مداد
ورود
ثبت نام
برچسب:
هیجان و ترس
رمان ترس بزرگ من (قسمت 3)
با دیدن مامان گلرخ که داشت میلرزید رنگ از رخسارم پرید و نمیدونم چجوری پریدم و گرفتمش و نشوندمش روی تخت
داستان ها
۲۴ فروردین
-
۵ دقیقه
رمان ترس بزرگ من (قسمت پایانی)
چشمامو باز کردم، تمام وجودم خسته بود و هیچی نمی فهمیدم و فقط می خواستم داداشمو ببینم و بفهمم که این یک دروغ بزرگه
داستان ها
۲۱ اردیبهشت
-
۷ دقیقه