نقد فیلم سونات پاییزی برگمان

فیلم سونات پاییزیاوا (با بازی لیو اولمان) برای مادرش، شارلوت (با بازی اینگرید برگمن)

نامه ای مهرآمیز می فرستد و او را دعوت می کند تا پس از ۷ سال به دیدن اش بیاید.

شارلوت یک نوازنده ی مطرح پیانوست که به تازگی دلداده اش لئوناردو را از دست داده.

اوا بسیار گرم و پرشور از مادرش استقبال می کند. اوضاع بر وفق مراد است تا این که

شارلوت پی می برد دختر معلول اش، هلنا (با بازی لنا نایمان) هم با اوا زندگی می کند...

برگمان و فیلم های برگمان، بی نظیر و منحصربه فردند. او با نبوغ مثال زدنی اش از هیچ و

نزدیک به هیچ، همه چیز می سازد. کارگردانی را نمی شناسم که توانسته باشد در ترسیم

روابط انسانی حتی به پشت دروازه های قلعه ی غیرقابل دسترسی "آقای برگمان " رسیده

باشد. کافی است آدم ها و فضاهای برگمان را دست هر فیلمساز دیگری بسپارید و از او

بخواهید بین یک ساعت و نیم تا دو ساعت "فیلم " بسازد؛ فیلمی درگیرکننده که صدالبته

کسالت بار هم نباشد. سینمای برگمان، سینمای کلوزآپ است؛ سینمای نزدیک شدن به کاراکترها تا مغزِ

استخوان هایشان، سینمای رسوخ به جان و روح شخصیتِ روی پرده. سونات پاییزی یکی

از شاخص ترین یادگارهای برگمان است که از تعاریف پیش گفته مستثنی نیست؛ می شود

ادعا کرد که تمام فیلم های برگمان به نوعی واجد خصوصیات فوق الذکرند و برشمردن

چنین ویژگی هایی در تحلیل و بررسی هر ساخته ی او اجتناب ناپذیر است.

برگمان هم چنین بهتر و باریک بینانه تر از هر فیلمساز مؤنث تاریخ سینما، زنان فیلم هایش را

به تصویر درآورده است. زنان آثار برگمان، باورپذیرترین و واقعی ترین زنانی هستند که تا

به حال بر پرده ی نقره ای جان گرفته اند. در سونات پاییزی نیز نظاره گر دو تن دیگر از زنان

بی همتای سینمای برگمان هستیم: یک مادر و دختر با نام های شارلوت و اوا. شارلوت،

مادر خوبی برای دو دخترش نبوده است؛ همان طور که همسری وفادار و شایسته. او

زندگی خانوادگی اش را به خاطر موسیقی و سفرهای متعدد کاری تباه کرده است. مادری

سنگدل، مغرور و ازخودراضی که هرچند در ابتدا دم به تله ی گفتگوهای عاطفی با

دخترش نمی دهد ولی رفته رفته در گرداب خاطرات تلخ اوا غرق و خلع سلاح می شود.

خاطراتی که در تیره و تار شدن تحمل ناپذیرشان همواره شارلوت نقش اول را بر عهده

داشته است.

لابه لای حرف های اوا از کودکی و نوجوانی وحشتناکی که پشت سر گذاشته، دستگیرمان

می شود در ابتلای هلنا به اختلال ذهنی هم باز مادر تقصیرکار بوده است. حالا دلیل

به هم ریختگی شارلوت از فهم حضور نامنتظره ی هلنا را درمی یابیم. اوا، همسر مهربان و

همدلی به نام ویکتور (با بازی هالوار بیورک) دارد که یک کشیش است و ۲۰ سال از او

بزرگ تر. تنها فرزند آن ها اریک در ۴ سالگی غرق شده است. شارلوت مادری است که

تسلای خاطر بودن برای فرزندان اش را بلد نیست؛ او حتی نمی داند هلنا در کودکی عاشق

شکلات بوده و نه اوا(!) درحالی که اوا به جزئیاتِ تمام عادات و علایق مادرش واقف

است.

سونات پاییزی را از یک منظر، می توان یک دوئل به تمام معنای بازیگری محسوب کرد؛

دوئلی نفس گیر میان ستاره ی درخشان سینمای کلاسیک و بازیگر بزرگ چند فیلم از آثار

برجسته ی برگمان. در هیچ یک از همکاری های لیو اولمان و اینگمار برگمان -از پرسونا

(Saraband) تا ساراباند (Persona)

- حضور اولمان را تا این اندازه قدرتمند ندیده بودم. او در ایجاد حس انزجارمان از شارلوت کاملاً موفق عمل می کند! اینگرید برگمن هم در این آخرین نقش آفرینی سینمایی اش گرچه پا به سن گذاشته -و حالا می دانیم با سرطان هم دست وپنجه نرم می کرده است - هنوز با وقار و شکوه یک فوق ستاره -چنان که سال ها در هالیوود چنین مقامی داشت - به کاراکتر پیچیده ی شارلوت حیات می بخشد. برگمن به خاطر ایفای این نقش -حدود ۴ سال پیش از مرگ اش - برای هفتمین و آخرین بار کاندیدای اسکار شد.