لوییز هی در کتاب شفای زندگی در مورد روابط چه می گوید؟؟

لوییز هی به عنوان یکی از پیشگامان در زمینه خودیاری و رشد شخصی برای مردم شناخته شده است. کتاب اول او “شفای تن” در سال 1972 به رشته تحریر درآمده است. در آن دوره نظریه رابطه میان ذهن و بدن به تازگی متداول شده بود. در سال 1988 این کتاب مجدداً مورد بازبینی قرار گرفت و گسترش یافت و لوییز هی توسط این کتاب پرفروش و اثرگذار و موفق، در 33 کشور به مردم شناخته شد و این کتاب به 25 زبان در سراسر دنیا ترجمه گردیده است.

لوییز هی یک سخنران انگیزشی، و نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا می باشد. وی بنیانگذار انتشارات “خانه هی” است. او چندین کتاب در زمینه نو اندیشی و خودیاری و رشد شخصی نوشته است که از جمله می توان به کتاب شفای زندگی که در سال 1984 منتشر شد، اشاره کرد.

در سال 1980، لوییز هی به کالیفرنیا برگشت و آنجا بود که برنامه های کارگاه هایش را روی کاغذ آورد. در سال 1984 کتاب شفای زندگی او نوشته شد. در این کتاب لوییز اعتقادات و نظریاتش را راجع به اینکه این اغلب خود ما هستیم که باعث ایجاد مشکلات عاطفی و اختلالات فیزیکی و بیماری در بدنمان می شویم و اینکه چگونه می توانیم با تغییر فکرمان زندگی بهتری برای خود بسازیم، بیان کرد.

کتاب شفای زندگی جزو پرفروش ترین کتاب ها در سراسر جهان شناخته شد.

در این مقاله میخواهیم نظر ایشان را در مورد روابط، بررسی کنیم و ببینیم که دیدگاه او در این مورد چگونه است؛دیدگاه جالبی است.چون می خواهیم ارتباطاتِ خود را تقویت کنیم و بدانیم که چگونه می توانیم یک ارتباط موثر برقرار کنیم، بهتر است دیدگاه بزرگان را بررسی کنیم، این دیدگاه ها، کمک های بسیار زیادی به ما خواهند کرد.با ما همراه باشید.

این مقاله برگرفته از کتاب – شفای زندگی – لوییز هی میباشد.

همه روابط من هماهنگ اند

گوی که زندگی سراسر روابط است. با همه چیز رابطه داریم. حتی شما اکنون با این کتاب که سرگرم خواندنش هستید و با من و مفاهیم من رابطه دارید.

روابطی که با اشیاء و غذاها و وسایل حمل و نقل و مردم دارید، جملگی بازتاب رابطه یی است که با خود دارید. رابطه یی که با خود دارید به شدت تحت تأثیر روابطی است که در کودکی با بزرگسالان پیرامون خود داشتید. شیوه یی که آنها آنگاه نسبت به شما واکنش نشان می دادند – خواه مثبت و خواه منفی – معمولا همان شیوه یی است که هم اکنون نسبت به خود واکنش نشان میدهیم.

لحظه یی به واژههایی بیندیشید که به هنگام سرزنش خویش به خود میگویید.

آیا این واژه ها همان کلماتی نیستند که پدر و مادرتان به هنگام سرزنش شما به کار می بردند؟ مطمئنم که به هنگام تحسین خود نیز همان واژه ها را به کار می برید. پدر و مادرتان را ملامت نمی کنم، زیرا همه ما قربانیان قربانیان هستیم. احتمالا آنها نمی توانستند آنچه را که خود نمیدانستند به شما بیاموزند.

سوندرا ری،متخصص تولد دوباره، که درباره روابط بررسی بسیار کرده است، مدعی است که هر رابطه مهم ما بازتاب رابطه یی است که با یکی از والدین خود داشته ایم. او همچنین مدعی است تا زمانی که رابطه نخست را پاک و روشن نکنیم، این آزادی را نخواهیم داشت تا روابطی را که دقیقا میخواهیم بیافرینیم.

روابط، بازتاب خود ما هستند. آنچه به سوی خود میکشانیم همواره نمایانگر ویژگیهای ما یا باورهایی است که درباره روابط داریم. این در مورد رییس و همکار و کارمند و دوست و یار و همسر یا فرزند صدق میکند. آنچه در این اشخاص دوست ندارید، کارهایی است که خود می کنید یا دوست داشتید که میکردید، یا چیزی است که به آن اعتقاد دارید. اگر صفات یا شیوه رفتار آنها به طریقی مکمل زندگی شما نمی بود، نمی توانستید آنها را به سوی خود جذب کنید یا به زندگی خود فراخوانید.

تمرین: ما در برابر آنها

لحظه یی به یکی از اشخاص زندگیتان بیندیشید که شما را می آزارد.

سه ویژگی این شخص را که مورد پسند شما نیست و دوست دارید عوض شوند توصیف کنید.

به ژرفای وجود خویش بنگرید و از خود بپرسید: «در کدام موارد من به او شباهت دارم و چه وقت همان کارها را می کنم؟»

چشمان خود را ببندید و برای انجام این کار به خود فرصت بدهید.

آنگاه از خود بپرسید: «آیا می خواهی که عوض بشوی؟» هرگاه این الگوها و عادتها و باورها را از اندیشه و رفتار خود بزدایید، یا آنها عوض خواهند شد یا از زندگیتان بیرون خواهند رفت.

اگر رییسی دارید که همیشه انتقاد میکند و جلب رضایت او محال به نظر می رسد، به درون خود بنگرید. یا در یکی از سطوح، خودتان همان کار را میکنید، یا اعتقاد دارید که: «رؤسا همیشه ایراد میگیرند و نمی توان رضایتشان را جلب کرد.»

اگر کارمندی دارید که مطیع نیست و دستورهای شما را اجرا نمیکند، بنگرید که خودتان همان کار را کجا می کنید و مشکل خود را حل کنید. اخراج کارمند بسیار آسان است، اما الگوی ذهنی شما را پاک نمی کند.

اگر همکاری دارید که همکاری نمی کند و کار گروهی را نمی پذیرد، ببینید که چگونه این وضع را به سوی خود کشانده اید،و در چه مواردی شما فاقد حس همکاری هستید.

اگر دوستی دارید که نمی توان به او تکیه کرد و شما را تحقیر می کند،درون خود بنگرید. در کدام موارد زندگی نمی توان به شما تکیه کرد و در چه مواقعی دیگران را تحقیر می کنید؟ و یا آیا این اعتقاد شماست؟

اگر یاری دارید که سرد است و گویی دوستتان ندارد، به درون خود بنگرید و ببینید که آیا از دیدن رابطهِ پدر و مادرتان در زمان کودکی این اعتقاد در شما ایجاد شده است که: «عشق سرد است و خودش را نشان نمی دهد.»؟

اگر همسری دارید که مدام غُر میزند و از شما حمایت نمیکند، دیگر بار به باورهای کودکی خود بنگرید. آیا پدر یا مادری داشتید که غر میزد و حمایتگر نبود؟ آیا شما نیز همین گونه اید؟

اگر کودکی دارید که عادت هایَش خشم شما را بر می انگیزاند، تضمین میکنم که عادتهایش عادتهای خود شماست. کودکان تنها از راه تقلید از بزرگسالان پیرامون خود می آموزند، مشکل را در درون خود حل کنید تا ببینید که آنها نیز خود به خود عوض میشوند.

تنها راه عوض کردن دیگران این است که نخست خود ما عوض شویم. الگوهای خود را عوض کنید تا ببینید که «آنها» نیز متفاوت شده اند.

ملامت کردن بی فایده است. سرزنش فقط اقتدار ما را از بین میبرد. اقتدار خود را حفظ کنید. بدون اقتدار نمی توانیم دگرگونی ایجاد کنیم. قربانی درمانده نمی تواند راه خروج را ببیند.

جلب محبت

مدت زمانی از راه میرسد که کمتر از هر موقع دیگر انتظارش را داریم و در جستجوی آن نیستیم. شکار عشق هرگز یار درست را به ارمغان نمی آورد. تنها عطش و بدبختی می آفریند، عشق هیچگاه برون از ما نیست؛ درون ماست.

هرگز اصرار نورزید که عشق بی درنگ بیاید. شاید هنوز آماده آن نیستید، یا هنوز آنقدر پرورش نیافته اید که عشقی را که می خواهید به سوی خود جذب کنید.

صرفا به خاطر بیکسی، هرکسی را نپذیرید. معیارهای خود را تعیین کنید. چگونه عشقی را می خواهید به سوی خود فراخوانید؟ از ویژگیهایی که به راستی در ارتباط عاشقانه می جویید، فهرستی تهیه ببینید. این ویژگیها را در خود بپرورانید تا شخصی را به سوی خود بکشانید که صاحب این ویژگیها باشد.

می توانید بیازمایید که چه چیز عشق را از شما دور نگاه میدارد. آیا مشکل، انتقاد است یا احساس بی ارزش بودن یا معیارهای نامعقول یا تصاویر هنرپیشه ها و ستارههای سینما یا ترس از صمیمیت یا این اعتقاد که شما دوست داشتنی نیستید؟

وقتی عشق از راه می رسد، برایش آماده باشید. زمینه را فراهم سازید و آماده باشید تا عشق را بپرورانید. لبریز از مهر و محبت باشید تا دوست داشتنی شوید. با آغوش گشوده پذیرای عشق باشید.

جملاتی از لوییز هی که اگر با احساس تکرار کنید، به شما کمک میکند تا در زندگی و روابط تان موفق شوید

در لایتناهای حیات – آنجا که ساکنم – همه چیز عالی و کامل و تمام عیار است. من با هرکس که می شناسم در هماهنگی و توازن زندگی می کنم.

در ژرفای کانون هستی ام، سرچشمه لایزال محبت است.

اکنون می گذارم که این عشق نمایان شود. این عشق، قلب و تن و ذهن و آگاهی و هستی ام را لبریز می کند و از جانب من به همه سو ساطع میشود و چندین برابر بیشتر به من باز می گردد.

هرچه بیشتر محبت می بخشم، محبت بیشتری دارم که ببخشم، زیرا این خزانه لایتناهی است.

محبت کردن به من احساسی نیکو می بخشد، و شادمانی درونم را عیان میکند. من خودم را دوست دارم، پس با مهر و محبت از جسمم مراقبت میکنم.

با مهر و محبت، به تنم خوراکها و آشامیدنی های سودمند می رسانم و با مهر و محبت به آن لباس می پوشانم و آرایشش میکنم و تنم نیز به شیوه یی مهرآمیز، با سلامت و نیرویی درخشان پاسخ میدهد.

من خودم را دوست دارم. از این رو، برای خود خانه یی راحت تهیه می بینم. خانه یی که همه نیازهایم را برآورده می کند و زندگی در آن برایم لذت بخش است.

من اتاقها را از طیف عشق لبریز میکنم تا هر کس که به آن می آید – از جمله خودم – این عشق را احساس کند و از آن نیرو بگیرد.

من خود را دوست دارم، پس در شغلی کار میکنم که به راستی از آن محظوظ شوم. کاری که از استعدادها و تواناییهای خلاق من بهره ببرد. و برای کسانی، و همراه با کسانی که دوستشان دارم و دوستم دارند و برای درآمدی نیکو.

من خود را دوست دارم. از این رو، نسبت به همه مردم، به شیوه یی مهرآمیز می اندیشم و رفتار میکنم. زیرا می دانم آنچه از من آشکار می شود چندین برابر بیشتر به خودم بازمی گردد.

من تنها افرادی دوست داشتنی را به جهانم می کشانم،زیرا آنها بازتاب خودم هستند.

من خود را دوست دارم. پس گذشته را می بخشم و همه تجربه های گذشته را یکسره رها می کنم و می بینم که آزادم.


منبع: سایت دوستان خوب