در این مقاله قصد داریم مکاتب مختلف روان شناسی را باهم شناخته و درباره آن اطلاعات مفیدی کسب کنیم.
- مکتب رفتارگرایی:
جان بی واتسون به عنوان بنیانگذار مکتب رفتارگرایی شناخته می شود. واتسون معتقد است که در روانشناسی مسئله مهم رفتار بیرونی و قابل اندازه گیری موجودات زنده است و ما باید تمام توجه خود را معطوف آزمایش و تحقیق در مورد این رفتار کنیم.
واتسون روانشناسی و همچنین سایر علوم مانند فیزیک و شیمی را بررسی می کند و اصرار دارد که پدیده های روانشناختی مانند وقایع آزمایشگاهی را با استفاده از اعداد و متغیرها اندازه گیری کند. این راهی است که او را به سمت رفتارگرایی سوق داده است. زیرا رفتار آن چیزی است که از یک موجود زنده نشات می گیرد و قابل اندازه گیری عمومی و خارجی است. رفتارگرایی در دهه 1920 مورد استقبال گسترده جامعه روانشناسان قرار گرفت و جایگاه خود را در میان سایر مکاتب روانشناسی پیدا کرد.
- مکتب روان کاوی:
در میان دانشکده های روانشناسی ، شاید نام مکتب روانکاوی را بیش از دیگران شنیده باشیم. ما قبلاً در چندین مقاله در مورد مکتب روانکاوی و تاریخچه آن صحبت کرده ایم. تاریخچه مکتب روانکاوی را به زیگموند فروید نسبت می دهند. تأکید روانکاوی ، و نه رفتار ، بر توصیف احساسات ، تمایلات و تمایلات سرکوب شده انسان است.
در مکتب روانکاوی ، شخصی که روانکاو می نامیم و نقش درمانگر را بازی می کند ، سعی می کند احساسات سرکوب شده و ناخودآگاه مشتری را از طرق مختلف کشف و کشف کند.
مفهوم ناخودآگاه یکی از ارزشمندترین گام ها در مکتب روانکاوی برای پیشرفت در علم روانشناسی است. در حقیقت فروید ذهن را به سه قسمت آگاهانه ، ناخودآگاه و ناخودآگاه تقسیم کرد. ناخودآگاه همه چیزهایی است که به نوعی از آگاهی ما خارج شده و به سطح دیگری منتقل شده است. این خواسته ها ، احساسات ، تمایلات ، تمایلات و غیره به ضمیر ناخودآگاه ما وارد می شوند اما از هوشیاری ما پاک نمی شوند و ما هنوز هم به دلیل تأثیر آنها تعداد زیادی تصمیم می گیریم.
فروید با استفاده از روش هایی مانند تداعی آزاد و تعبیر خواب ، سعی کرد این تمایلات سرکوب شده را از ضمیر ناخودآگاه انسان استخراج کرده و آنها را با کمک خود کشف کند. این روش ها در کنار سایر روش ها هنوز در روانکاوی مورد استفاده قرار می گیرند.
- مکتب شناخت گرایی
همانطور که از نامش پیداست ، این مکتب روانشناسی بیشتر بر دانش انسان ها و موجودات زنده متمرکز است. معرفت شناسان برای مطالعه دانش باید هم روان انسان و هم آناتومی و اعصاب و مغز انسان را بشناسند. بنابراین ، رشته تحصیلات معرفت شناسان ترکیبی از عصب شناسی ، روانشناسی ، پزشکی و ... است. اگر بخواهیم چند نمونه از موضوعات مورد مطالعه توسط معرفت شناسان را بیاوریم ، می توانیم به حافظه ، تصمیم گیری و حل مسئله اشاره کنیم. همانطور که می بینید ، همه قسمتهای این مشکلات به طور مستقیم قابل مطالعه نیستند. اندازه گیری کل فرآیند با آزمایش امکان پذیر نیست ، زیرا بیشتر آنها در ذهن رخ داده است. با این حال ، بیشتر آنها را می توان در آزمایشگاه اندازه گیری کرد. مکتب معرفت شناسی در میان مکاتب روانشناسی نسبتاً مدرن است و از ابزارهای جدیدی استفاده می کند.
- مکتب اومانیسم
مکتب اومانیسم بیش از هر چیز به انسان و تجربه شخصی او متکی است. در واقع ، در این مکتب ، شخص به عنوان یک شخص دیده می شود ، نه به عنوان یک ذهن یا روان. طرفداران مکتب فکری انسان گرایی معتقدند که هدف نهایی روانشناسی کمک به افراد در رسیدن به اهدافشان و زندگی مفیدتر است نه تجزیه و تحلیل ذهن و روان آنها. این مدرسه از ابزارهای مختلفی مانند تاریخ ، جامعه شناسی ، مردم شناسی و حتی ادبیات برای درک بهتر فرد استفاده می کند. دیگر اعتقادات اومانیستی شامل این است که وقتی به مردم نگاه می کنیم ، به مجموعه ای از رفتارهای مثبت و منفی ، درست یا غلط نگاه می کنیم و هیچ یک از آنها درست یا غلط نیست. بلکه با جمع آوری آنها ، انسانی بی نظیر شکل می گیرد. انسان گرایان هم انسان انسانی و هم روابط اجتماعی افراد را مطالعه می کنند.