نوروز بمانید که ایّام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید
آن صبح نخستین بهاری که به شادی
می آورد از چلچله پیغام شمایید
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند
خورشیدشما،عشق شما،بام شمایید
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید
هم آینه ی مهر هم آتشکده ی عشق
هم صاعقه ی خشم بهنگام شمایید
امروز اگر می چمد ابلیس ،غمی نیست
در فّن کمین حوصله ی دام شمایید
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچه ی خاموشِ زمان،گام شمایید
ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید