تک تیر انداز

بسم الرب الشهدا و الصدیقین

معرفی فیلم تک تیر انداز

معرفی

بخش کارگردانی

فیلم تک تیر انداز با درباره یک رزمنده است ، رزمنده ای که 700شلیک موفق در طول دفاع مقدس دارد؛ یعنی «عبدالرسول زرین» این فیلم به کارگردانی علی غفاری میباشد که قبل از این فیلم ، فیلم هایی چون بچه مهندس ، استرداد و ابو زینب را نیز در کارنامه خود داشت ؛ بلوغ در کار های علی غفاری کاملا مشهود است مثل قاب بندی های نسبتا اشتباه در فیلم «استرداد» و اصلاح این قاب ها در «ابو زینب» یا داستان فیلم در «استرداد» که نویسنده هیچ پیش زمینه ای از شخصیت (جناب سرهنگ) نمیدهد و بیننده نمیتواند ارتباط لازم را با (جناب سرهنگ )بگیرد و تشخیص بدهد این شخصیت (جناب سرهنگ) دقیقا چه کاری کرده که اینقدر مورد اعتماد (سپهبد ذاهدی) قرار دارد یا باید در قائله آذربایجان خودی نشان داده باشد یا در قائله کردستان اما این موضوع در فیلم در حاله ای از ابهام باقی میماند؛ ولی در تک تیر انداز ما این ضعف را نمیبینیم ضعف بعدی ای که درکار های علی غفاری قابل مشاهده است طراحی لباس ، صحنه و ابزار های صحنه است؛ ما در کارهایی چون بچه مهندس و استرداد این دقت را نمیبینیم مخصوصا طراحی لباس در بچه مهندس که اصلا دهه هشتاد را تداعی نمیکند و فیلم استرداد که بسیاری از لوکیشن ها و لباس های استفاده شده و حتی جنگنده ها به آن تاریخ و موقعیت زمانی نمیخورد ما لباس های دهه 20 و دوره رضا شاهی را میبینیم ، صحنه های برای مثال دهه 30 و جنگنده های برای مثال دهه 40 را یعنی کم دقتی ای که میتوانست با مشورت با یک دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ نیز حل شود ؛ یا حتی در فیلم بچه مهندس 2 ما شاهد کتاب هایی هستیم که به تازگی تالیف شده و برای شخصیت جواد در دهه هشتاد فرستاده میشود این اشتباهات ، ضعف در دقت کارگردانی را میرساند اما در فیلم تک تیر انداز این ضعف ها جبران شده و به معنای بلوغ در کارگردانی آقای غفاری است فیلم قبلی آقای غفاری یعنی ابو زینب نیز جزوی از این بلوغ محسوب میشود یعنی میتوان فیلم« ابو زینب» را یک تمرین عالی برای ساخت فیلمی مثل «تک تیرانداز» دانست.

داستان

سیکل و توازن داستان کاملا رعایت شده شما با شخصی در این فیلم مواجه هستید که از او پیشزمینه دارید و میدانید افسر عراقی وقتی اسم این فرد رو میشنود ترس کل وجودش را فرا میگیرد فرماند هانی را میبیند که وقتی عکس هم رده های خودشون را میبینند جرات قبول ماموریت نمیکنند؛ حتی افسری که ماموریت را قبول میکند سر آخر موفق نمیشود این موضوع یعنی شما شخصیتی را دارید که میدانید به چه دلیل دیگران از او میترسند و اهمیتش را درک میکنید ، در اوایل فیلم فرمانده با خودش فکر میکند که شاید یک تک تیر انداز حضور ندارد بلکه سه تک تیر انداز وجود دارد؛ مبحث بعدی ای که میتوان به آن اشاره کرد شخصیتی هست که شکارچی خمینی دارد ، یعنی شخصیتی که پایبند به اصول اخلاقی است اما کابوس دشمن محسوب میشود یعنی شخصیتی که ما بیشتر در فیلم های هالیوودی با نقابی بر چهره میبینیم اما وقتی آن نقاب برداشته میشود شاهد برداشته شدن اخلاقیات هم هستیم یعنی اخلاقیات نقابی هست برای یک قهرمان که میتوان در زندگی روز مره آن را برداشت ، اما در خصوص شهید زرین اینگونه نیست عبدالرسول نقاب نمیزند اخلاقیاتش را هم با نقاب بر نمی دارد او کاملا به اصول اخلاقی و دینی پایبند است ، حتی زمانی که افسری بعثی در تیر دست او است او را مورد هدف قرار نمیدهد وقتی شاگردش اسرار میکند ، به شاگردش اینگونه پاسخ میدهد ( مگر نمی بینی دارد نماز میخواند) این یعنی اوج رحم و عطوفت برای یک نظامی که در بهترین موقعیت قرار گرفته و میتواند به شاگردش هنرش را نشان دهد به شلیک های موفقش اضافه کند اما این کار را نمیکند و فقط به یک دلیل برای سختگیری این شخصیت داریم ، وقتی که به شاگردش حق آب و غذا خوردن را هم نمیدهد به سراغ محل اختفاعش میرود و خیلی خشک به او توضیح میدهد ؛ او شخصیتی است که به دنبال یک سرباز حرف گوش کن برای موفقیت و پیروزی کشور میگردد نه تربیت یک ماشین آدم کشی خلاصه برای نویسنده این داستان میشود احترام خیلی زیادی قائل شد زیرا که توالی داستان نحوه شخصیت پردازی پیشزمینه ها و تکنیک های بسیار خوبی را به کار برده حتی اطلاعات بسیار خوبی هم در زمینه نظامی داشته که همین باعث استحکام داستان است .

بازیگری و بازیگردانی

از لحاظ بازیگری و بازیگردانی نیز فیلم جایگاه خوبی قرار دارد هرچند در برخی صحنه ها ما بازی خوبی را نمیبینم مثل شخصیت پردازی فرمانده عراقی که خشک و غیر واقعی است و حالت مصنوعی بودن را تداعی میکند اما درمقابل آن ما افسر عراقی ای را میبینیم که کاملا حس ترس را به مخاطب القا میکند از نظر من ممکن است این کار کمی عامدانه از طرف کارگردان باشد به طوری که انگار خواست او این بوده که اقتدار ارتش بعث یک اقتدار کاملا مصنوعی بوده اما ترسشان از ایرانیان کاملا واقعی است در درجه بعد به بازی کامبیز دیرباز میپردازیم لهجه ای که آقای دیرباز به خود گرفته بود احتیاج به تمرین خیلی بیشتری داشت تا صدای ایشون تحت تاثیر لهجه قرار بگیرد در سکانس اختفا شاگردش یا همان شخصیت( علی) عصبانیت آقای دیر باز برای بیننده مصنوعی است و ما نمیتوانیم درک کنیم که کاراکتر در آن سکانس کاملا عصبانی بوده در مرحله بعد بازی، بازیگر نقش (علی) است، که میشود آن را کم نقص ترین بازی در این فیلم دانست صحنه هایی که او و برادرش هستند، ترسی که در چهره اوست و او سعی در مخفی کردن آن ترس دارد و خیلی چیز های دیگر اما بازی نقش های شهید خرازی و شخصیت عماد پر ایراد ترین و مصنوعی ترین بازی را داشتند به طوری که اصلا شخصیت شهید خرازی قابل شناسایی نیست و اگر اسم این شهید خرازی نمی آمد مخاطب اصلا امکان نداشت که متوجه شود این شخص همان شهید خرازی است در رابطه با گریم و انتخاب بازیگر این 2 عزیز کلا اشتباه صورت گرفته چه از لحاظ ظاهری به هیچ وجه شبیه نیستند و چه از لحاظ اخلاقی و مکالمه ای ؛ در بازیگردانی بیشترین تمرکز بر بازی آقای دیرباز بوده و بازیگردان عجولانه رفتار کرده و نتوانسته از همه ی بازی گران بازی درست بگیرد این نکته نقطه ضعف دیگری از کارگردان و بازیگردانی را میرساند .