نقد فیلم دختر ستاره ای -درباره عشق ورزیدن به خود


قبل از این که دنیا تو را زمین بزند، چه کسی بودی؟ آن به اصطلاح کودک درونی که روان‌درمان‌گرها و اخترشناسان دائماً درباره‌اش حرف می‌زنند را چگونه ناامید کردی؟ همه‌ی ما به فشارهای حاصله از محبوبیت و مقبولیّت، جامعه و منطبق شدن با آن اجازه داده‌ایم که ما را به شکل و قالب نسخه‌ی مطلوب جامعه در بیاورند.

بالاخره تبدیل شدن به یک فرد بالغ و بزرگسال، یعنی همین. دست کم، این چیزی‌ست که در دبیرستان به ما القا می‌شود‌. اگر کسی به زندگی‌ات وارد می‌شد که تمام و کمال خود واقعی‌اش بود و جادوی درونی ارزشمندت را به تو یادآور می‌شد، آن‌وقت زندگی‌ات چگونه بود؟

این سؤالی‌ست که در دل «دختر ستاره‌ای» گنجانیده شده است. فیلمی لطیف و با آب و تاب درباره‌ی پا نهادن به بزرگسالی، که این هفته در دیزنی پلاس به نمایش گذاشته شد. فیلم بر اساس رمانی از سال ۲۰۰۰، به قلم جری اسپینلی است. نویسنده‌ی منحصربه‌فردی که تخصص‌اش این است که مسائل مربوط به زندگی و دنیای واقعی را با چشمه‌ای از طنز و اشاره‌ای به جهانی خیالی، در هم آمیزد‌. «مگی دیوانه» و «خون‌آشام» دوتا از رمان‌های تحسین‌شده‌اش هستند. او همچنین کتابی به نام «دختری در دستبندم وجود دارد» و شعری به نام «چه کسی آن مو را روی مسواکم گذاشت؟» نوشته است.

«دختر ستاره‌ای» برای اسپینلی موفقیت بزرگی در نیمه‌ی مسیر شغلی‌اش بود که او را تبدیل به پرفروش‌ترین نویسنده‌ی لیست «نیویورک تایمز» کرد و تحسین منتقدین را به دلیل گرامیداشت مسئله‌ی «همرنگ جماعت نشدن» برانگیخت. آن هم زمانی که اصلاً چنین مسائلی در ژانر ادبیات نوجوان مطرح نبودند. اقتباس بی‌دخل و تصرف جولیا هارت جادوی قلم اسپینلی را به محصولی همه‌پسند که چشم‌نواز و اغفال‌گر است، تبدیل می‌کند که همان پیام ارزشمند را در خود جای داده است.

داستان درباره‌ی پسری دبیرستانی به نام «لئو بارلاک» (گراهام ورچر) است. پسری که به موسیقی عشق می‌ورزد و موجودی بی‌آزار و رهاست که پس از این که به طرز فجیعی با قلدرهای مدرسه درگیر می‌شود، تبدیل به پسری آرام و گوشه‌گیر می‌شود. وقتی که لباس‌های عجیب و غریب می‌پوشد و به استفاده از کراوات معروف پدرش با طرح جوجه‌تیغی علاقه نشان می‌دهد، به زودی متوجه می‌شود که همرنگ جماعت شدن آسان‌ترین راه برای جلوگیری از مسخره شدن است. امّا زمانی که دانش‌آموز جدیدی به دبیرستان کسل‌کننده‌ی او می‌آید، بلافاصله توجّه «لئو» را جلب می‌کند. چرا که او به طرز قابل توجهی با دیگران متفاوت است.

با این لقب فراموش‌نشدنی و تقریباً باورنکردنی‌ای که دارد، «استارگرل کاراوی» (گریس واندروال) رسماً خلاصه‌ی واژه‌ی «رها»ست. او با یوکوله‌له‌اش که از روی شانه‌اش آویزان است، لباس‌های شطرنجی رنگ روشن‌اش و کلاه‌ها و سرهمی‌های بامزه‌اش در دبیرستان پرسه می‌زند. اگر در نیویورک و یا لس آنجلس زندگی می‌کرد، احتمالاً نماد مد می‌شد.

امّا حالا که در شهر کوچکی مانند آریزونا زندگی می‌کند، فردی عجیب و غریب به حساب می‌آید. لئو با دیدن او فوراً احساس می‌کند که از دور خارج شده است و بعد از مدرسه، او را تا خانه‌شان تعقیب می‌کند. دختر ستاره‌ای به دلیل همان شخصیت خاصی که دارد، از این اقدام عجیب لئو چندان متعجب نمی‌شود و زمانی که او را در حال تعقیب ماشین مادرش می‌بیند، حیوان خانگی‌اش که یک موش است را به جان لئو می‌اندازد تا خودش را معرفی کند.

آن‌ها رابطه‌ی عاشقانه‌ی خالص و جذابی را شروع می‌کنند که با آهنگ‌هایی از بندهای «ستاره‌ی بزرگ/ Big Star» و «ماشین‌ها/ The Cars» (که در واقع در پلی‌لیست دختر ستاره‌ای وجود دارند) جذابیت‌اش دوچندان می‌شود. زمانی که آهنگ‌های دلنشینی که دختر ستاره‌ای با یوکوله‌له‌اش می‌نوازد باعث می‌شوند که تیم فوتبال مدرسه پس از دهه‌های متوالی برای اولین بار پیروز شود، ناگهان همه می‌خواهند که با او دوست باشند.

همه‌ی این‌ها برای لئو نیز خوب است تا زمانی که محبوبیت روزافزون دختر ستاره‌ای توسط تصمیم ایثارگرانه‌اش برای تسلّی بخشیدن به بازیکن مجروحی از تیم مقابل، ناگهان متوقف می‌شود. به یک‌باره، لئو باری دیگر در مرکز توجّه است. این‌ بار به دلیل رابطه‌اش با کسی که از نظر اجتماعی رسوا و منفور است. لئو که باز هم تحت فشار قرار گرفته است، سعی می‌کند کمی او را ترغیب کند: «چرا نمی‌تونی سعی کنی شبیه دیگران باشی؟» این که آیا دختر ستاره‌ای به این خواسته‌ی لئو توجهی می‌کند یا نه و چگونگی آن، معمای دراماتیک فیلم را شکل می‌دهد.

هارت با حساسیت و آب‌و‌تاب به‌خصوصی اتفاقات فیلم را از پیش می‌برد و در کویر خشک و بی‌آب آریزونا فضای شادمان و روح‌افزایی خلق می‌کند‌. فیلمساز مستقل تحسین‌شده‌ای که با فیلم‌های «خانم استیونز» و «رنگ ثابت» شناخته شده است. هارت اثبات می‌کند که قصه‌گویی صمیمی و مبتنی بر کاراکترش و قدرت تشخیصی که در رابطه با بازیگرهای جریان‌ساز دارد، برای استودیو نوعی سرمایه به حساب می‌آید.

هارت همچنین نشان داد که با کار جمعی رابطه‌ی خوبی دارد و گروه طراحی خوب و موفقی دست و پا کرد: طراح لباس ناتالی اوبرین، کارگردان هنری ایان اسکروجینز و طراح تولید گی اس باکلی، ترکیبی مناسب از رنگ‌های اشباع‌شده و حس وحال قدیمی به وجود آورده‌اند که باعث می‌شود دختر ستاره‌ای به درستی بدرخشد.

اجراهای بازیگران بر پایه‌ی طبیعی بودن و جذابیت استوارند و واندروال در واقع یک استعداد کشف‌شده‌ی هیجان‌انگیز است. یک یوتوبر معروف و برنده‌ی مسابقه‌ی America’s Got Talent. او شور و حرارت بی‌نظیری به نقش‌اش اضافه می‌کند. فیلم قطعاً بدون او به این خوبی از آب درنمی‌آمد. این فیلم سورپرایز کوچکی هم با خود به همراه دارد و آن حضور جیانکارلو اسپوزیتو به عنوان مربی دلسوز و مهربان دختر ستاره‌ای و لئو است. تغییر خوشایندی‌ست که او را پس از «افسارگسیخته/ Breaking Bad» و اخیراً هم «بهتر است با سال تماس بگیری/ Better Call Saul» در چنین فیلمی ببینیم.

اگر دختر ستاره‌ای نشانه‌ای باشد از تصمیم دیزنی پلاس برای همکاری‌های بیشتر با فیلمسازان مستقل، این سکوی در حال رشد مطمئناً به مهره‌ی اصلی‌ای برای در جریان نگه داشتن فیلم‌های مستقل تبدیل خواهد شد. این خبر برای همه‌ی آنانی که مانند دختر ستاره‌ای با ریتم ساز خودشان می‌رقصند، نویدبخش است.

منبع: پلازا