رمان چشمهایش اثر سید مجتبی آقا بزرگ علوی معروف به بزرگ علوی، در این کتاب جذاب ترکیبی از شخصیت کمال الملک به عنوان یک نقاش بی نظیر و دکتر تقی اَرانی به عنوان یک متفکر و فعال سیاسی را به کار گرفته است.
روایت بزرگ علوی در رمان چشمهایش از زبان یک زن، نشان دهنده اشراف عمیق وی به شخصیت زنان، حالات روحی و خلق و خوی آن ها است. عواطف و احساسات فرنگیس، احساسات درونی او، عشق عمیقش به نقاش معروف و بی پروا که این عشق نصیبش کرده بود، از چشم هایش یک داستان مهیج و به یاد ماندنی به وجود آورده است. نثر سیال و به دور از تکلف علوی و داستانی با محوریت زن، او را از دیگر نویسندگان زمان خود فراتر برد و باعث شد آثارش نسبت به هم عصران خود، امروزی تر جلوه کند.
این کتاب، با وجود این که سال ها پیش نوشته شده، لحن جذاب و امروزی دارد و اصلا دچار تکلف ادبی نشده است و این نشان از قدرت قلم بزرگ علوی دارد که چنین رمانی خلق کرده است. نویسنده در کتاب، خودش را درگیر توصیف و تشبیهات دست و پا گیر و حوصله سر بر نکرده و هر لحظه که احساس می کنید کتاب به سمت یکنواختی حرکت می کند با شوک های به موقع هیجان را به داستان تزریق می کند.
سادگی نیز یکی دیگر از ویژگی های کتاب چشمهایش است. کتاب یک موضوع واحد را دنبال می کند و با شخصیت ها و جزئیات زیاد موضوع را پیچیده نکرده است. با این که شاید ماجرای کتاب در نگاه اول تکراری به نظر بیاد، اما نوآوری های نویسنده و تفکر مدرنی که دارد، باعث می شود تازگی خاص خودش را داشته باشد. کتاب چشم هایش همواره در بین محبوب ترین رمان های معاصر ایرانی قرار دارد و تاکنون به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است.
نویسنده بزرگ علوی:
بزرگ علوی در ۱۳ بهمن ماه ۱۲۸۳ در محله چال میدان تهران متولد شد. پدر وی سید ابوالحسن و پدر بزرگش سید محمد صراف، نماینده نخستین دوره مجلس شورای ملی بود.
علوی پس از پیروزی انقلاب ۵۷، برای مدت کوتاهی به ایران بازگشت، ولی دوباره ایران را به مقصد آلمان شرقی ترک نمود. علوی به علت سکته قلبی در بیمارستان فریدریش هاین برلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ برابر با ۹ فوریه ۱۹۹۷ درگذشت.
جملاتی از کتاب چشمهایش:
درباره گذشته قضاوت کردن کار آسانی است. اما وقتی خودتان در جریان طوفان می افتید و سیل غران زندگی شما را از صخرهای در دهان امواج مخوف پرتاب می کند، آن جا اگر توانستید همت به خرج دهید، آن جا اگر ایستادگی کردید، اگر از خطر واهمه ای به خود راه ندادید، بله، آن وقت در دوران آرامش، لذت هستی را می چشید.
برای بالا رفتن از نردبان بلند هنر، سر نترس و پشتکار لازم بود که من در خود سراغ نداشتم. نمی توانستم ساعت ها، ماه ها، سال ها بنشینم و سر چیزی که مایل بودم با رنگ و خط به صورت انسان فهم درآورم، کار کنم. این حوصله به من داده نشده بود. من همیشه راه سهل تر را انتخاب می کردم. دیگران با ثبات بودند و من این را می فهمیدم. به خودم صدمه می رساندم، کار هم می کردم، اما بلاخره ناتمام می ماند. تفریح و سرگرمی بر من غلبه داشت و مرا به عالم دمدمی می انداخت.
عشق پنهانی، عشقی که انسان جرات نمی کند هرگز با هیچکس درباره آن گفت و گو کند، به زبان بیاورد، به هر دلیلی که بخواهید – از لحاظ قیود اجتماعی، از نظر طبقاتی، به سبب این که معشوق ادراک نمی کند و به هر علت دیگری آن عشق است که درون آدم را می خورد و می سوزاند و آخرش مانند نقره گذاخته شفاف و صیقلی می شود.
خلاصه رمان چشمهایش:
داستان پس از مرگ استاد ماکان که از مخالفان حکومت رضاشاه بود و در تبعید جان سپرد شروع می شود و به عقب باز می گردد. فضای داستان، فضای خفقان آور آن روزگار را توصیف می کند و در آن میان از برگزاری نمایشگاه نقاشی های استاد ماکان در مدرسه ای در تهران صحبت می شود. تابلوهای ایشان در این نمایشگاه بسیار مورد توجه اند، اما یک تابلو شاخص تر از همه تابلوها است، تابلویی که با خط استاد زیر آن نوشته شده است؛ چشمهایش. اما هیچ کس زنی در زندگی استاد سراغ ندارد و این تابلو یک معما است.
پس از بسته شدن نمایشگاه به دستور حکومت و به دلیل ازدحام جمعیت آقای ناظم مدرسه از روزهای اول، توجهش به تابلو جلب شده، سعی می کند صاحب چشم ها را بیابد تا هم شاید بتواند پرده از راز مرگ مشکوک استاد بردارد و هم هرچه بیشتر با زندگی این استاد رازآلود آشنا شود. اتفاقی که به پیدا شدن فرنگیس می انجامد. بیشتر بخوانید.
https://ketabtala.com