مهاجرت، فراموشی و باقی قضایا...

یکی از اتفاقاتی که بعد از مهاجرت میوفته، فراموشیه. این مطلب اجتناب ناپذیره.

بعد از مدتی به غیر از خانواده و دوستان نزدیک تقریبا از ذهن دیگران فراموش میشید. دوست های صمیمی گذشته دیگه از شما با صفت صمیمی یاد نمیکنن و صفت قدیمی جایگزین میشه. اکثریت از شما یک تصوری در حد یک عکس پیدا میکنن.

حقیقت اینه که همه ادمها یک روزی فراموش میشن. تا صد سال دیگه تمام اشخاصی که ما الان میشناسیم فوت کردن. پس از فوت کردن نیز چند وقت بعد پروسه فراموشی اغاز میشه تا اینکه یک زمانی دیگه کسی اون شخص رو به یاد نداره.

بیشتر ادمها در ظرف کمتر از چندسال بعد از مرگ فراموش میشن و فقط عده خیلی کمی هستن که در این دنیا هزاران سال از اونها یاد میشه.

فراموشی پروسه ای است که برای اکثریت ادمها پس از مرگ اتفاق میوفته. اما در مهاجرت شما زنده و سلامت هستی و شاهد زنده این اتفاقی که برایت میوفته. میتونی ناراحت بشی یا با شرایط جدید خودت رو تطبیق بدی. میتونه دلخراش باشه و یا یک تولد دوباره باشه. همگی به نوع نگرش شما بستگی داره که از چه زاویه ای بهش نگاه کنی و چه معنایی بهش بدی.باید یاد بگیرید که با فرهنگ جدید خودتون رو تطبیق بدید و با اشخاص محلی ارتباط بقرار کنید. در غیر این صورت جزو مهاجرینی خواهید بود که در گذشته زندگی میکنن و ایزوله هستن.

اثرات جانبی دیگرش اینه که شما برای چیزی دلتون تنگ میشه که دیگر وجود خارجی نداره. در نبود شما همه چیز تغییر میکنه اما تصورات شما از وطن ثابته و برای گذشته است .وطن شما و فرهنگش و مردمانش در طول سالها تغییراتی دارند که شما باهاش همراه نبودید چرا که حضور نداشتید که همزمان با اون جامعه شما نیز تغییر کنید.

رست مثل بسیاری ایرونی هایی که سالهاست لس انجلس هستن و تصوراتشون از ایران، مردمش، فرهنگشون و سلیقشون برای دهه شصت شمسیه که مهاجرت کردن.

فرهنگ و عادات این اشخاص نه به امریکایی ها شبیه و نه به ایرونی های سال نود ونه. جایی در تاریخ گیر کردن با فرهنگ و تصوراتی که منقرض شده. دلشون برای جگرکی در لاله زار تنگ شده که الان وجود نداره. از این روی در کنار به یاد داشتن گذشته و احترام به اون. باید به شناخت و تعامل با جامعه ای که آدم در اون زندگی میکنه نیز توجه کرد.

در غیر این صورت آدمی شبیه به حشره ای میشه که چند هزار سال پیش در شیره یک درخت گیر کرده و فسیل شفاف و زیبایی شده. یک گونه خاص که نه با هم نوعان همزمان خودش زندگی کرده و نه در حال حاضر نمونه اش وجود داره. آیا برزخ تعریف دیگری هم داره...؟