اعضای داخلی بدنش، درگذشت.
مرگ در جنگل یکی از درخشانترین آثار ادبی در زمینهی داستان کوتاه در تاریخ ادبیات آمریکا است. مرگ در جنگل قصهای به ظاهر سر راست و بی هیچ پیچ و خمی است. قصهی مرگ در جنگل همانطور که از نامش پیداست، روایتگر زندگی و مرگ پیرزنی فقیر و روستایی است. راوی قصه زمانی که پیرزن جانش را از دست میدهد، پسرکی کم سن و سال بوده است. او جسد پیرزن را به چشم خود دیده و این منظره تا سالهای سال در مغزش حک شده بوده است. این تصویر چنان تاثیرگذار بوده که بعد از گذشت سالها هنوز رهایش نکرده است. اینک راوی جز به جز این قصه را در هم تنیده است و قصهای پرمغز و راز آلود میگوید؛ قصهای که به غایت ساده است و در عین حال بسیار پر نقش و پر پیچ و خم است.
داستان «نمی فهمم چرا» از معروفترین قصه های اندرسن است. در واقع عنوان داستان مهمترین پرسش در نوجوانی است. داستانی است که به شخصیتهای حساس و کمسال تعلق دارد. جهان «نمی فهمم چرا»، جهانی آکنده از انزوا، فرار از خانه، بیحوصلگی حاضر و غایب، لذت دور و خوشبختی احتمالی است؛ جهانی که ظاهراً مملو از فردیت انسان است و در عین حال بیاعتنا به این فردیت مینماید. اندرسن از چیزی استفاده میکندکه در نظر نوجوان زبانی است که میتواند به قلب راز جهان رخنه کند، زبانی که به جهت میل بدوی و اولیه خود هر چیز را تکرار میکند و نشان از افتوخیز زبانی نوجوانانه دارد.
فاکنر درباره داستان «منِ احمق» گفته است: «به گمان من پس از «دل تاریکی» کنراد، «منِ احمق» بهترین داستان کوتاهی است که به عمرم خوانده ام». داستان حول محور مهتری اسبهای مسابقه میچرخد. هرچند کار مهتری اسبها اصولاً کار پست و محقری به حساب میآید، اما راوی داستان که جوان تازهسالی است به آن مینازد و فخر میفروشد. البته دیری نمیپاید که خواننده درمییابد فخر فروشی و منممنمهای راوی داستان از ناخرسندی او از زندگی نشات گرفته است. «منِ احمق » نقب میزند به تو در توی ذهن یک جوان تازه سالِ دروغگو، دو شخصیتی، درسنخوانده و بفهمی نفهمی خل وضع. روایت داستانی است از یک اتفاق ساده و مضحک که در آن راوی برای دلبری از محبوبش به دروغ متوسل میشود. البته این دروغ نتیجه عکس دارد و همه چیز نقش بر آب میشود، چون دست بر قضا محبوبش دلباخته شخصیت واقعی او شده است. داستان دوم یکی از معروفترین قصه های اندرسن به نام «آخر چرا» است: در واقع عنوان داستان مهمترین پرسش در نوجوانی است. داستانی است که به شخصیتهای حساس و کمسال تعلق دارد.