همه ی ما در طول عمر و روزهای زندگیمون، درگیر کارها و فعالیت هایی هستیم که در قبال آن ثانیه های عمر خودمون رو به عناوین مختلف یا با ارزش می کنیم و یا بی ارزش. موافقید؟
مدت ها بود روی این موضوع فکر می کردم که آیا واقعا زندگی تنها خلاصه میشه به ساعات خواب ، کار و مشغله های کسب و کاری ، آشپزی و رسیدگی به امورات روزمره و ..؟ آیا وقت آن نرسیده که کمی به جزئیاتی که کیفیت زندگیم رو تغییر می داد، فکر کنم؟ اینکه اصلا زندگی تا بحال چطور گذشته ؟ آیا در کنار تلاش برای موفقیت ، برای حال دل خودم هم کاری کردم؟ کاری رو انجام دادم که حس خوشحالی رو هم در کنار موفقیت داشته باشم.
دفتر و خودکار همیشگیم و برداشتم و شروع کردم به اینکه فعالیت های دوست داشتنی زندگیم رو روی کاغذ بیارم. نقاشی با آبرنگ که از بچگی دوست داشتم، دوچرخه سواری ، یا صداپیشگی برای تفریح یا دنبال کردن عشق قدیمی خودم سه تار!!! سازی که حدودا 10 سال پیش در زمان دانشجویی خریده بودم و شروع کرده بودم و اما بدلیل درس دانشگاه و بعدشم شاغل بودنم رها شده بود.
کم کم داشتم به یاد می آوردم که آن زمان چقدر از دغدغه های فکریم دور می شدم وقتی که سازم و دستم می گرفتم و درسهای کتاب تار و سه تار هنرستان رو با آموزش استادم تمرین می کردم. خط به خط اش رو به یاد دارم، وقتی می تونستم یک قطعه ی معروف مثل مرغ سحر یا نوایی رو با سازم خلق کنم انگار روی زمین نبودم. شما هم تا بحال همچین حسی رو داشتید؟ مثلا وقتی تونستید یک غذایی رو خوشمزه بپزید یا یک شعر خوب برای دوستتون بداهه بگید و یا هر چیز دیگه. واقعا خلق کردن چه حس بی مثالیه.
از اینکه مدتها سه تارم در گوشه ای خاک میخورد، احساس گناه هم داشتم... همزمان با مرور بی هدف پست های اینستاگرام در مسیر کار به خانه، بین علائق ام تلو تلو می خوردم که ناگهان به یک اجرای زیبا از یک نوازنده ی چیره دست رسیدم، میخکوب صدای سه تارش شدم و حتی چندین بار از ابتدا مشاهده اش کردم. داشتم با خودم می گفتم، نه، شاید وقت نکنم با این شرایط سر کلاس برم، وقتی از کار میام خسته ام چطوری آخه تمرین کنم ؟ بعدشم حالا باید سازم رو هم ببرم سر کار برای رفتن به آموزشگاه و با جملات قصار همکارها روبرو بشم و صد تا فکر دیگه. اما لازم داشتم، لازم داشتم زمانی رو فقط برای خودم باشم و برای دل خودم کاری بکنم. دوست داشتم مهارتی داشته باشم که تا آخر عمر همراهم باشه و بقولی همدم اوقات فراقتم بشه، ولی چطور باید برنامه ریزی می کردم؟ دیگه وقتش بود که دست به سرچ بشم و توی گوگل به دنبال راه حل و کلاس بگردم. حتما افراد مشابه با من و شرایط من بودن، سرچ کردم آموزش سه تار ، چندین گزینه اومد که یکیش آموزش سه تار آنلاین بود ، آنلاین!!! آموزش موسیقی!!! مگه میشه؟؟؟ در عین تعجب، ذوق زده هم شده بودم. سریع کلیک کردم و راجبش خوندم. انگار این روش اصلا برای شرایط زندگی من طراحی شده بود، اینکه بتونم از خونه و در زمان مناسب خودم کلاس داشته باشم، رویایی به نظر می رسید. اینکه مشکل بردن سه تار به سرکار و کرایه رفت و آمد به آموزشگاه هم از برنامه ی مالی ماهانه ام حذف می شد که عالی بود.
شروع کردم به تحقیق راجب کلاسهای آنلاین موجود و تماس با آکادمی های فعال، با مرور خدمات و قدمت فعالیت، گوشی و برداشتم و باهاشون تماس گرفتم. با کمال نا باوری به یک آکادمی فعال و حرفه ای در این حوزه اونم در ایران رسیدم. بله وب نوازان . بعد از مطالعه ی وب سایتشون و صحبت با کارشناس حرفه ای و با اخلاق آنها برای کلاس ثبت نام کردم. باورم نمی شد که به این حرفه ای روال برگزاری کلاسها و کیفیت آموزشی مدیریت بشه. الان یکسال از اون زمان می گذره و من از انتخابم راضیم چون بطور منظم و خوب با استادم که بشدت عالی آموزش می دهد ، پیشرفت کردم. واقعا حضور در کلاسش بهم انگیزه میده و خیلی بهتر از قدیم که به کلاس حضوری میرفتم شاهد پیشرفت نوازندگیم هستم. الان هر آهنگی رو که دوست دارم و می شنوم خیلی خوب مینوازم و البته دوستان و خانواده هم تایید تعریف تمجید های من هستند که حمل بر خودشیفتگی و تعریف از خود نباشه :)
امیدوارم شما هم یکی از علائق زندگی تون رو پیدا کنید و بدون هیچ فکری در مورد کارهای روزانه، فقط برای خودتون کاری کنید. مطمئن باشید حس خوبی خواهید داشت چون ثانیه ها در گذرند.
این اولین نوشته ی من برگرفته از تجربیات روزهای زندگی دوستانی هست که همراهمان هستند، دوست داشتم به اشتراک بزارم شاید جرقه ای هم در ذهن شما باشد و دنیا را جای بهتری کنیم. خوشحال می شم با نظراتتون دلگرمم کنید.