همه ما این عبارت را شنیده ایم ، "من تو را دوست دارم درست همانطور که هستی." این در سراسر کمدی های عاشقانه ، درام های عاشقانه تکرار شده است ، و همه ما آهنگ بیلی جوئل باهوش به همین نام را می شناسیم. این یک مفهوم زیبا ، یک حالت عشق است که ما به طور شهودی به دنبال آن هستیم و هنوز ... دقیقاً به چه معنی است؟
آیا این بدان معنی است که ما عاشق کسی کاملاً بدون دلیل هستیم؟ آیا این بدان معنی است که ما بدون هیچ توجیهی آنها را دوست داریم؟ آیا این بدان معنی است که بدون توجه به آنچه آنها می گویند و انجام می دهند ، ما آنها را دوست داریم؟ آیا این بدان معنی است که ما بدون توجه به آنچه آنها نمی گویند و انجام نمی دهند ، آنها را دوست داریم؟
به نظرم سرگرم کننده است ، به عنوان مثال ، وقتی والدین بچه های کوچک می گویند ، "من بی قید و شرط فرزندم را دوست دارم." دوست داشتن یک کودک نوپا یا کودک خردسال به طور بی قید و شرط بسیار آسان است. جهان اشتباه می کند ، و آنها هنوز هم دوست دارند در کنار والدین خود باشند و آزادانه به آنها عشق و محبت پیشنهاد می کنند. اما وقتی نوجوان می شوند ، نه تنها مهارت صحبت کردن را به دست آورده اند ، بلکه عقیده ای دارند که در بیان آنها دریغ نمی کنند ، آنها در معرض دریای طوفانی از نوسانات خلقی قرار می گیرند و ترجیح می دهند به جای اینکه بیرون بروند بیرون. برای گذراندن وقت در خانه
با شرکای عاشقانه ما هم همینطور است. در روزهای ابتدایی یک رابطه جدید ، هر کاری که محبت شما انجام دهد ، قلب شما را با پروانه ها و یک حس عشق پر می کند که احساس می کند هرگز لک نمی شود. پنج سال ، ده سال ، بیست سال سریع به جلو بروید و این احساس عشق کاملاً متفاوت خواهد بود و اغلب بسیار کمتر قابل دسترسی است. این زمانی است که عبارتی مانند "من تو را دوست دارم درست همانطور که هستی" اکنون برای مذاکره دوباره آماده شده است. این نیز در شرایطی است که می توان زیبایی عشق بی قید و شرط را تمرین کرد.
عشق بدون قید و شرط جایی نمی رود ، همیشه در درون شما وجود دارد و ارتعاش می کند ، فقط در مواقع استرس یا درگیری کمی قابل دسترسی تر می شود. روح فرزند شما همان پانزده سالگی است که در دو سالگی بود و روح آن شخص که با آن دیوانه شدید عاشق همان روح فردی است که جوراب شما ، شما 15 سال بعد برداشت می کنید.
به آسانی می توان گفت که ما شرکایمان را دوست داریم درست مانند آنها وقتی که آنچه را که از آنها می خواهیم دریافت کنیم. اما عشق بدون قید و شرط ، تجربه اشتراک گذاری ، هدیه دادن و تمایل به عشق ما است حتی وقتی دسترسی آسان نیست. همیشه روزهایی خواهد بود که آنچه را که از شرکای خود می خواهیم "دریافت نمی کنیم".
تفاوت بین عشق مبتنی بر نفس و عشق بدون قید و شرط در این است که دومی توانایی رشد بی پایان دارد و همیشه پیوندی عمیق تر و قوی تر ایجاد می کند. عشق بدون قید و شرط مربوط به قدرت ، ثروت یا عزت نفس نیست. دوست داشتن بدون قید و شرط به معنای ارزش گذاری در خصوصیات شخصی است که تجلی از خود اصلی او است. تنها انتظارات شنیدن ، احترام و رفتار با کرامت انسانی است. عشق بدون قید و شرط پایه و اساس یک رابطه سعادتمندانه است ، و نه تنها قابل دستیابی نیست ، بلکه برای تمام افراد نیز زاد و ولد است.
وقتی تمرین می کنید که بدون قید و شرط با کسی دوست داشته باشید ، تلاش می کنید بهترین ها را در آنها مشاهده کنید ، اما بدترین را هم می بینید ، و به هر حال آنها را دوست دارید. شما عشق خود را در لحظه هایی که آسان نیست ، به خاطر می آورید که همه ما در وسط داستان های خود هستیم ، همانطور که در حال فاش شدن هستند.
بیشتر ما تصور می کنیم کودک سالم خواهیم داشت یا شریک زندگی ما در بیماری و سلامتی از ما مراقبت خواهد کرد. هنگامی که این فرضیات نادرست به نظر می رسند ، ما مجبور می شویم آنچه را که اساس عشق خود را برپا می کنیم ، تجدید نظر کنیم. در این لحظات ، بسته به نحوه پاسخگویی ما به این تغییرات چشمگیر شرایط ، مشخص می شود که عشق ما مشروط یا بدون قید و شرط است. به عنوان مثال ، یک زن و شوهر متاهل ممکن است احساس خوشبختی کنند تا زمانی که زن درآمد شش رقمی خود را از دست بدهد. این فرصتی است برای پذیرش تغییر و فعال کردن عشقی که به یکدیگر قسم می خورند ، هنگام گرفتن این نذرات ازدواج. اگر قرار است شریک باشید ، این بدان معنی است که شما با فراز و نشیب شریک هستید. عشق بلند شده ، مستلزم آمادگی برای مقابله و غلبه بر چالش هایی است که ناگزیر اتفاق می افتند و این کار را با هم انجام می دهند.
هنگامی که شریک زندگی تان دکمه های شما را با مهارت فشار می دهد یا فریاد می زند که از شما متنفر هستند ، واکنش نشان دادن سخت نیست. این که دردسر دریافت این باشد ، دردناک است ، اما مسیر بازگشت به شریک زندگی شما ، و عشق بی قید و شرطی که به آنها احساس می کنید ، به معنای دیدن چیزهایی از منظر آنها است. ابزاری عالی برای این کار ، یادگیری تغییر دادن دیدگاه شما برای پرسیدن است: اکنون آنها چگونه احساس می کنند؟ چه چیزی فراتر از عصبانیت آشکار است؟ از چه چیزی ناامید شده اند؟ چه صدمه و اضطرابی باعث شده است که نسبت به شما بیزار شوند؟ یک بار دیگر ، ما در مورد تغییر ساده ای از "آنچه احساس می کنم؟" به "آنها چه احساسی دارند" صحبت می کنیم.
با توجه به ویژگیهای مثبت شریک زندگی خود به جای رفتارهای بد آنها یا نقص هایی که در آنها درک می کنید ، یا تمام ایده های شما درباره نحوه "بودن" باید با عشق بی قید و شرط تماس برقرار کنید.