جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1
دانلود رایگان جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 یکی از واحد های رشته های روانشناسی و علوم تربیتی می باشد که دانشجویان این رشته ها باید ان را فرا گیرند
اگر همه سازمانها یک محصول یا خدمات واحد تولید میکردند، دانلود رایگان جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 مدیریت هر سازمانی میتوانست استراتژی واحدی را توسعه دهد که همه کارهایش را در بر میگرفت. اما بسیاری از سازمانها در خطوط مختلف کسب و کار هستند که بسیاری از آنها فقط به طور مبهم مرتبط هستند. به اساسی مثال، شرکتی مباحث جنرال الکتریک، سیستمهای برق چند میلیون دلاری را برای سدهای برق آبی و همچنین محصولات مصرفی مانند اجاق های مایکروویو و لامپ تولید میکند. بنابراین، سازمانهایی که در جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 pdf چندین کسب و کار هستند، باید استراتژی های مختلفی را برای سطوح مختلف فعالیت ها توسعه دهند. دانلود جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 بنابراین لازم است بین استراتژی های اساسی شرکت و سطح کسب و کار تفاوت قائل شد. (شکل 5-2 را ببینید.)
اگر یک سازمان در بیش از یک خط کسب و کار باشد، به یک استراتژی در سطح شرکت نیاز دارد. این مباحث به دنبال پاسخ به این سوال است که در چه مجموعه ای از کسب و کارها باید باشیم؟ استراتژی در سطح شرکت تعیین کننده نقش هایی است که هر کسب و کار در سازمان ایفا میکند. در شرکتی مانند Paramount Communications Corp. (قبلاً Gulf & Western)، استراتژی سطح شرکتی مدیریت ارشد، اساسی سطح کسبوکار را برای بخشهای سرگرمی، انتشارات و سایر بخشهای آن یکپارچه میکند.
استراتژی در سطح کسب و کار به دنبال پاسخ به این سوال مباحث که چگونه باید در هر یک از مشاغل خود رقابت کنیم؟ برای سازمانهای کوچک تنها در یک خط کسب و کار یا سازمان بزرگی که از تنوع روانشناسی کرده است، استراتژی سطح کسب و کار معمولاً همان استراتژی شرکتی است. اما برای سازمانهایی که در چندین کسبوکار هستند، هر بخش استراتژی خاص خود را دارد که محصولات یا خدماتی را که ارائه میکند، مشتریانی که میخواهد به آنها دسترسی پیدا کند و مواردی از این دست را تعریف میکند. بنابراین بخش انتشارات Paramount Communications استراتژی تجاری منحصر به فرد خود را خواهد داشت که محصولات تجاری، آموزشی و سایر انتشارات آن را در بر می گیرد.
دانلود جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1
شکل 5-2 سطوح استراتژی
اکثر تئوریهای ساختار استراتژی معاصر که مورد مباحث قرار میدهیم بر استراتژیهای سطح کسبوکار تمرکز دارند. اما تحقیقات اولیه در مورد این موضوع با نگاه کردن به استراتژیهای شرکتهایی مانند DuPont و Sears، Roebuck آغاز شد. به میزانی که استراتژی در واقع ساختار را تعیین میکند، سطح استراتژی نکته مهمی است که باید در نظر داشت. چرا؟ برای اساسی کوچک تنها در یک دانلود جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 خط یا سازمانهای بزرگ غیرمتنوع، استراتژی تجاری و شرکتی یکسان خواهد بود و سازمان باید ساختار سازمانی نسبتاً یکنواختی داشته باشد. اما باید انتظار داشت که سازمانهایی با استراتژیهای تجاری متنوع، پیکربندیهای ساختاری مختلفی داشته باشند. یعنی مدیریت ساختارهایی را متناسب با استراتژی های مختلف طراحی خواهد کرد.
طبقه بندی ابعاد استراتژیک
در بیشتر موارد، تحقیقات در مورد رابطه استراتژی-ساختار بر جنبه نسبتاً محدودی از استراتژی متمرکز شده است - درجه تنوع محصول. اما همانطور که در تعریف ما در ابتدای این فصل ذکر شد، استراتژی مباحث بیشتر از این است که یک سازمان تنوع را انتخاب کند و اگر چنین است، تعداد و انواع محصولات یا خدمات متنوعی را که سازمان تصمیم به ارائه میدهد، در بر میگیرد. به عنوان مثال، تصمیم صاحبان یک کسب و کار خانوادگی خصوصی برای عمومی کردن سازمان خود از طریق فروش سهام به مردم و سپس عرضه آن در بورس اوراق بهادار، به جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 وضوح تغییر قابل توجهی در استراتژی است. مدیریت ارشد اکنون باید اطلاعات بیشتری را افشا کند. به حوزههای انتخابیه خارجی (به عنوان مثال، مقامات بورس، شرکت های کارگزاری، سهامداران) و تصمیم گیری های بیشتر نیاز به تایید اعضای هیئت مدیره دارد. تحقیقات نشان می دهد دانلود جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1که اقدام روانشناسی تبدیل مباحث به یک سازمان عمومی منجر به تصمیم گیری متمرکزتر و افزایش رسمی شدن میشود.
در سالهای اخیر، محققان تحلیلی غنیتر و کاملتر از اساسی استراتژیهای شرکت ایجاد کردهاند. در حالی که فرض بر این نیست که چهار بعد زیر به طور جامع تمام جنبه های پیچیده استراتژی را به تصویر می کشند، آنها ابعاد محتوای استراتژیک را در بر می گیرند که بیشترین توجه را به خود جلب کردهاند. در این مرحله، ما آنها را برای نشان دادن تنوع در ابعاد استراتژیک ارائه میکنیم. با این حال، بعداً در این فصل به این چهار بعد باز می گردیم و پیامدهای هر کدام را بر ساختار سازمان در نظر می گیریم.
نوآوری. یک سازمان تا چه حد محصولات یا خدمات عمده جدیدی را معرفی میکند؟ استراتژی نوآوری به معنای استراتژی صرفاً برای تغییرات ساده یا زیبایی نسبت به پیشنهادات قبلی نیست، بلکه به معنای استراتژی برای نوآوری های معنی دار و منحصر به فرد مباحث . بدیهی است که همه شرکت ها به دنبال نوآوری نیستند. این استراتژی ممکن است به طور مناسب شرکت 3M یا Apple Computer را مشخص کند، اما مطمئناً این استراتژی توسط Reader's Digest دنبال نمیشود.
دانلود رایگان جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 pdf
تمایز بازاریابی استراتژی تمایز بازاریابی در تلاش است تا با برآورده جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 کردن منحصر به فرد یک نیاز خاص، وفاداری مشتری را ایجاد کند. لزوماً به این معنی نیست که سازمان محصولی با کیفیت بالاتر یا به روزتر تولید میکند. این سازمان به دنبال ایجاد تصویری مطلوب برای محصول خود از طریق تبلیغات، تقسیم بندی بازار و قیمت گذاری پرستیژ است. این اساسی استفاده شده توسط تولید کنندگان آبجو ممتاز و تولید کنندگان پوشاک با برچسب طراح را توصیف میکند.
عرض. استراتژی وسعت به محدوده بازاری اشاره دارد که کسب و کار به آن پاسخ می دهد: تنوع مشتریان، محدوده جغرافیایی آنها و تعداد محصولات. به عنوان مثال، برخی از زنجیره های خواربار فروشی تنها در یک جامعه خاص فعالیت میکنند. با این حال، برخی دیگر عملیات خود را به سطح منطقه ای، ملی یا حتی بین المللی گسترش می دهند.
کنترل هزینه در نهایت، استراتژی کنترل هزینه، میزانی را در نظر می گیرد که سازمان به شدت هزینه ها را کنترل میکند، از متحمل شدن هزینه های غیر ضروری نوآوری یا بازاریابی خودداری میکند و قیمت ها را در فروش یک محصول پایه کاهش می دهد. این میتواند استراتژی دنبال شده توسط Wal-Mart یا محصولات خواربار فروشی عمومی را توصیف کند.
پایان نامه استراتژی-ساختار چندلر
کار کلاسیک در مورد رابطه بین استراتژی سازمان و ساختار آن توسط مورخ مباحث هاروارد آلفرد چندلر انجام شد و در اوایل دهه 1960 منتشر شد. 10 تمام کارهای فعلی در مورد رابطه استراتژی-ساختار به وضوح تحت تأثیر تحقیقات چندلر قرار گرفته است.
چندلر نزدیک به صد شرکت بزرگ آمریکا را مطالعه کرد. ردیابی توسعه این سازمانها از سال 1909 تا 1959، که شامل تاریخچه پرونده های گسترده ای از شرکت هایی مانند Du Pont، General Mتئوری سازمانors، Standard Oil of New Jersey، و Sears است.
چندلر به این نتیجه رسید که تغییرات در استراتژی شرکت مقدم بوده و منجر به روانشناسی در ساختار سازمان شده است. همانطور که چندلر بیان کرد، "یک استراتژی جدید نیاز به ساختاری جدید یا حداقل تغییر شکل یافته دارد، اگر قرار است شرکت بزرگ شده به طور موثر اداره شود... مگر اینکه ساختار از استراتژی پیروی کند، نتیجه ناکارآمدی است." ساختارها. این نشان دهنده این است جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 که آنها خطوط تولید محدودی ارائه می دهند. با افزایش تقاضا برای محصولات آنها، شرکت ها گسترش می یابند. آنها اساسی تولید خود را افزایش می دهند و مجبور بودند ساختارهای مختلفی را برای مقابله با استراتژی های در حال تغییر خود توسعه دهند. به عنوان مثال، آنها با خرید به صورت مباحث یکپارچه میشوند. بسیاری از منابع تامین خودشان. این امر وابستگی آنها را به تامین کنندگان کاهش داد. برای تولید تنوع بیشتر محصولات به طور کارآمدتر، گروه های محصول جداگانه ای را در سازمان ایجاد کردند. نتیجه ساختارهایی بود که اساساً متفاوت . رشد و تنوع منجر به نیاز به یک ساختار دانلود جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 خودمختار ساختار بسیار متمرکز ناکارآمد و شد برای مقابله با پیچیدگی به طور قابل توجهی بسیار مفید است. همانطور که چندلر این وضعیت را خلاصه کرد، "تا زمانی که ساختارهای جدیدی برای پاسخگویی به نیازهای اداری جدید که ناشی از گسترش فعالیت های یک شرکت به حوزهها، عملکردها یا خطوط تولید جدید است، توسعه نیافته باشد، اقتصادهای رشد و اندازه فناوری، مالی و پرسنلی نمیتوانند ایجاد شوند. متوجه شد."
چندلر اساساً استدلال کرد که سازمانها معمولاً با یک محصول یا خط شروع میشوند. آنها فقط یک کار را انجام می دهند - مانند تولید، فروش یا انبارداری. سادگی این استراتژی با ساختار شل یا ساده سازگار است. تصمیمات را میتوان در دستان یک مدیر ارشد متمرکز کرد. از آنجایی که استراتژی سازمان تمرکز محدودی دارد، ساختار اجرای آن میتواند هم از نظر پیچیدگی و هم از نظر رسمی کم باشد. بنابراین، چندلر نتیجه گرفت، ساختار کارآمد برای یک سازمان با یک استراتژی محصول واحد، ساختاری است که ساده باشد - تمرکز بالا، رسمیت کم و پیچیدگی کم.
همانطور که سازمانها به دنبال مباحث هستند، استراتژی های آنها بلندپروازانه تر و پیچیده تر میشود. از خط تک محصولی، شرکت ها معمولاً فعالیت های خود را در همان صنعت خود گسترش می دهند. این استراتژی یکپارچه سازی اساسی باعث افزایش وابستگی متقابل بین واحدهای سازمانی میشود و نیاز به دستگاه هماهنگی پیچیده تری را ایجاد میکند. این پیچیدگی مطلوب با طراحی مجدد ساختار برای تشکیل واحدهای تخصصی بر اساس عملکردهای انجام شده به دست می آید.
در نهایت، اگر رشد بیشتر پیش برود، به سمت تنوع محصول، دوباره جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 ساختار باید تنظیم شود تا کارایی حاصل شود. یک استراتژی تنوع محصول نیازمند شکلی ساختاری است که امکان تخصیص کارآمد منابع، پاسخگویی به عملکرد و هماهنگی بین واحدها را فراهم کند. این به بهترین وجه میتواند از طریق ایجاد مجموعه های متعددی از روانشناسی مستقل، که هر یک مسئول یک خط مباحث مشخص هستند، به دست آید. این تکامل در شکل 5-3 نشان داده شده است.
شکل 5-3 تز چندلر
طبق تئوری چندلر، سازمانهای موفقی که تنوع میدهند باید ساختار متفاوتی با شرکتهای موفقی داشته باشند که از استراتژی تک محصولی پیروی میکنند. به عنوان مثال، جنرال موتورز یک استراتژی تنوع محصول را اتخاذ کرد و از یک شکل پیروی کرد. در مقابل، Alcoa یک استراتژی یکپارچه سازی عمودی را حفظ کرده و آن را با یک ساختار عملکردی مطابقت داده است. هر دو جنرال موتورز و آلکوا در ساختارهای مختلف موفق بوده اند، اما، چندلر استدلال میکند، به این دلیل است که آنها استراتژی های متفاوتی را دنبال میکنند.
تحقیق
چندلر درست می گوید؟ آیا ساختار از استراتژی پیروی میکند؟ محدودیتهای ذاتی در تحقیقات چندلر بهعلاوه مطالعات اضافی که تلاش کردهاند کار او را تکرار و گسترش دهند، نشان میدهند که این نظریه اعتباری دارد اما محدودیتهای متمایز نیز دارد.
ابتدا به نمونه سازمانهای اساسی نگاه میکنیم. شرکت های او به طور کلی بخش متقاطع سازمانها نبودند. او فقط به شرکت های تجاری صنعتی بسیار بزرگ و قدرتمند نگاه می کرد. این که آیا یافتههای او میتواند برای سازمانهای کوچک و متوسط، شرکتهای خدماتی یا آنهایی که در بخش دولتی هستند قابل اجرا باشد، از این نمونه پاسخ داده نمیشود.
در مرحله بعد، بررسی دقیق کار چندلر نشان می دهد که مباحث او از اصطلاح جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 استراتژی استفاده میکند، واقعاً منظور او استراتژی رشد بوده است. رشد دغدغه اصلی او بود، نه سودآوری. از نظر اثربخشی سازمانی، ساختار استراتژی مناسب متناسب با چندلر بیشتر از افزایش سودآوری منجر به رشد میشود.
این اخطارها را نباید به عنوان نفرین کننده دائمی تلقی کرد. در چارچوب پارامترهای تعیین شده توسط چندلر، چندین مطالعه نتایج او را تایید کردهاند، بهویژه در رابطه با رابطه قوی بین تنوع محصول و شکل چندبخشی. یک محقق اساساً از یافتههای چندلر حمایت کرد، اگرچه او از یک طرح طبقهبندی متفاوت برای تعریف استراتژی استفاده کرد. استراتژیهای سازمانی روانشناسی کسبوکار منفرد (بدون تنوع)، کسبوکار مسلط (۷۰ تا ۹۵ درصد از فروشها از یک کسبوکار یا یک زنجیره عمودی یکپارچه)، کسبوکار مرتبط (تنوع در حوزههای مرتبط، بدون کسبوکار بیش از ۷۰ درصد نامگذاری شدند. فروش) و تجارت غیرمرتبط (تنوع در مناطق نامرتبط که هیچ کسب و کاری بیش از 70 درصد فروش را به خود اختصاص نمی دهد). محقق دریافت که استراتژیهای مباحث مرتبط و نامرتبط با ساختارهای چندبخشی مرتبط هستند، در حالی که استراتژیهای کسبوکار تک با ساختارهای عملکردی مرتبط هستند. هیچ ساختار واحدی به طور مداوم در رده کسب و کار غالب یافت نشد.
نتیجه گیری
ادعای چندلر مبنی بر اینکه استراتژی بر ساختار تأثیر می گذارد به خوبی پشتیبانی میشود، اما این تعمیم با محدودیت ها و تعاریف ذاتی در کار چندلر محدود شده است. او فقط به سازمانهای بزرگ و سودآور نگاه می کرد. او بر رشد به عنوان معیار اثربخشی به جای سودآوری تمرکز کرد. علاوه بر این، تعریف او از استراتژی به دور از همه چیز است. برای مثال، استراتژی میتواند شامل نگرانی در مورد تقسیمبندی بازار، تواناییهای مالی و فرصتهای اهرمی، اقدامات رقبا، ارزیابی مزیت نسبی سازمان در برابر رقابت و موارد مشابه باشد. با این وجود، "به نظر میرسد که تردید کمی وجود دارد که استراتژی بر ساختار در سطوح بالای شرکت های تجاری تأثیر می گذارد. شواهد در این مورد بسیار زیاد است."
تئوری ساختار-استراتژی معاصر
همانطور که قبلاً اشاره کردیم، استراتژی یک مفهوم مباحث است و اساسی جزوه مباحث اساسی در روانشناسی 1 آن را در امتداد تعدادی از ابعاد تجزیه کرد. از زمان کار چندلر در اوایل دهه 1960، مهم ترین روانشناسی در مورد رابطه استراتژی-ساختار توسط مایلز و اسنو انجام شده است. علاوه بر این، کار برجسته مایکل پورتر در مورد استراتژی های رقابتی ارتباط مستقیمی با رابطه استراتژی-ساختار دارد. در نهایت، دنی میلر یک چارچوب یکپارچه ایجاد کرده است که میتواند به ما در ترکیب اصطلاحات استراتژی و ارزیابی تأثیر آن بر طراحی سازه کمک کند. در این بخش، هر یک از این سه مباحث را بررسی میکنیم.
بلاو دریافت که تأثیر اندازه بر پیچیدگی با نرخی کاهش می یابد. همانطور که توسط آرگیریس اشاره شد، این نتیجه گیری ممکن است فقط برای سازمانهای دولتی که دارای ویژگی های منحصر به فرد دفاتر بیکاری مورد مطالعه بودند، اعمال شود. مطمئناً نمیتوان یافته های مایر را نادیده گرفت. اگرچه او به ادارات دولتی نیز محدود بود، اما شواهد قوی به نفع اندازه ضروری نشان داد. ممکن است به طور آزمایشی نتیجه بگیریم که اندازه بر پیچیدگی تأثیر می گذارد، اما در سازمانهای دولتی با نرخی رو به کاهش است. اینکه آیا این موضوع در شرکتهای تجاری نیز صدق میکند یا نه، جای سوال دارد. ممکن است در سازمانهای تجاری، که مدیران اختیار بیشتری دارند، ساختار باعث اندازه شود. مطابق با الزامات استراتژی، اگر مدیران اختیاری داشته باشند، ممکن است با اضافه شدن فعالیت ها و پرسنل بیشتر، ساختارهای خود را پیچیده تر کنند (منطبق با تئوری مدیریت). همچنین نمیتوان رد کرد که رابطه اندازه و ساختار دایره ای است. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد اندازه باعث تمایز میشود و افزایش تمایز نیز باعث افزایش اندازه میشود.
قوی ترین مورد را میتوان برای تأثیر اندازه بر تمایز عمودی ایجاد کرد. در واقع، یک مطالعه نشان داد که اندازه به تنهایی پیش بینی کننده غالب تمایز عمودی است و بین 50 تا 59 درصد از واریانس را توضیح می دهد. یک مورد کمتر قوی اما مطمئناً محکم میتوان برای رابطه افقی افقی ایجاد کرد. به این معنا که هر چه سازمان بزرگتر باشد، تقسیم کار در آن (با نرخ های رو به کاهش) بارزتر است، همین امر در مورد تمایز عملکردی سازمان به بخش ها نیز صادق است.
رابطه تمایز اندازه-فضایی مشکل ساز است. همبستگی های بالای بلاو تقریباً به طور قطع به نوع سازمانهایی که او مطالعه کرد نسبت داد. تلاشهای دیگر برای ارزیابی این رابطه در ایجاد رابطه مثبت قوی بلاو شکست خورده است. با این حال، هنوز تحقیقات دیگری از بلو پشتیبانی میکنند. تحقیقات بیشتر در مورد انواع مختلف سازمانها قبل از نتیجهگیری در مورد هر ماده مورد نیاز است.
در مورد انتقاد از کار گروه استون و تحقیقات هال چطور؟ موضع ما این است که آنها ناتوانی اندازه را نشان ندادهاند. مطالعات طولی بیشتری برای روشن شدن علت اندازه-ساختار مورد نیاز است. اما در این میان، پیشنهاد میکنیم که منتقدان به مشکلات روششناختی با چندین مطالعه مهم که تأثیر اندازه بر پیچیدگی را تأیید میکنند، اشاره کردهاند و فرضیههای جایگزین بالقوه را پیشنهاد کردهاند، اگرچه آنها مطمئناً اندازه را بیربط نشان ندادهاند. حتی هال اشاره کرد که شش مورد از یازده معیار پیچیدگی او به طور قابل توجهی با اندازه مرتبط است.
اندازه و رسمیسازی
یافتههای استون از این دیدگاه حمایت میکند که اندازه بر رسمی شدن تأثیر میگذارد. نتیجه گیری هال این بود که رسمیت را نمیتوان از دانش اندازه سازمان دلالت کرد، اما او همچنین اذعان داشت که نمیتوان آن را نیز نادیده گرفت. یک بررسی جامع اخیر از بیست و هفت مطالعه که بیش از هزار سازمان را پوشش میدهد به این نتیجه رسید که رابطه بین اندازه و رسمیسازی بالا، مثبت و از نظر آماری معنادار است.
به نظر میرسد ارتباط منطقی بین افزایش اندازه و افزایش رسمی شدن وجود داشته باشد. مدیریت به دنبال کنترل رفتار کارکنان است. دو روش رایج، نظارت مستقیم و استفاده از مقررات رسمی است. اگرچه جایگزین های کاملی برای یکدیگر نیستند، اما با افزایش یکی، نیاز به دیگری کاهش می یابد. از آنجایی که با افزایش اندازه سازمانها، هزینه های نظارت باید به سرعت افزایش یابد، منطقی به نظر میرسد که پیشنهاد کنیم اگر مدیریت با افزایش اندازه، رسمیسازی را جایگزین نظارت مستقیم کند، اقتصادهایی وجود خواهد داشت. شواهد این ادعا را تأیید میکند. قوانین و نظارت هر دو جنبه کنترل هستند. اولی غیرشخصی است. مورد دوم مستلزم فعالیت هایی مانند نظارت دقیق بر کار و بازرسی کمیت و کیفیت کار است. در سازمانهای کوچک، کنترل از طریق نظارت ممکن است نسبتاً آسان از طریق روابط غیررسمی رو در رو به دست آید. اما با رشد سازمان، زیردستان بیشتری برای نظارت وجود دارد، به طوری که اتکای بیشتر به قوانین و مقررات برای اعمال کنترل کارآمدتر میشود. بنابراین، میتوان انتظار داشت که با افزایش اندازه سازمان، قوانین و مقررات رسمی در یک سازمان افزایش یابد.