داستان کوتاه اموزنده/شماره15


داستان کوتاه
داستان کوتاه

روزی مردی از شهر دور به نزد بودا آمد تا او را امتحان کند.

او در حضور دیگران به مسخره کردن بودا پرداخت.

هر کاری که می توانست انجام داد تا او را عصبانی کند.

اما بودا هیچ حرکتی نکرد. فقط رو به مرد کرد و گفت:

می توانم از تو سوالی بکنم؟

مرد گفت: بله.

بودا گفت؟ اگر کسی هدیه ای به تو بدهد و تو آن را نپذیری ، این هدیه متعلق به کیست؟

مرد گفت: معلوم است متعلق به خود کسی است که آن هدیه را بخشیده است.

بودا خندید و گفت: پس اگر من از پذیرفتن سخنان نادرست شما اجتناب کنم، همه ی این حرفها مال خودتان خواهد بود!!!