موسیقی و هنر در قرن بیستم جهان

اگر با فکر کردن به قرن نوزدهم، واژه‌ی رمانتیک به ذهنمان خطور می‌کند و یا حرف زدن از قرن هجدهم ما را به یاد عصر روشنگری و انقلاب فرانسه می‌اندازد، متأسفانه یا خوشبختانه، قرن بیستم بسیار رنگارنگ‌تر از آن است که بتوان به یک واژه آن را فروکاست. مکتب‌های فکری متنوع، اشتیاق به شرق‌شناسی، قدرت‌طلبی روزافزون کشورهای پیشرفته، دو جنگ جهانی با میلیون‌ها کشته، پیدایش رسانه‌های جمعی و بسیاری پدیده‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دیگر، قرن بیستم و موسیقی قرن بیستم را به پیچیده‌ترین و پرحادثه‌ترین سده‌ی زندگی انسان معاصر تبدیل می‌کند.

در آستانه‌ی قرن بیستم بریتانیای کبیر و فرانسه با مستعمرات خود قدرت‌نمایی می‌کردند. ایالات متحد هنوز به قدرتی جهانی تبدیل نشده بود ولی سیل مهاجران به‌سوی این کشور گسیل می‌کرد. آلمان که کم‌کم داشت قدرت می‌گرفت و سودای جبران کم‌اهمیتی خود در قرن گذشته را داشت، در کنار امپراتوری اتریش-مجارستان، مظنون اصلی شروع جنگ جهانی اول در سال 1914 به شمار می‌رفت. امپراتوری عثمانی- که عربستان و ترکیه امروزی را هم شامل می‌شد- قدرتی در منطقه‌ی شرق اروپا و خاورمیانه به‌حساب می‌آمد. نفس‌های روسیه تزاری هم به شماره افتاده بود؛ جنگ جهانی اول باعث شد که عثمانی از هم بپاشد و نارضایتی در روسیه تا جایی پیش رفت که انقلاب 1917 رقم بخورد. البته هرکدام از این پدیده‌ها، دلایل چندلایه‌ای دارند که بررسی آن‌ها از حوصله‌ی این نوشتار خارج است.

شاید بتوان هنر و ادبیات اروپای غربی، در دو دهه‌ی اول قرن بیستم را به سه مکتب عمده تقسیم کرد؛ امپرسیونیسم(برداشت گرایی)، پریمیتیویسم(بدوی گرایی) و اکسپرسیونیسم.

شروع قرن بیستم هم‌زمان بود با شوق سرمایه‌گذاران هنری برای برپایی نمایشگاه آثاری از افریقا، آسیای شرقی و شبه‌قاره‌ی هند. این تبادلات فرهنگی خود عاملی شد برای آشنایی هنرمندان اروپایی با آثاری که در آن زمان با عنوان «هنر بدوی» از آن‌ها یاد می‌شد. پیکاسوی جوان یکی از چندین نقاشی بود که تحت تأثیر هنرهای تجسمی آفریقایی قرار گرفت و ایگور استراوینسکی در موسیقی خود از ریتم‌ها و آکسان‌های موسیقی اقوام آفریقایی بهره گرفت.

ادامه مطلب (کلیک کنید)