امتحانات سخت من

امتحاناتی که برای من چالش هایی شیرین به وجود آوردن
امتحاناتی که برای من چالش هایی شیرین به وجود آوردن

یادم هست که ترم یک دانشگاه بود و هنوز تازه وارد دانشگاه شده بودم.

از هیچ قانون دانشگاه سر در نمیاوردم که در اون سردرگمی نارضایتی از رشته ام هم وجود داشت. به هیچ وجه از رشته ی خودم رضایتی نداشتم و رفتم ساختمون آموزش و با کمک گرفتن از مسئول مربوطه که به من گفت دروس تخصیصی رو نمیخواد بری اما عمومی ها رو پاس کن تصمیم گرفتم که این ترم رو اینطور پاس کنم.

ترم گذشت و زمان امتحانات شدم که دقیقا یادمم هست که اواخر ماه رمضون بود. یک روز رفتم دانشگاه برای اینکه شهریه ام رو پرداخت کنم و بعد از اینکه پرداخت کردم با خودم گقتم حالا برم آموزش و بپرسم در مورد امتحانات که کی هست که یه وقت اون موقع ممکنه زمانی نداشته باشم و از همین الان شروع به خوندن کنم.

زمانی که رفتم آموزش کارشناس رشته یه چیزی بهم گفت که درجا موندم و تعجب کرده بودم.

گفت که دو تا از پنج تا امتحان تو گذشته و امروز هم امتحان سوم تو هست آیا آمادگی این رو داری که بری سر کلاس ها بشینی.

من داشتم منفجر میشدم که همین الان کلی شهریه پرداخت کردم و نصف دروس رو هم افتادم.

در زمان عصبانیت به چیزهای مثبت فکر کنید
در زمان عصبانیت به چیزهای مثبت فکر کنید

خواستم چشمامو ببندم و دهنم رو باز کنم اما یه دفعه این قانون مهم زندگی رو به خاطر آوردم که احساس خوب برات اتفاقات خوب رو به وجود میاره و احساس بد برات اتفاقات منفی رو ایجاد میکنه.

هیچی به کارشناس نگفتم و فقط تاریخ امتحانای بعدی رو گرفتم و گفتم این یکی رو هم امتحانش رو نمیدم.

اومدم خونه و تنها به شکل یک صحبت گذرا و عادی با اعضای خانواده اون رو در میون گذاشتم. افراد خانواده کلی نگران شدن و میخواستن هنوز بحث رو ادامه بدن که من بحث رو عوض کردم و زیاد نخواستم به این موضوع توجه کنم.

در عوض شروع به بازی های کامیوتری کردم چون اون هنوز یک هفته تا امتحانای بعدیم وقت داشتم.

آخه بازی کامپیوتری به من خیلی انرژی مثبت میده و در کنار اون بازی کامپیوتری کارهای دیگه ای هم که بهم احساس خوب میدادن رو انجام میدام.

فرداش که رفتم دانشگاه واسه پیگیری گفتن یه نامه بنویس واسه کمیسیون همینجا بمونه تا دانشگاه اگه تونست واست یک کاری بکنه.

با خودم گفتم یعنی من بایستم که دانشگاه یک کاری برای من بکنه اون هم اگه تونست؟

مراحل مربوطه رو انجام دادم و از دانشگاه اومدم بیرون و همونجا از داخل سایت دانشگاه یک متن محترمانه همراه با نقد شدید واسه سیستم آموزشی دانشگاه نوشتم.

دقیقا یادمه فردای اون روز با من تماس گرفتن و گفتن که بیا ساختمون اصلی. رفتم و اونجا و یک نامه به آموزش و پرورش همون شخصی که با من تماس گرفته بود زد و گفت کارت درست میشه.

من به خونه برگشتم و ادامه کارهامو پیش میگرفتم اما دیگه توجه ی نکردم به اون همه نکات منفی.

اگر اتفاقی منفی براتون رخ داد به اون توجه نکنید
اگر اتفاقی منفی براتون رخ داد به اون توجه نکنید

به خونه برگشتم و یک هفته گذشت.

بعد از یک هفته دو امتحان باقی مونده رو دادم و تموم شد.

زمانی که دوباره رفتم آموزش واسه پیگیری دو نفر دیگه هم مثل من بودن که همین اتفاق واسشون افتاده بود و در امتحانات قبلی غائب بودند.

پیگیری رو انجام دادم واتفاقا دانشگاه هم به من گفت که در حال پیگیری هست و برگشتم خونه.

دقیقا چند روز بعدش دوباره رفتم که به من گفت دوباره میخوان ازت امتحانات رو بگیرن و فلان تاریخ بیا دوباره دانشگاه.

تموم اون سه تا امتحان رو رفتم و قبول شدم.

اما اتفاقا از همون دوتا امتحانی که وقت داشتم و در تاریخ اصلیشون برگزار شدن یکی رو افتادم.

اون دو نفری هم که با من بودن چند روز بعدش دیدم و بهم گفتن که همون امتحانای قبلی رو هم نیومدن و افتادن.

این مسئله خیلی برای من جالب بود. یک اتفاق به ظاهر منفی باعث شد که من کلی وقت داشته باشم برای سه تا از امتحانات خودم که براشون درس بخونم، من توجه ام به نکات مثبت بود و در نهایت امتحانات رو دادم و قبول شدم اما اون دو نفر که یادمه مدام شکایت میکردن حتی سر جلسه امتحان هم نیومدن و جالب اینجاست که من از اون امتحاناتی که در تاریخ اصلی برگزار میشدن رو یکی رو افتادم اما این امتحانایی که برای بقیه میشه گفت که امیدی نداشتن که من اون ها رو پاس کنم، پاس کردم و با نمره خوبی قبول شدم. من برای این اتفاق با هیچ کسی صحبت نکردم و اگر هم کردم در حد صحبت های معمولی بود که هیچ حس منفی یا مثبتی بهت نمیده.

در مورد اتفاقات منفی با کسی صحبت نکنید
در مورد اتفاقات منفی با کسی صحبت نکنید

خلاصه الان از اون موقع خیلی وقته میگذره اما من از اون ماجرا کلی درس گرفتم.

اگه منم مثل اون افراد دیگه مدام شکایت میکردم شاید اتفاقات بد مشابه به اونها هم برای من رخ میداد و اگر اینطور می بود که شکایت می کردم شاید الان هیچ وقت نمیتونستم گلیم خودم رو از آب بکشم بیرون.

اون زمان من هیچ آشنایی با قوانین دانشگاه نداشتم اما همون اتفاق باعث شد که با محیط دانشگاه آشنا بشم و خیلی از افرادی که ترم دو بودند هم حتی کارشناس رشته خودشون رو نمی شناختند اما من کلی قوانین مربوطه رو یاد گرفته بودم.

خدا رو شکر هم اکنون هم هنوز خیلی ها هستن که با دانشگاه آنچنان آشنایی ندارن اما من به طور کل قوانین او رو یاد گرفتم که اگه امتحانی افتادی چیکار کنی، اگه طبق نظرت پیش نرفتن چیکار کنی و کلی کار دیگه ...

البته شاید برای خیلی ها این یک چیز خیلی ساده به نظر برسه اما فقط افرادی که ترم یک هستن میفهمن من چی میگم.

چون کلی استرس دارن که سر کلاس دانشگاه حاضر بشن و کلی از این قبیل اتفاقات برای اونها رخ میده.

در نهایت ازتون ممنونم که با من همراه بودید و براتون آرزوی بهترین ها رو دارم.

موفق باشید