آیا باید عاشق شد ؟

آیا باید عاشق شد ؟

آیا واقعا باید در این زندگی عاشق شد؟ پاسخ به این سوال را در انتها خواهید فهمید. عشق در عین سادگی، بی شک پیچیده ترین مسئله زندگی بشر است . شما هیچ حادثه غیر طبیعی ( سیل و زلزله ...) را نمیتوانید بیابید که عشق در قامت علتی گردن کلفت حاضر نباشد.

عشق معجونی جان بخش و سمی مهلک است که قابلیت افزودن ده ها سال به زندگی بیماری که بنابر نظر پزشکان تنها چند ماه به اتمام زندگی اش باقی مانده ، را دارد و همچنین آن روی سکه اش در داستان های تعریف نشده ی خودکشی های نوجوانانی خلاصه شده که انواع برچسب ها به علت این عمل آنان چسبانده میشود.

آیا باید عاشق شد؟
آیا باید عاشق شد؟


آیا واقعا باید عاشق شد؟

شاید تا انتهای این مطلب این تیتر باید تکرار گردد تا به پاسخ رسید. اما پاسخ خود به تنهایی کافی نیست. این سوال فراتر از آن است که جوابی توانایی توصیف و وصف آن را دارا باشد. عشق شاید در زندگی شما بسیار خاک خورده و دور باشد ولی از نور آفتاب درخشان تر است، چگونه؟

لابد دیده اید آن دسته از آدم هایی که میگویند: عشق کیلو چند؟ ببین نون دونه چنده ...

عشق در لابلای تک تک سلول های وجود این افراد لانه کرده است، اصلا میتوانید عشق را در بطن همین پاسخ خردمندانه پندارشان ببینید. فرض کنید نان قرصی x تومان است، نان را برای کی فراهم میکنند ؟

برای کسانی که عاشق آن ها هستند ! اصلا فرض بر این باشد که برای شخص خودشان فراهم میکنند، آیا تا عاشق خودت نباشی، میتوانی از همه چیز در زندگیت بگذری تا پی نان ( پول ) باشی؟

آیا واقعاا باید عاشق شد؟

این را بدانید که عشق همچون هرچیزی دارای کیفیت های متفاوتی است. شما میتوانید در طول زندگی بیش از یک بار عاشق شوید، و این پدیده نه چندان نادر یک علت خدایی دارد.

فرض کنید خدایی نکرده، امروز عزیزی را از دست داده اید ، چه حالی دارید؟ چقدر ناراحت و آشفته اید؟ چقدر از زندگی و اتفاقاتش متنفر میشوید؟ حتی زیبا ترین لباس ها و خوشمزه ترین غذاها در آن لحظه برای شما پشیزی ارزش ندارند. اما یک سال پس از این اتفاق را تجسم کنید،

آیا احوال شما با زمانی که آن عزیز را از دست داده بودید یکسان است؟ یقینا خیر.

در واقع خداوند با اعطای نعمتی بنام فراموشی در حق بندگانش لطف کرد و درد آن ها را با گذر زمان کاهش داد و در نهایت محو کرد. عشق نیز از چنین سرنوشتی برخوردار است و اگر روزی در گذشته عاشق شدید و سرانجام آن عشق به هر دلیلی نافرجام بود، شک نکنید که که معجونی بنام گذر زمان ، یاد و خاطراتش را خواهد شست و با خود به دوردست ها خواهد کشاند.

و فردا آسمان آبی است، خورشید طلوع خواهد کرد، ابرو باد و دوستانشان به کار خواهند افتاد و این بین عشق هم باز کارش را خواهد کرد. یا به دام میاندازدت یا به دام خواهی افتاد .

آیا واقعااا باید عاشق شد؟

عشق دردسرهای فراوانی دارد، ببخشید... بهتر است به طرز دیگری بیان کنم، عشق سخت ترین اتفاق ممکن است. اینگونه تجسم کنید که شما عاشق قصاص شدن هستید و از قضا به شما حکم قصاص هم میدهند !!!!!! البته در نظر داشته باشید که عشق حالت های بسیار زیادی دارد و همه اینگونه دیوانه وار به نظر نمی آیند.

سختی عشق آن جاست که بدون فکر کردن به آن که شنا بلد نیستید، تو دریا شیرجه میزنید و حال با تمام وجود برای نجات این عشق میجنگید ، و چه بسیار غرق شدن هایی که نصیبتان میشود در این دریا ولی باز هم شیرجه میزنید. زیبا نیست؟؟؟؟

مزه ی تلخ جان دادن را مدام و مدام تجربه میکنید ولی بازهم در صف داوطلبین جان دادن، اولین نفر هستید. آیا واقعاااا زیبا نیست؟ اندکی عمیق تر به گذشته ی زندگی خودتان نگاه کنید، آیا خودتان را در ورای این توصیفات نیافتید؟ در هیچ برهه ای از زندگی اینگونه گرفتار این غول دوس داشتنی (عشق) نشده اید؟ آیا کوچه پس کوچه های شهر، شما را بیاد چیزی نمیاندازد؟ زیبا نیست ؟؟؟؟

آیا واقعاااا باید عاشق شد؟

عشق شعله سوزانی ست که قلب یخ زده به آن نیاز دارد. آب زلالی ست که جان در خاک غلتیده به آن نیاز دارد. کرونای غمگینی ست که به آغوش برای بقاء احتیاج دارد.

به زبان ساده تر، در میان انواع و اقسام مشکلات ریز و درشت زندگی این عشق است که انگیزه میدهد تا بتوانیم زیر این حجم از دشواری ها مقاومت کنیم و کمر خم نکنیم.

عشق صورت های زیادی دارد، عشق به جنس مخالف، عشق به پدرومادر، عشق به پول ،عشق به شهرت ، عشق به ثروت ، عشق به کتاب، به غذا، به ورزش، به قدرت، به خدا، به میهن و ...

دوست دارم نکته ای را یادآور شوم، این را بدانید که قرار نیست قدم نهادن در این راه انتهای شیرینی را برای شما تضمین کند، یعنی باید آگاه باشید که بروی لبه ای پا گذاشتید که احتمال دارد بلغزید و سقوط کنید و آنجا دقیقا نقطه عطف زندگی شما خواهد شد.

چون پس از آن یا افسرده میشوید یا به دود و امثال آن روی می آورید یا بگونه ای کاملا نمایان در زندگی شما اثر خواهد گذاشت، که شایع ترین آن کم حرف شدن و بی حس شدن است که البته دوره ای دارد و در موارد شدیدتر اگر به روانپزشک مراجعه نکنید عاقبت ناخوشی به بار خواهد آورد.

حال شما پاسخگو باشید دوستان، آیا واقعااااا باید عاشق شد؟ یا بدون عشق هم میتوان زیست؟

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. سپاس

کلمات کلیدی: عشق-عشق-عشق

نویسنده: رضا اکبردخت