من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

یونگ روانپزشک بزرگ سوئیسی شخصیت انسان ها را به دو دسته درونگرا و برون گرا تقسیم میکند، و البته میخواهم برداشت دیگری بکنم اگر خود یونگ این برداشت را نکرده باشد...


تو برو خودت باش
تو برو خودت باش

طبایعی که سوادوی هستند و افسردگی حالتِ تقریبا همیشگی آنهاست معمولا افرادی درونگرا میشوند،این افراد به مرور متوجه میشوند که در مقایسه با دیگران مسائل و مصائب بیش تر آنها را ناراحت میکند،از طرفی چون این افراد خیلی اهل عمل نیستند و تمایل زیادی برای حل و فصلِ مشکلات و تغییر شرایط در بیرون از خودشان ندارند آنها به جای بیرون تمرکزِ خود را متوجهِ درونِ خود میکنند،بنابراین بیشتر سعی میکنند درونِ خود را دستکاری کنند تا بیرونِ خودشان را،پس تلاش میکنند افکار و انگیزه ها و احساساتِ خود را بشناسند و آنها را تغییر دهند و دیدگاه خود را تعدیل کنند...و چون مدام ذهنِ آنها چیزی برای رنجیدن می یابد شخص مدام درگیر احساسات،افکار و عواطف خود است تا بتواند با تغییر نگرش خود حال بهتری پیدا کند...این نوع افراد روانشناسان و فیلسوفانِ زندگی و أدیب و شاعرِ خوبی از آب در می آیند،همچنین این افراد استعداد ریاضی و موسیقی خوبی دارند چون ریاضی بیشتر از درون میجوشد و موسیقی با احساسات ارتباط بسیار تنگاتنگی دارد...

.

اما گروه دوم افراد برونگرا،شاد و پرانرژی چون مسئله ناراحت کننده ای درونِ آنها وجود ندارد(یا کم است)کمتر متوجه درونِ خود میشوند(مثل وقتی که سالم هستیم متوجه بدنمان نیستیم)آن ها برای ناراحتی هایِ خود بیشتر علتی بیرونی می یابند،آنها بیشتر تمایل دارند که دنیایِ بیرون را که فکر میکنند منشا ناراحتی یا شادی آنهاست تغییر دهند،بنابراین بیشتر به شناخت دنیایِ بیرون رویِ می آورند،این افراد بیولوژیست،شیمی دان و فیزیکدان و آزمایشگر و جامعه شناس و اقتصاد دان خوبی میشوند...

.

گروه سوم که طبایع میانه دارند اگر از هوش بالایی برخوردار باشند پا را فراتر میگذارند و متوجه متافیزیک میشوند و عارف از آب در می آیند...

این مطلب نظر شخصی من است و علمی نیست من بخش کوچکی از تیم تولید محتوا ویرا محتوا هستم که برداشت های شخصی خود را به نگارش در می اورم

اگر مایلید تا با بپوستن به سایت ویرا محتوا تولید محتوا را انجام دهید بر روی کلمه ویرا محتوا کلیک کنید. این سایت قیمت تولید محتوا به صرفه ای را به متقاضیان خود ارائه می کند.

یکی از بارهای بیهوده سنگینی که رویِ دوش افراد هر جامعه ای سنگینی میکند عرفِ همان جامعه است...شاید منشأ پیدایش این رسوم برطرف کردن مشکلی یا در جهت بهبود حال جامعه بوده باشد اما اگر رعایت رسوم به وسیله افراد همچون فرض الهی تصور شود به راحتی میتواند افراد جامعه را آزار دهد...قسمتِ بدتر قضیه آنجاست که این رسوم وضع شده اگر به ناخودآگاه افراد رسوخ کند جامعه دچار روانپریشی ای میشود که مورد پذیرش قرار گرفته و حتی آنرا مقدس و خوب قلمداد میکنند...

مثلا رسومی که در عروسی ها وجود دارد،نگرشی که نسبت به جنسیت ها وجود دارد،مرد نباید گریه کند،مرد باید سکوت کند،یا زن نباید بلند بخندد،زن نباید تنها جایی برود،زن باید در خانه بنشیند...

به نظرم هیچ قانونی در جامعهء انسانی از خارج از انسان ها منشا نمیگیرد...انسان واضع همه قانون هایِ خود است پس میتواند قوانین و رسوم و ارزش ها را تغییر دهد...و چه بهتر که به فکر سعادت و آرامش و سلامت روان و جسم خویش باشد...

بهتر است که طوری بیندیشیم که موجب آزار خود و دیگران نباشیم...

این نوع اندیشیدن قاعدتا همیشه تابو شکنی را در پی دارد و شما را مطرود میسازد...

تاکید می کنم این مطلب کاملا شخصی است و جنبه علمی و تحقیقاتی ندارد

من تصمیم دارم با تولید محتوای گردشگری مانند این مطلب تجربه های گردشگری خود را نیز به اشتراک بگذارم