داستان کوتاه اموزنده


کریمی مشاور بیمه
کریمی مشاور بیمه

زن به دسته ابری که بالای سرش در حرکت بود نگاه کرد.

آهی کشید و گفت: یادته بهم گفتی یه خونه رو ابرا برام می سازی؟

مرد سنگ ریزی داخل آب دریاچه پرتاب کرد و گفت: یادم نیست.

زن نیشخندی زد و گفت: تو خیلی وقته همه چیزو فراموش کردی!

مرد سنگ دیگری پرت کرد و گفت: تو چیزی گفتی؟