نقد بازی خدای جنگ

سبک: ماجراجوئی

ژانر: Action

رده سنی: +۱۸

سال انتشار: ۲۰۱۸ - ۲۰۰۵

پلاتفرم: PlayStation 4 ، Microsoft Windows

ناشر: Sony Interactive Entertainment

مقدمه

God of War بازی یکی از جنجالی ترین بازی های رایانه ای است که سوژه آن حول محور اساطیر یونان در در گردش است و روایتی جدید از این اساطیر ارائه می دهد. اما در پس این داستان جدید نکات مهم و ظریف زیادی نهفته است که از سه منظر اساطیری، روانشناختی و مذهبی قابل بررسی هستند.
God of War سری بازی های با محوریت قرار دادن اساطیر یونان و ماجرای رویارویی یک انسان با خدایان، پایه گذار سبکی در بازی های رایانه ای بود که می توان آن را "خداکشی" یا "ارتداد" نام نهاد. در این سری از بازی ها برای نخستین بار یک انسان فانی به جایگاه خدایی دست پیدا می کند و موفق به نابودی سایر خدایان می گردد. به نظر می رسد که این بازی ورای تمام جذابیت های داستانی و تصویری، پیام های زیادی در خود جای داده باشد. در ادامه به بررسی این پیام ها می پردازیم...

کریتوس در اساطیر

بهتر است پیش از شروع بحث کمی راجع به شخصیت کریتوس و نقش اساطیری او صحبت کنیم و ببینیم که اصلا چنین شخصیتی در اساطیر یونان وجود داشته یا نه؟

اگر در اساطیر یونان به جستجو بپردازیم، به شخصیتی به نام کریتوس برخورد خواهیم کرد که با شخصیت درون بازی تفاوت های فاحش و چشمگیری دارد. این شخصیت که اشارات کوچکی از او در اساطیر دیده می شود، به عنوان مشاور دست راست زئوس معرفی شده است. او شخصیتی نیمه خدایی دارد و در علم و دانش سرآمد همه المپیان (به غیر از زئوس) و زمینیان است

کریتوس اساطیری موجودی آرام و صلح طلب است که حتی در چندین مورد خدایان را از جنگ و خونریزی برحذر میدارد اما شخصیت کریتوسی که در بازی است با نمونه اساطیری خود تفاوت های فاحشی دارد و دچار استحاله ای اساسی شده او شخصیتی خونخوار، بی رحم، خود رای و سرکش معرفی می شود که از جنگ و خونریزی لذت می برد و در مقابل فرمان خدایان می ایستد. کریتوس به عنوان نماینده انسان ها، تا جایی پیش می رود که به مقام خدایی ارتقاء می یابد و سرانجام در اثر یک اختلاف، از مقام خدایی خلع و در نهایت موفق به نابودی حکومت خدایان و از بین بردن تمامی آن ها می شود

حال با توجه به این تغییر فاحش، این سوال مطرح می شود که کریتوس درون بازی کیست و از کجا آمده است؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است به داستان زیر توجه کنید:

شباهتی عجیب، اما قابل تامل!

برای پیدا کردن منشاء پیدایش شخصیت کریتوس درون بازی، لازم است تا کمی با تفکرات و عقاید خالق آن آشنا شویم. با توجه به اینکه دیوید جفی (نویسنده و کارگردان بازی) یک یهودی متعصب است، به همین دلیل بهتر است جستجویی در کتاب های مقدس یهودیان داشته باشیم. پس از یک بررسی دقیق در کتب عهد عتیق به مورد جالبی برخورد کردم که بهتر است شما هم آن را مطالعه کنید و خودتان درمورد آن قضاوت نمایید

متن زیر از کتاب داوران (یکی از کتب عهد عتیق) که حاوی 350 سال رویدادهای قبل از دوران سلطنتی قوم بنی اسرائیل است برداشت شده است

یفتاح جلعادی

یفتاح جلعادی، جنگجویی بسیار شجاع، و پسر زنی بدکاره بود. (این بخش از مشخصات یفتاح، به مشخصات کریتوس شباهت زیادی دارد. او همچون یفتاح مردی جنگجو و بسیار شجاع بود و هر دو از زنی بدکاره زاده شده بودند! توجه داشته باشید که در یونان باستان به زنان معشوقه زئوس هم بدکاره می گفتند.)

پدرش (که نامش جلعاد بود) از زن عقدی خود چندین پسر دیگر داشت. وقتی برادران ناتنی یفتاح بزرگ شدند، او را از شهر خود رانده، گفتند: تو پسر زن دیگری هستی و از دارایی پدر ما هیچ سهمی نخواهی داشت

پس یفتاح از نزد برادران خود گریخت و در سرزمین طوب ساکن شد. دیری نپایید که عده ای از افراد ولگرد دور او جمع شده، او را رهبر خود ساختند. (چنین اتفاقی برای کریتوس هم روی داده بود. او از طرف خدایان المپ و حتی هرکول- برادر هم رده خودش، مورد بی مهری قرار گرفته و ترد شده بود. خدایان با وجود این که کریتوس برادر آن ها بود از او به عنوان یک موجود حقیر، در جهت اهداف خود استفاده ابزاری می کردند.)

پس از مدتی عمونی ها با اسرائیلی ها وارد جنگ شدند. رهبران جلعاد به سرزمین طوب نزد یفتاح رفتند و از او خواهش کردند که بیاید و سپاه ایشان را در جنگ با عمونی ها رهبری کند. اما یفتاح به آن ها گفت: " شما آنقدر از من نفرت داشتید که مرا از خانه پدرم بیرون راندید. چرا حالا که در زحمت افتادید به سراغ من آمدید؟"

آن ها گفتند: " ما آمده ایم تو را همراه خود ببریم. اگر تو ما را در جنگ با عمونی ها یاری کنی، تو را فرامانروای جلعاد می کنیم."... (خدایان المپ نیز در چندین مورد از کریتوس درخواست کمک کردند و هربار با وعده هایی او را متقاعد به همکاری کردند)

سپس یفتاح این ماموریت را پذیرفت و مردم او را فرمانده لشگر و فرمانروای خود ساختند. یفتاح در ابتدا برای پادشاه عمون قاصدانی فرستاد و از او خواست قوم اسرائیل را به حال خود رها کند و دلایل خود را در این رابطه بیان کرد. اما پادشاه عمون به این صحبت ها توجهی نکرد.

روح خدا بر یفتاح قرار گرفت و او سپاه خود را از سرزمین های جلعاد و منسی عبور داد و از مصفه واقع در جلعاد گذشته، به جنگ سپاه عمون رفت. یفتاح نزد خداوند نذر کرده بود که اگر اسرائیلی ها را یاری کند تا عمونی ها را شکست دهند، وقتی به سلامت به منزل بازگردد، هرچه را که از در خانه اش به استقبال او بیاید به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم کند. ( ماجرای درخواست کمک کریتوس از اریس و نذر او بی شباهت به این ماجرا نیست.) پس یفتاح با عمونی ها وارد جنگ شد و خداوند او را پیروز گردانید. او آن ها را از عروعیر تا منیت که شامل بیست شهر بود و تا آبیل کرامیم با کشتار فراوان شکست داد

هنگامی که یفتاح به خانه بازگشت، دختر وی، یعنی تنها فرزندش درحالیکه از شادی دف می زد و می رقصید به استقبال او آمد. یفتاح با دیدن دخترش از شدت ناراحتی جامه خود را چاک داد و فریاد زد: " آه دخترم! تو مرا غصه دار کردی، زیرا من به خداوند نذر کرده ام و نمی توانم نذرم را ادا نکنم"... و یفتاح چنانکه نذر کرده بود عمل نمود... ( به صحنه کشته شدن خانواده کریتوس- همسر و دختر- به دست خود او و به دستور اریس توجه کنید. در این مورد هم می توان شباهت های ظریفی بین دو شخصیت مشاهده کرد.)

می بینید که شباهت این دو داستان به یکدیگر بسیار زیاد است، البته این تنها یک فرضیه است و ممکن است چنین رابطه ای اصلا وجود نداشته نباشد. اما از طرفی هم نمی توان از این موضوع به سادگی عبور کرد و آن را نادیده گرفت. به هر حال هر اثری ریشه در عقاید و ایدئولوژی شخصی خالق آن دارد و نمی توان آن را جدا از خالق تفسیر کرد.

خدایان در اساطیر یونان

منشاء پیدایش خدایان

شاید بتوان تولد اساطیر و به خصوص خدایان اساطیری را با تولد اولین بشر هم دوره دانست و رد پای آن ها را در آن دوران جستجو کرد. زمانی که بشر پا به عرصه وجود نهاد، با یک معضل بزرگ و اساسی مواجه گشت. سردرگمی و ناتوانی در برقراری ارتباط با محیط پیرامون، و عدم درک و توضیح مناسب برای تفسیر علت بسیاری از رویدادها، بزرگترین معضلاتی بودند که دغدغه ها و سوال های زیادی را در ذهن کنجکاو بشر نخستین ایجاد کردند و تکثر گرایی از جایی شروع شد که بشر فهمید باید کسی را بپرستد اما نفهید که چه کسی را او به تجربه مشاهده می کرد که خورشید در طول روز در آسمان قرار دارد و همه جا را روشن می کند، شب هنگام ماه جای خورشید را می گیرد و تاریکی قدرت دید او را محدود می کند. می دید که باران و برف از آسمان فرو می ریزند و سیل و زلزله زندگیش را به چالش می کشند. در سایه ترس از این عوامل، همیشه یک سوال اساسی در ذهن بشر وجود داشت و همواره به دنبال پاسخی برای آن می گشت؛ علت به وجود آمدن این اتفاقات چه بود؟ چه چیز یا چه کسی عامل نگهداری خورشید در آسمان، تاریکی شب، بارش برف و باران و... بود؟

بشر سال ها در پی یافتن پاسخی قانع کننده برای توضیح این امور بود و همواره با این گونه افکار دست و پنجه نرم می کرد تا اینکه ابداع کلمات، همچون شاه کلیدی به کمکش آمد و دریچه ای جادویی به فصلی نو از زندگیش گشود. حالا او می توانست از دغدغه هایش، ترس ها وشادی هایش و سوال های بی پاسخی که در ذهن داشت با همنوعانش گفتگو کند. در ورای همین گفتگوهای ساده بود که اولین کشف بشر نسبت به محیط پیرامونش به دست آمد؛ همه انسان ها دارای دغدغه و پرسش هایی مشترک بودند

بدین ترتیب اولین اجماع بشری پایه گذاری شد و در مجموعه ای از تفاهمات، به دنبال پاسخ سوال ها گشتند. در ابتدا تصمیم گرفته شد تا برای رضایت این عوامل تحدید کننده (سیل، زلزله، گرما، سرما و...) کاری کنند. اینگونه بود که پرستش خورشید، ماه، ستارگان، آتش و... در بین مردم رواج پیدا کرد. هرکس بسته به تجربه ترسناکی که از یکی از این عوامل طبیعی داشت، قدرت او را بالاتر از سایرین فرض می کرد و او را خدای مورد پرستش خود برمی گزید

باگذشت زمان و بالارفتن ادراک طبیعی بشر و ایجاد قوانین مدنی و اجتماعی در بین آن ها، کم کم فکر وجود موجوداتی قدر قدرت و دستنیافتنی که صاحب همه چیز هستند و کنترل همه امور را در دست دارند (مالکیت یکی بر گروهی- چیزی شبیه به آنچه که در نظام اجتماعی بشر درحال شکل گیری بود) باعث شد تا مالکانی فرا بشری و قدرتمند برای هر یک از عوامل و عناصر طبیعی در نظر گرفته شود و به جای خود عوامل، آن ها مورد پرستش قرار گیرند چنین دیدگاهی سرانجام موجب خلق خدایان مختلف شد. خدایانی که هر یک مالکیت یکی از قدرت های ناشناخته بشر را در دست داشتند و بشر خودش را موظف کرده بود برای جلب رضایت و جلوگیری از خشم آن ها، در اوقاتی معین، هدایایی مشخص را به آن ها اهدا کند

اینگونه بود که اولین بارتکثر گرایی و شکل گیری خدایان اساطیری در روی زمین شروع به درخشیدن کرد و به مرور خدایان پا به عرصه ظهور گذاشتند. آن ها مالکان خورشید، ماه، ستارگان، آتش و... شدند مردم و به دلیل ترس و یا علاقه ای که به آن ها داشتند شروع به پرستش، آن ها کردند

با گذشت زمان، این خدایان اساطیری اولیه که قرار بود پاسخگو و علت و معلول تمام ترس ها و مجهولات بشر باشند، تبدیل به مالکان سرنوشت آن ها شدند و کنترل کلیه امور را در دست گرفتند. به طبع با توجه به پیدایش نیاز های جدید (مجهولات بی پاسخ جدید) تعداد این خدایان رو به افزایش گذاشتند و کم کم سلسله خدایان شکل گرفت و به مرور قلمروی آن ها گسترش پیدا کرد

بعدها با جدا شدن اقوام مختلف از یکدیگر و تشکیل کشورها، این خدایان نیز در گروه های مختلف از هم جدا شدند و همراه با هر قومی به سرزمینی کوچ کردند و رنگ و لعابی بومی به خود گرفتند و در نهایت ماجرای خدایان اساطیری آغاز شد

بدین ترتیب بود که در نگاه و تخیل انسان اسطوره‌ساز، چهره‌هایی قدرقدرت ظهور کردند که پا در زمین داشتند و سر بر آسمان می‌ساییدند. خدایانی که چون تبعیدیان، محکوم به زندگی زمینی بودند و رسالتی گران بر دوش هایشان سنگینی می‌کرد و با وجود قدرت های شگرفی که داشتند، چهره‌های انسانی‌شان، آن ها را محبوس و اسیر زمین می‌ساخت. ( مانند خدایان یونان باستانو بابل)

البته لازم به ذکر است که خدایان یونانی در ابتدا ظاهری انسانی نداشتند و فقط قدرت هایی مافوق بشری بودند. اما بعد ها، هومر با اهداف خاصی به آن ها کالبدی مادی بخشید و خدایان مافوق بشری را تا حد عادی ترین بشر فانی نزول داد

تقسیم قدرت میان خدایان یونان

در میان خدایان یونان مرزهای قدرت و مسئولیت‌ها تقسیم شده و مشخص است. هر خدائی در مورد مسائل مربوط به بخش خود اختیار تام دارد. حتی دخالت رئیس خدایان، زئوس نیز در امور مربوط به دیگران حد معینی دارد. درواقع خود زئوس همه کاره و هیچ کاره است. او نیز در بخش معینی مسئولیت خود را داراست. زئوس حاکم جهان و خدای آسمان است. در میان ابرها، رعد، برق، طوفان و باران ظاهر می شود. بهمین جهت ستایش از او نیز بر فراز قله‌ها که نزدیک تر به آسمان‌ها هستند انجام می‌گیرد. او سرنوشت انسان‌ها را در ترازوی سرنوشت سبک و سنگین می کند. او بر نظم اجتماعی انسان‌ها نظارت دارد و زوجات، خانواده‌ها، دولت، سوگند و حفظ حقوق میهمانان را مراقب است

برخلاف آنچه که در غالب ادیان دیگر به خدا نسبت داده می شود، اصل عاری بودن از خطا و به همین جهت مبری بودن از هرگونه مسئولیت در میان خدایان یونان وجود ندارد. خدایان یونان نیز مانند انسان‌ها گرفتار احساسات، عواطف و خواسته‌های خویشند. زئوس نیز گاه و بیگاه دچار خطا می شود. او خود قانون مقدس خانواده را زیر پا می‌گذارد و برای همسر خود انگیزه حسادت ایجاد می‌کند. تعداد فرزندانی که الهه‌ها (خدایان زن) و انسان‌ها به او هدیه کرده اند از شمار خارج است

چون برای خدایان نیز احتمال ارتکاب خطا وجود دارد، زمینه پیروی انسان‌ها به مراتب کمتر از موقعی است که خدایان مظهر کمال و عاری از کوچکترین خطا و مسئولیت‌ها تلقی شوند. انسان‌ها بخود اجازه می دهند اعمال خدایان را نیز مورد بازرسی و بررسی قرار دهند و درمورد درست یا نادرست بودن این اعمال نظر خود را داشته باشند ولی در هر صورت احترام خدایان باید حفظ شود

روابط میان خدایان

قوانین هم در مورد خدایان و هم در مورد انسان‌ها صادقند. برای مثال هرا که حافظ قوانین مقدس خانواده است هم بر کار انسان‌ها و هم بر کار خدایان نظاره دارد. اگر خدائی دچار خطا شود مجازات می شود و اگر این خطا بزرگ باشد خدای مزبور از خدایی خلع و به نیم خدا تبدیل می شود. زئوس علی رغم برتری اش بر دیگر خدایان، قادر مطلق نیست. تعظیم و بله قربان گوئی در میان خدایان وجود ندارد و در افسانه‌های یونان به چشم نمی‌خورد

در میان خدایان یونان دموکراسی حاکم بود. دوازده خدای المپ جلسات بحث و مشاوره و تصمیم گیری دارند. در این جلسات هر خدا دارای یک رای است. اموری که مربوط به همه خدایان است در مجلس خدایان طرح و پس از بحث و مشاوره در مورد آن قضاوت و تصمیم گیری می شود. تصمیمات مربوط به مجازات‌های شدید خدایان به این جلسات مربوط می‌شد

در آئین یونانیان بر خلاف آیین‌های دیگر خوبی کامل در یکطرف و بدی کامل در طرف دیگر (خدا و شیطان – اهورامزدا و اهریمن) – دوآلیسم تفکر وجود نداشت. خوبی وبدی هر دو باهم بروز می‌کردند و یک شخص معمولا درستکار می توانست در موارد متعددی نیز دچار اشتباه گردد. این مساله که در زندگی انسان کشیدن مرز روشن میان خوبی‌ها و بدی‌ها غالبا بسیار مشکل است در فلسفه این اسطوره ها کاملا منعکس است

خدایان یونان بسیار زمینی بودند و انسان‌ها خود را با آن ها سر بسر می‌دانستند و "فاصله" خدایان المپ با انسان‌ها به "فاصله" خدایان با مردم در ادیان دیگر نبود. حتی یک خدا در جنگ مستقیما به نفع گروهی از انسان‌ها علیه دیگران شرکت می‌کرد و بی طرفی یک خدا درمورد بندگان را رعایت نمی کرد. همچنین یک انسان می توانست با خدائی رابطه زناشوئی بر قرار سازد.

از ازدواج یک خدا و یک انسان یک نیم خدا بدنیا می‌آمد که عمر جاودانه داشت. این خدایان همانند انسان ها نیازهای جسمی و مادی بسیاری داشتند و در خیلی از موارد این نیازها موجب سرخوردگی، انزوا و حتی رسوایی آن ها می شد

خدایان اساطیری یونان

خدایان باستانی یونان به سه دسته اصلی و کلی تقسیم می شدند

1نسل اول خدایان

نسل دوم خدایان (تایتان ها- غول ها)2

نسل سوم خدایان (المپ نشینان و سایر خدایان مرتبط )3

نسل اول خدایان

عده ای بر این باور هستند که این خدایان (نسل اول و دوم) در ابتدا به شکل کنونی و به این گستردگی وجود نداشتند و کم کم با گذشت زمان و بالارفتن درک مردم نسبت به محیط پیرامون خود و درک برخی مفاهیم عالی، این دو گروه از خدایان به شکل کنونی تکمیل و گسترش پیدا کرده اند. به عنوان شاهد هم می توان به تعدادی از مجسمه های یافت شده در معبد هرا که در سال 1930 کشف شدند، اشاره کرد

یکی از این مجسمه ها مربوط است به ازدواج مقدس زئوس و هرا که بنا به تشخیص باستان شناسان زمان ساخت آن به سده ششم برمی گردد، یعنی زمانی که هنوز زئوس بر پدر خود غلبه نیافته بود. با این حال می بینیم که مراسم ازدواج او با هرا، که در تمام داستان ها به زمان پس از پیروزی وی بر کرونوس تعلق دارد، خیلی زودتر از این اتفاق روایت شده بوده و مردم سال ها قبل این واقعه را جشن می گرفتند

اما در اساطیر آمده است: ابتدا خلاء یا خائوس بود که آفرینش جهان از او بود. از خلاء، زمین یا گایا پدید آمد. سپس دنیای زیرین یا تارتاروس که در ضمن نام یکی از خدایان است و شهوت یا اریس هم از خلاء متولد شدند

روز یا هامرا و شب یا نیخ هم از خلاء به وجود آمدند از گایا هم سه فرزند به اسم های آسمان اورونوس کوه یا اورونا و دریا یا پونتوس متولد شدند

اورانوس: آسمان هر شب زمین را فرامی گرفت تا با آن هم آغوشی کند. از هم آغوشی زمین و آسمان یا همان سه غول یک چشم و سه غول صد ـ دست گایا و اورانوس دوازه تایتان زاییده شدند. اینان نسل ابتدایی خدایان بودند

نسل دوم خدایان

اورانوس یا آسمان از فرزندانی که زمین یا همان گایا برایش بدنیا آورده بود تنفر داشت و همه آن ها را تارتاروس یا دنیای زیرین، در زیرین ترین قسمت زمین زندانی کرد. (این بخش داستان نمایشگر خصوصیت برخی از پادشاهان قدیم است که از ترس شورش فرزندان و از دست دادن تاج و تخت، آن ها را دور از چشم دیگران در مکان هایی پرت و تاریک زندانی می کردند و یا برای اطمینان خاطر می کشتند) این کار باعث شد تا گایا از اورانوس بسیار خشمگین شود و از تایتان ها یعنی فرزندان خود خواست تا انتقام او را بگیرند

کوچکترین تایتان یعنی کرونوس (Cronos) حاضر شد تا این عمل را به انجام برساند. گایا به فرزند خود در هنگام شب با یک داس فلزی که گایا به او داده بود اورانوس را مقطوع النسل کردو به حکومتش برای همیشه پایان داد بدین ترتیب نسل دوم خدایان یعنی تایتان ها به سر کار آمدند. (نمادی از شورش فرزند کوچک علیه حکومت پدر و تصاحب غیرقانونی تاج و تخت او.)

نسل سوم خدایان

کرونوس زمانی که بعد از پدر خود به حکومت به خدایان رسید حاضر نشد تایتان ها و برادرانش را از تارتاروس آزاد کند کرونوس از پدر خود اورانوس شنید که اونیز به سرنوشت خود دچار میشود و توسط فرزندش از اریکه قدرت به پایین خواهد افتاد هنگامی که کرونوس با رئا ازدواج کرد از ازدواج آنها به ترتیب هستیا ، دمتر، پوزیدون ،هرا ، هیدس و زئوس به دنیا آمدند کرونوس برای آنکه از پیشگویی پدر خود جلوگیری کند هر کدام از فرزندان خود را به محض تولد می بلعید. (اشاره مجدد به خصوصیت برخی از پادشاهان قدیم که از ترس شورش فرزندان و از دست دادن تاج و تخت، آن ها را دور از چشم دیگران در مکان هایی پرت و تاریک زندانی می کردند و یا برای اطمینان خاطر می کشتند.) وقتی نوبت به تولد زئوس رسید، رئا از گایا و اورانوس کمک خواست تا فرزند او را از خورده شدن توسط کرونوس نجات دهند. رئا سنگ بزرگی را به کرونوس داد و او به خیال آنکه این سنگ زئوس است آن را بلعید. رئا فرزند خود زئوس را به جزیره کرت برد و آن را مخفیانه بزرگ کرد. هنگامی که زئوس بزرگ شد داروی تهوع آوری به کرونوس خوراند که باعث شد فرزندان خود را بالا بیاورد در اینجا جنگی میان خدایان نسل سوم و تایتان ها- خدایان نسل دوم در گرفت تا چه کسی بتواند سلطنت جهان را بدست آورد. کرونوس شکست خورد و سلطنت جهان میان زئوس و برادران و خواهران او تقسیم شد. این جنگ ۱۰ سال طول کشید.(نمادی از شورش فرزند کوچک علیه حکومت پدر و تصاحب غیرقانونی تاج و تخت او.)

کوه المپ

درباره کوه المپ و ارزش آن نزد یونانیان، فژیران در کتاب فرهنگ اساطیر یونان می نویسد

کوه المپ برفراز فلاتی غول آسا؛ پایگاهی فراز می آورد که بیش از۹۰۰۰پا بلندا دارد. چکادهایش همانند آمفی تئاتر به گونه ای مدور است و ردیف فوقانی صخره که از تخته سنگ های گرد و غول آسا تشکیل شده و توده های ابر آن را فرا می پوشد؛ همچون منزل گاه های غول آسایی به نظر می رسند که برای آرامیدن موجودات فراطبیعی برساخته شده اند دریانوردی که به خلیج سالونیکا میراند؛ وقتی برفراز خط آبی آسمان، به بخشی از کوه مرتفع المپ می نگریست حیرت می کرد و سرشار از ترس مذهبی می شد. همه جلوه های آن برای نمایاندن شکوه هیبت انگیز ایزدان؛ گویی به رقابت میپرداختند نگرنده در نگاه نخست؛ تردیدی نداشت که المپ بلندترین کوه جهان بود. دریانورد تماشاگر المپ بر پاروهای خویش لمیده؛ اشعار هومر؛ شاعر باستانی را زمزمه می کرد که در توصیف آن آورده است: - نه هرگز بادها آن را خواهند روبید و نه برف بر چکادش بوسه خواهد زد؛ هوایی دلکش گرداگردش را فراگیرد؛ زلالی سپید دربرگیردش و ایزدان چندان شادمانی کنند که تا جاودان بپاید ایزدان گرد میزهای زرین می نشستند و از شهد و مائده آسمانی تناول می کردند و از بوی گوشت قربانی که آدمیان به افتخار آنان در محراب ها می سوزاندند سرمست می شدند. حتی هنگامی که زئوس آنان را در منزل گاه خویش واقع در راس چکاد المپ به گردهمایی و رایزنی فرا می خواند هبه ایزد زیبارو نیز شهد بر آنان می پراکند و جام های زرین را دست به دست می گرداند." با توجه به چنین جایگاه رفیعی که این کوه در باور یونانیان داشت طبیعی است که خدایانی خاص که از همه محبوب تر و مقرب تر بودند در این کوه سکنی گزینند. به همین دلیل تنها 12 خدا صلاحیت لازم برای سکنی در این کوه مقدس را پیدا کردند. البته ابتدا تعداد این خدایان گاهی کمتر از 12 عدد و یا بیشتر از این تعداد بود که بود که به مرور تعداد آن ها به 12 تن ثابت شد.

سلسه خدایان

در ابتدای پیروزی نسل سوم خدایان تعداد آنها از شش خدا تجاوز نمیکرد وکل جهان به آنها تعلق داشت آنها در ابتدا مسولیت همه ی امور را به عهده داشتند و قلمرو اولیه بین آنها تقسیم شده بود این شش خدا عبارتند از هستیا ، دمتر،هرا ، هیدس ، پوزیدون و زئوس این خدایان کوه مقدس المپ را برای سکونت خود انتخاب کردند (البته لازم به ذکر است که در ابتدا این خدایان مستقیم وارد المپ نشدند و چند سالی بین مردم و در شهر های مختلف اقامت داشتند تا سرانجام هفائیستوس، آهنگر آسمانی کوه المپ را به منطقه ای مسکونی برای خدایان بدل کرد). پس از استقرار خدایان در المپ، طی یک قرعه کشی، زئوس- کوچکترین برادر- به عنوان خدای خدایان برگزیده شد.

المپ نشینان (آشنایی با برخی از خدایان بازی God of War)

زئوس (Zeus)- ژوپیتر (Jupiter) ملقب به خدای خدایان

نام زئوس از کلمه یونانی به معنی "درخشان" گرفته شده است. معمولا او را به شکل پیرمردی تنومند با موها و محاسنی بلند و حلقه حلقه ترسیم می کنند که صاعقه ای طلایی و درخشان در دست دارد. عده ای بر این باورند سفیدی ریش و موی او به علت پیری نبوده ( زیرا خدایان از شراب جاودانگی می نوشیدند و این نوشیدنی اسرارآمیز به آن ها زندگی جاودانه می داده و مانع از پیری آن ها می شده است) و زئوس و برادرانش، "پوسیدون" و "هیدس"، هر سه زال بوده اند.

از دیگر نشانه های او همانند آذرخش می توان به عصای سلطنتی، عقاب و سپره او (ساخته شده از پوست بز امالته) که نگاه کردن به آن هراس بر می انگیخت اشاره کرد. عقاب (در برخی اسناد شاهین) و گاو نر حیوانات مورد علاقه اش بودند (سمبل هایش) و بلوط درخت وی. او همانند پدرش- کرونوس- کوچکترین فرزند خانواده به شمار می رفت و به رسم پدر، علیه پدرش قیام کرد و به جای او بر تخت خدایی نشست

طبق روایات کرونوس از هاتفی شنیده بود که یکی از فرزندانش او را از سلطنت‌ محروم خواهد کرد؛ بنابراین به محظ آن که فرزندی از رئا متولد می‌شد، آن را می‌بلعید. تا آنکه رئا در هنگام زادن ششمین فرزند خود- زئوس به حیله‌ای متوسل شد: "چون زئوس را زایید، صبحگاهان قطعه سنگی‌ را در پارچه‌ای پیچید و به عنوان مولود جدید، به کرونوس داد. کرونوس سنگ را بلعید و زئوس زنده ماند رئا برای مراقبت از زئوس او را در کوه "ایدا" مخفی کرد و دور از چشم کرونوس نگه داشت. سپس زئوس برای مدتی تحت مراقبت "گایا" قرار گرفت و بعد به دستور رئا، کورت‌ها (خدایان و فرشتگانی که در کودکی زئوس ملازم او بودند) و الهه‌ها مأمور تربیت او شدند. الهه یا دایة او که با بزی زئوس را شیر می‌داد، "آمالته" نام داشت. آمالته زئوس را به درختی آویخت تا بین زمین، دریا و آسمان معلق باشد و بدین ترتیب از دید پدرش مخفی بماند

ماده بزی که زئوس را شیر او را می‌خورد، "آیکس" نام داشت که موجود وحشتناکی بود، و نسبتش به هلیوس (درمورد این خدا در ادامه توضیح داده می شود) می‌رسید. زئوس از پوست حیوان مذکور برای خود زرهی سخت ساخت همچنین یک روز هنگام بازی یکی از شاخ‌های بز را شکست و به آمالته داد و در آن شاخ خاصیتی بود که از هر میوه‌ای که آمالته هوس می‌کرد، پر می‌شد و این شاخ به «شاخ آمالته» یا «شاخ نعمت» مشهور شد.

زئوس مدتی از کودکی خود را نیز تحت نظارت خانواده ای چوپان سپری کرد و در عوض این لطف، به آن ها قول داد که گله گوسفندانشان را از حمله گرگ ها در امان نگه دارد. پس از رشد و رسیدن به سن بلوغ، زئوس با مشورت با "متیس"، نیروها و وظایف کرونوس را در اختیار خود گرفت و معجونی به کرونوس خورانید که فرزندان خود را که خورده بود، مجدداً به دنیا آورد (بالا آورد)زئوس به کمک خواهران و برادران خود تایتان هاراطرد کرد و برای پیروزی 3غول صد دست و سایکلاپ ها را آزاد کرد سایکلاپ ها رعد و برق را که از اختراعات خودشان بود و در اختیار زئوس گذاشتند و کلاهی به هیدس داند که با آن نامرئی میشد و به پوزیدون نیزه سه شاخی دادند که با آن میشد صخره ها را از کنار ساحل کند و چشمه جاری کرد

پس از پیروزی در نبرد، در یک قرعه کشی بین برادران، آسمان به زئوس، دریا به پوزئیدون و دنیای زیرزمینی به هیدس تعلق گرفت؛ منتها زئوس حق اولویت و تقدم خود را در دنیا محفوظ نگاه داشت.

وی درمورد علت برتری خود بر سایرین در داستان ایلیاد به خانواده اش چنین می گوید

"من قدرتمند ترین هستم. بیازمایید تا بر شما آشکار شود. طنابی از طلا بر آسمان ببندید و آن را استوار نگه دارید، تمامی خدایان و الهه ها. شما نمی توانید زئوس را فرود آورید. اما اگر من بخواهم شما را به زیر بکشم آنگاه خواهم توانست. من طناب را به کنگره المپ استوار می بندم و همه در هوا آویزان خواهند ماند. آری، هم زمین و هم دریا

عده ای بر این باورند که فکر قرعه کشی برای تقسیم قلمرو بعدها به داستان خدایان افزوده شد تا با این کار به ابهت و اقتدار زئوس بیفزایند. زئوس کسی بود که علیه تایتان ها قیام کرد و آن ها را شکست داد و حق مسلم او بود که به حکومت برسد، و همینطور هم شد. اما برای اینکه بعدها او را به دیکتاتوری و خودکامگی محکوم نکنند و در نزد مردم از اعتبار بالایی به عنوان یک خدای عادل برخوردار شود، موضوع قرعه کشی و تقسیم عادلانه قلمرو مطرح شد.

این داستان نیز می توان همچون سایر داستان های خدایان، الگوهای نمادین بشری را مشاهده کرد

زئوس، به عنوان فرزند کوچک علیه پدر شورید و حکومت را به شکل غیرقانونی از آن خود کرد1

2برای جلوگیری از اعتراض و شورش احتمالی برادران بزرگترش، بخشی از قلمرو را بین آن ها تقسیم کرد

دختران از این تقسیم بندی عراضی هیچ سهمی دریافت نکردند3

زئوس دارای بیش‌ از 685 عنوان‌ و لقب‌ است که‌ هر یک از آن ها نشانگر جنبه‌های‌ مختلف‌ قدرت‌ او هستند.‌ در اساطیر یونان، او را بزرگ‌ترین خدایان هلنی و خدای روشنایی، آسمان صاف و توفان و صاعقه می دانند؛ و درمنظومه‌های هومری، از او به عنوان پادشاه بشر و سلطان خدایان یاد می‌شود.البته لقب خدای خدایان بعد ها به زئوس عطا شد. او در ابتدا فقط خدای آسمان، توفان و صاعقه بود. او می توانست همه چیز را ببیند و همه چیز را بداند. هیچ چیز از او پنهان نبود و هیچ چیز نمی توانست برخلاف آنچه او خواسته بود صورت گیرد و اگر جز این می شد، زئوس چنان به خشم می آمد که زمین و زمان به لرزه می افتاد. با این همه او خدایی عاقل و خردمند بود. هر چه را فرمان می داد و اراده می کرد، قبلا با قانون کلی و اصل سرنوشت تطبیق می داد تا نظم جهان بر هم نخورد زئوس بر همة تظاهرات آسمانی ریاست داشت و باران و رعد و برق و صاعقه به دستور او انجام می‌گرفت. استقرار نظم و عدالت در جهان نیز به اختیار او بود، اما خود زئوس نیز مطیع «سرنوشت» بود. او بود که خوبی ها، بدی ها، غم ها و شادی ها، بیماری و تندرستی را به بشر می دهد؛ ولی به طور فطری خدایی خوش قلب و بخشنده بود. بدکاران را کیفر می داد، اما همیشه بیشتر دلش می خواست که پاداش بدهد تا کیفراو غالبا به رحم می آمد و مجازات سختی را که در لحظه خشم در نظر گرفته بود تخفیف می داد. زئوس با بخشندگی بسیار، دردها و بیماری ها را از سر راه بشر دور می کرد و حامی ضعیفان و محتاجان بود. نسبت به خانواده، ازدواج، دوستی، مهمان نوازی، نظم اجتماعی و اجتماعات عمومی توجه خاصی داشت و کشور یونان و یونانیان تحت حمایت خاص او بودند. پس از انتشار منظومه‌های هومری، به زئوس به عنوان خدایی واحد توجه شد و روقیان او را معرف خدای واحد و تجسم کیهان می‌دانستند

نکته جالب در مورد زئوس این است که او برخلاف منش و رفتاری که انسان از یک خدا انتظار دارد حالتی کاملا انسانی داشت طوری که می توان او را نماد کاملی از پادشاهان یونانی دانست. قدرت او بسیار زیاد بود و همه امور ریز و درشت را رهبری می کرد، اما قدرت مطلق نبود و به دلیل اطاعت از سرنوشت، همچون بشر فانی محدودیت هایی هم داشت. از نظر خلق و خو و رفتار هم همانند شاهان فراز و نشیب های بسیاری را می توان در او مشاهده کرد گاهی بسیار بخشنده و عادل است و گاهی بسیار کینه توز و انتقام جو. گاهی حافظ خانواده محسوب می شود و گاهی خود با هوس بازی هایش بنیان خانواده ای را بر هم می زند. در ابتدای شکل گیری سلسه خدایان نسل سوم، زئوس تنها خدایی بود که تسلیم‌ هوس‌های خویش نمی‌شد، اما به مرور این خدا به یکی از هوس بازترین خدایان یونان بدل شد که وصف داستان های عشقی او خود داستانی مفصل است

زئوس در بازی

با توجه به مطالب ارایه شده در بالا می بینیم که شخصیت زئوس شباهت چندانی با شخصیت ارایه شده از او در بازی ندارد و برخلاف اقتدار اساطیریش، خدایی ضعیف، حقه باز، دروغگو و زورگو است. در اینجا دیگر قداست او به عنوان خدایی بزرگ و قابل احترام از بین رفته و مقام انسانی او پر رنگتر شده است. طبق روایات اساطیری هیچکس- حتی خدایان- حق جسارت کردن به زئوس را نداشت و بردن نام او بدون القاب درخور برای انسان ها ممنوع شده بود و درصورت سرپیچی عذاب سختی در انتظار آن ها بود

اما در این بازی شاهدیم که یک انسان فانی که ادعا می شود یک نیمه خداست، به راحتی به زئوس توهین می کند و حتی در انتهای داستان، پس از یک گوشمالی حسابی او را از بین می برد!! به راستی چرا این همه اختلاف بین روایت اساطیری و روایت داستانی این بازی وجود دارد؟ آیا می توانیم این تغیر 360 درجه را صرفا یک ضرورت داستانی بدانیم؟ آیا داستان های اساطیری آنقدر محدود و تکراری شده بودند که لازم بود روایتی جدید و هجو شده از آن به وجود آورد؟

(می توان داستان های جدید اساطیری زیادی نوشت که روایتگر حماسه یا رویدادی خیالی، منسوب به قهرمانان اساطیری باشد، اما نمی توان اسلوب اساطیر را نابود کرد. مثلا نمی توان زئوس را خدای خدایان ندانست، چون در این صورت دیگر اسطوره، اسطوره نیست و یک هجویه به شمار می رود) پاسخ به تمام این سوال ها را در ادامه این متن خواهید یافت

هرا (Hera)- نوین (Junin) ملقب به ملکه آسمان

همانطور که المپ مقر پادشاهی مقتدر- زئوس- بود که بر همه خدایان و نیمه خدایان حکم می راند و فرمانروایی می کرد، ملکه ای هم داشت که شریک قدرت خدای خدایان بود و به همراه او به همه امور رسیدگی می کرد. این ملکه "هرا" نام داشت و یکی از مقتدرترین ( و البته حسودترین!) الهه ها در جمع خدایان به شمار می رفت و از لحاظ اساطیری به طور کلی "خدای زنان" محسوب می شد و سرنوشت زنان را از بدو تولد تا مرگ در دستان خود داشت البته مسئولیت های اصلی این الهه بعدها به الهه نگهبان ازدواج و زناشویی و مادری نیز ارتقاء پیدا کرد.عده ای ریشه نام این الهه را از واژه Hora ، به معنی فصول می دانند و مفهوم آن را "محافظ ازدواج" تفسیر می کنند. برخی نیز ریشه این نام را از Heros به معنی قهرمان و برخی هم آن را مشتق شده از Heifer به معنای گوساله ماده می دانند.

این الهه همیشه به صورت زنی جوان و زیبا با چهره و نگاهی جدی و سختگیر تصویر شده است. روی پیشانی او معمولا تاج زیبایی به سبک اشراف یونانی قرار دارد و جامه ای بلند تمام بدن او را می پوشاند. (درست برخلاف معمول رسم پوشش زنان یونان باستان که از لباس هایی با پوشش کم - در بالاتنه- استفاده می کردند). او همواره در یک دست عصایی جواهر نشان که فاخته ای کوچک روی آن نشسته بود داشت و در دست دیگرش اناری - که در یونان مظهر عشق زن و شوهری و تولید مثل بود - دیده می شد. گیاه مورد علاقه هرا انار و زنبق، شهر مورد علاقه اش "آرگوس" و حیوانات مخصوص و مورد علاقه اش گاو ماده و طاووس بودند.

برخی از نمادهای هرا عبارتند از

1حیوانات: طاووس، عقاب، گاو، خرچنگ، حلزون (کلیه حیوانات سخت پوست)

2گیاهان: سوسون سفید، خشخاش، درخت سرو، نارگیل، زنبق، رز سفید، درخت افرا و همه گل های سفید

3عطرها: رز، زنبق و یاس

4سنگ های گرانبها: نقره، مروارید، لعل، کهربا، الماس، طلای سفید و یاقوت کبود

5رنگ ها: سفید، آبی سلطنتی، ارغوانی، سرخ، سبز تیره، نقره ای و خاکستری

طبق افسانه ها هرا بزرگترین دختر کرونوس و رئا و خواهر بزرگ زئوس بود. او نیز مانند دیگر خواهر و برادرهایش توسط پدر-کرونوس- بلعیده شده بود که به وسیله برادرش زئوس- از طریق خوراندن معجون و ایجاد حالت تهوع- به زندگی بازگشت. طبق برخی روایات، زئوس شکم کرونوس را پاره می کند و با این کار برادر و خواهرهایش را نجات می دهد

هنگامیکه زئوس با تیتان ها در جنگ بود، رئا پرورش هرا را به اوقیانوس "Ocean" - خدای همه رودخانه ها و تجسم آبی که در نظر مردمان آن زمان اطراف دنیا را فراگرفته بود- و تتیس "Tethys" - تجسم بارداری زنانه دریا بود از معاشقات اورانوس و گایا متولد شده و از جوانترین تایتان ها بود- سپرد و آن ها در جزیره "اوبه" به مراقبت از او پرداختند. او پس از رسیدن به سن بلوغ، طی یکسری اتفاقات، سرانجام با تشریفات خاصی به همسری برادرش زئوس درآمد. (شرح کامل این ازدواج در توضیح زئوس آمده است).

هرا به شدت زیبا بود و بسیار به زیبایی خویش اهمیت می‌داد. او هر سال به چشمه "کاناتوس" واقع در "نائوپلیا" می‌رفت و در آن تن می‌شست تا در آن آب شگفت‌انگیز، هر بار باکره‌ بودن خود را باز یابد. هومر درمورد زیبایی هرا اینطور می گوید که

" او اندام سیمین و موزون خود را با روغن های خوشبو می آلود و عطر مخصوصی را که بلافاصله بوی خوش آن در المپ و در روی زمین می پیچید به خود می زد و جامه ای را که آتنا با استادی خدایی خود برایش دوخته بود با سنجاق های طلایی که روی سینه های برجسته اش نصب می شد بر تن می آراست و گوشواره های آراسته به سه گوهر درخشان از گوش می آویخت و نقابی بسیار لطیف، به سپیدی برف و به درخشندگی آفتاب، بر رو می افکند و به بزم خدایان می رفت."

از وصلت زئوس با هرا فرزندانی به نام های: "هفائیستوس" ( خدای صنعت) "ایلی تی" ( الهه وضع حمل ) "آرس" ( خدای جنگ ) و "هبه" ( الهه جوانی ) بدنیا آمدند. هرا پس از ازدواج، رسما با زئوس در امر خدایی شریک شد و در المپ حرمتی معادل حرمت زئوس پیدا کرد. وی به دلیل زیبایی خیره کننده اش خواستگاران زیادی داشت اما همواره نسبت به شوهر خویش وفادار بود

هرا در بازی

هرا یکی از مقتدرترین خدابانوان المپ محسوب می شد. او زنی زیرک بود و در پادشاهی زئوس شریک بود. خب، حالا که خود زئوس 360 درجه از جایگاه اصلیش به زیر کشیده شده است، پس طبیعی است که هرا هم به همین سرنوشت دچار شود. در این بازی هرا زنی دایم الخمر، دمدمی مزاج، فتنه گر و لذت پرست به تصویر کشیده شده است. او از جایگاه خود به شدت نزول کرده، طوریکه کریتوس حتی حاضر نمی شود به صحبت های او گوش دهد و سرانجام او را به پست ترین حالت ممکن ( شکستن گردن با یک دست) از بین می برد.

پوزیدون (Poseidon)- نپتون (Neptnus) ملقب به خدای دریا

یکی از خدایان بزرگ المپ نشین که همچون زئوس و هرا فرزندکرونوس و رئا بود و برادر کوچک (هیدس بزرگترین برادر بود) زئوس به شمار می رفت. نام او ریشه مبهمی دارد و ظاهراً از لغات بسیار قدیم زبان رومی گرفته شده است پوزیدون پس از شکست کرونوس و تایتان ها توسط زئوس- پوزیدون هم در این نبرد برادر خود را یاری می داد- در یک قرعه کشی برای تقسیم جهان، حکومت بر دریاها را به دست آورد.

یونانیان او را خدای مطلق دریا می دانستند، ولی بعد ها حکومت بر تمام آب ها نیز به او سپرده شد (گرچه خدایانی وجود داشتند که بر رودها و چشمه ها حاکم بودند، اما طبق برخی روایات پوزیدون به عنوان خدای ارشد در مالکیت تمام آب های جهان شناخته می شد.). او خدای ملی "یونی" ها به شمار می رفت که نام "یونان" نیز از ایشان آمده است. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان اصلی او به شمار می روند.در بین خدایان، پوزیدون پس از زئوس قدرتمندترین خدا به شمار می رود و حتی هنگامی که قلمرو پوزیدون به دریاها منحصر شد، شخصیت خود را به عنوان خدای بزرگ حفظ کرد و در برابر زئوس آسمانی، تبدیل به زئوس دریایی شد (لقب دیگر او) و قدرتش را در سرتاسر کیهان مادی گسترش داد. او همانند زئوس خدایی المپ نشین است

پوزیدون خدایی بسیار بد خلق بود و طبیعتی ستیزه جو و حریص داشت به همین دلیل برای به دست آوردن شهر های خدایان دیگر با آنها درگیر میشددرهنگام ناراحتی و کج خلقی بانیزه سه شاخ خود طوفان ها و زلزله های مهیب ایجاد میکرد و زمانی که خوشحال و سرحال بود جزیره هارا به وجود می آورد و به ماهیگیران و دریا نوردان کمک میکرد برخی اعتقاد دارند که بدخلقی و ستیزه جویی پوزیدون، خصایص اخلاقی ای بودند که بعدها به این خدا نسبت داده شد تا با این کار زئوس را لایق ترین خدا برای حکومت بر المپ معرفی کنند. پوزیدون را می توان نماد و تمثیلی از برادران سرکوب شده شاهان دانست برادرانی که درواقع حکومت به آن ها تعلق داشته و برادر کوچکتر با زیرکی آن را به دست آورده است. معمولا این افراد دارای خلقی تند و رفتاری عصبی هستند و همواره سعی در ایجاد اخلال در کار شاه دارند

نیزه سه شاخ پوزیدون راسایکلاپ ها و غول های تک چشم برایش ساختند این غول ها نخستین آهنگران بودند این نیزه جادویی قدرت های زیادی داشت که می توان از مهترین آن ها به ایجاد رگبارهای توأم با رعد، جابجایی صخره های بزرگ، ایجاد زلزله و جاری ساختن چشمه های متعدد اشاره کرد

هم چنین در برخی روایات آمده که اسب را نیز او با ضربه نیزه سه شاخ آفریده است. نیزه سه شاخ این خدا کنایه از این نکته است که هرکه بر دریاها تسلط یافت بر عالم مسلط است

معمولا از لحاظ ظاهری پوسیدون را همانند خدای خدایان تصور می کنند.

او همانند زئوس، هیکلی قوی با موها و ریشی انبوه و سفید داشت (توجه داشته باشید که برخی روایات این سه برادر را زال می دانند) و همیشه عصای سه شاخه بلندی در دست می گرفت که مظهر اقتدار و خدایی او به شمار می رفت و بر ارابه ای از جنس صدف های دریایی سوار بود که با حیوانات عجیبی که نیمی از بدنشان اسب و نیم دیگرش مار بود (شاید منظور از این حیوان عجیب اسب آبی باشد)، کشیده می شد

البته در برخی روایات این ارابه توسط چهار اسب نر سفید که به سرعت باد حرکت می کردند، کشیده می شد

در برخی افسانه ها، او را خدایی ترکیبی از انسان و ماهی و یا انسان و اختاپوس به تصویر می کشند که از کمر به پایین دارای کالبدی ماهی شکل یا اختاپوس شکل است. باید یادآور شد که چنین تصویری درمورد پوزیدون کاملا اشتباه است

ظاهرا این تصور از آنجا که این خدا را مالک و خدای دریا ها می دانند نشات گرفته است، درحالیکه محل زندگی این خدا در المپ بوده و مانند زئوس، ظاهر و کالبدی کاملا انسانی دارد

ماهی، دلفین، اسب و گاو نر حیوانات مورد علاقه (نماد) پوسیدون بودند و در بیشتر تصاویر، می توان یکی از این حیوانات را در کنار او مشاهده کرد.

پوزیدون در بازی

پوزیدون خدایی بود که زئوس دریاها (زمینی) لقب داشت و در اقتدار و قدرت، کمی از زئوس نداشت، اما شخصیت او در بازی به بدترین شکل ممکن طراحی شده بود. او خدایی ضعیف بود که با مخفی شدن در پوسته ای از جنس آب، خودش را مقتدر و بزرگ نشان می داد، حال آن که پس از خروج از این جوف معلوم می شود که او موجودی ضعیف و آسیب پذیر است

کریتوس فانی، این خدای بلند مرتبه المپ را پس از یک گوشمالی جانانه، درحالیکه عاجزانه التماس می کند تا از کشتن او و زئوس!! صرفنظر کند به طرز فجیعی می کشد و جسدش را به دریا پرتاب می کند. به راستی چرا به یکباره خدایان المپ تا این حد زبون و آسیب پذیر شدند؟ آیا قدرت هایی که خدایان خلع شده (تایتان ها) به کریتوس اهدا کرده بودند، دلیل این همه قدرت و جسارت او شده بود یا اصل موضوع چیز دیگری است؟

هیدس (Hades)- پلوتو (Pluto) ملقب به خدای مردگان

دوزخ در اساطیر یونان

در یونان قدیم دوزخ تنها اقامتگاه ارواح پس از مرگ بود، یعنی هر روحی پس از پایان دوران زندگانی زمینی خود بدانجا رهسپار می شد. در کتاب ایلیاد به "اولیس" گفته می شود که

" دوزخ در آخر دنیا و آنسوی اقیانوس واقع است"

در آن زمان معتقد بودند که دنیا مسطح و ثابت است و از اطراف با رود بسیار عریضی به نام "اقیانوس" احاطه شده که سرزمین خشک و شوم دوزخ در آنطرف آن قرار دارد و در این سرزمین تاریک و سنگلاخ هیچ موجودی زندگی نمی تواند کرد، زیرا خورشید که از آن بسیار دور است نوری بدان نمی تاباند، و تنها گیاهان آن درختان بید و کاج های سیاه و علف های گور هستند

اما بعدها در دوران شکوفایی یونان باستان، به عنوان مثال، جهان زیرین توسط "هومر" به طور دقیق وصف گردید

دروازه عریضی درست زیر زمین، آنجا که نور پایان می یابد، به داخل قلمرو ظلمانی و تاریک هیدس راه می یافت. ورودی این دروازه را سگ سه سری نگهبانی می کرد تا هیچ روحی نتواند از دست هیدس فرار کند


در داخل دوزخ رودهای زیرزمینی جاری هستند که عبارتند از "اکروس، "کوکوتس"، "فلگتوس" و "استیکس". برای عبور از آن ها ارواح باید بر زورقی نشینند که توسط "خارون" قایقران دوزخ ظاهر می شود و در آخر روح شخص مرده را از روی آب سیاه رود خانه "استیکس" عبور می دهد

این رودخانه دور قلمرو مردگان جریان داشت و یونانیان شاعر پیشه و خیال پرداز آن را به صورت پری زیبایی تصور می کردند که "دختر اقیانوس" بود و خود را تسلیم یکی از دیوان به نام "پالاس" کرد و از او چهار فرزند بزاد که عبارت بودند از : "حسد"، "پیروزی"، " قدرت بدنی" و "خشونت". و به پاداش آن که وی هنگام عصیان دیوان جانب خدایان المپ را گرفت، خدایان مقرر داشته بودند که سوگند به این پری، پس از سوگند به سر زئوس، بزرگترین سوگند عالم خدایان باشد، و این رسمی بود که هیچوقت نقض نشد.

آنگاه "مینوس" دادرس مردگان حکم را می خواند و درستکاران به سمت راست می رفتند و از نهر "لته آ" که به صافی نقره بود، آب می نوشیدند و دردها و رنج های زمینی خود را فراموش می کردند. سپس به صورت اشباحی بدون وجود مادی، در "الیزیوم" سیر می کردند و می گشتند. در الیزیوم، بهار جاویدان حکم فرما بودگناهکاران برعکس، به سمت چپ و به عمق "تارتاروس" نزول می کردند، مکانی که آن را نهر آتش گدازنده و سوزانی احاطه کرده بود. در آنجا ارینی ها (دختران ظلمت) " بدکاران را شکنجه و عذاب می کردند و زندگی پر از رنج و شکنجه ای در انتظارشان بود

در اساطیر یونان، هیدس را به عنوان فرمانروای دنیای مردگان و خدای دنیای زیرزمین می شناسند. لازم به ذکر است که در ابتدا منظور از دنیای مردگان، به طور خاص خود دوزخ بود که در آن ارواح گناهکار عذاب می دیدند و شکنجه می شدندولی بعد ها قلمرو هیدس بست و گسترش یافت و به سه منطقه الیزیوم (بهشت) مرغزار های آسفودل و تارتاروستاریک نرین و عمیق ترین بخش جهنم که مهل نگهداری تایتان ها بود تقسیم بندی و حکومت هر یک از این بخش ها به دست یکی از معتمیدن هیدس بود برای مثال الیزیوم به دست پرسفونه دختر زئوس و ملکه ی دنیای مردگان

نام هیدس به معنی "نامرئی" است و در روایت های باستانی اینطور گفته شده که هیچکس جرأت بر زبان آوردن آن را نداشت، زیرا هیدس این عنوان را طعنه ای بر خود می دانست و با شنیدن این نام به شدت خشمگین می شد. بنابراین اغلب او را به نام "پلوتو" به معنی "ثروتمند" یاد می کردند. گاهی هم او را "دیس" می نامیدند که در زبان لاتین باز هم به معنی "ثروتمند" است. او به دلیل حکومت بر دنیای زیرزمین، صاحب معادن و ثروت های زیرزمینی هم بود و خدای "پلوت" هم به‌ شمار می‌رفت.

هیدس در ابتدا جزو خدایان المپ نشین بود، اما بعدها به برای همیشه آنجا را ترک و به زیر زمین (دنیای مردگان) نقل مکان کرد. معمولا او فقط در مواردی خاص و ضروری قلمروی خود را ترک می کرد و به روی زمین یا المپ می رفت. از نظر اخلاقی او را خدایی بی عاطفه، حریص و کینه جو توصیف می کردند که همیشه در حال تلاش برای افزایش افراد تحت فرمانش بود و برای این منظور از هرنوع جنگ و خونریزی و مرگ و میر حمایت می کرد

برخی او را عامل اصلی تحریک "آرس"- خدای جنگ- در ایجاد جنگ ها در میان آدمیان می دانند. از لحاظ ظاهری، هیدس برخلاف دو برادر کوچکتر خود (زئوس و پوزیدون) بسیار لاغر اندام و نحیف بود و به خاطر زندگی طولانی در زیرزمین (دوری از تابش نور آفتاب)، پوستی رنگپریده و بی روح داشت و موها و ریش سفید رنگش بسیارکم پشت بودند

هیدس روی تختی از جنس چوب درخت آبنوس می‌نشست (یونانیان باستان چوب درخت آبنوس را متعلق به خدای مردگان می دانستند و در هنگام اجرای مراسم خاکسپاری، برای خوشنودی او، چوپ آبنوس را مانند عود آتش می زدند) و عصایی از جنس طلای خالص (مردم یونان هیدس را خدای معادن و ثروت های زیرزمینی می دانستند، به همین دلیل در بارگاه و وسایل او مقدار زیادی از سنگ های قیمتی، فلزات گرانبها و جواهرات دیده می شود) را با خود حمل می‌کرد همچنین کلاهخودی ویژه خود داشت که عده ای آن را تاجی مرصع میدانندکه سایکلاپ ها آن را به او هدیه داده بودند که به وسیله آن نامرئی شدن برایش ممکن شده بود هیدس برای ترک قلمروی زیرزمینی خود از ارابه ای از جنس طلای خالص که مزین به جواهرات گرانبهایی بود استفاده می کرد و اسبان سیاه رنگ بی مرگی آن را می کشیدند و خود او شخصا هدایت آن را به عهده داشت

گل نرگس، درخت سرو و آبنوس را متعلق به او می دانند. برخلاف سایر خدایان که هر یک از حیوانی به عنوان نماد استفاده می کردند، هیدس نماد حیوانی مشخصی نداشت و اکثر موجوداتی که به نوعی نماد او به شمار می رفتند، جانورانی افسانه ای و خونخوار بودند. از جمله معروفترین این نماد ها می توان به: "هارپی ها"، "نیمف ها" و" سربروس"، سگ دوست داشتنی او اشاره کرد.

سربروس، سگی سه‌سر (در برخی روایات شش سر) بود که نگهبانی در ورودی دنیای زیر زمین – دو راهی تارتاروس و الزیوم- را به عهده داشت، او با سخاوت به ارواح جدید اجازه ورود به دنیای مردگان را می‌داد اما به هیچ کس اجازه خروج نمی‌داد. بسیاری از پهلوانان اساطیری یونانی به دنیای زیرزمین فرستاده شدند تا از ارواح سوال بپرسند یا اینکه سعی کنند آن‌ها را آزاد کنند. گرچه هیدس به هیچ کس اجازه خارج شدن از قلمروی خود را نمی‌داند

هیدس در بازی

دیدید که دامنه قدرت و عظمت این خدای المپ نشین تا چه حد وسیع بوده و مردم و خدایان به چه میزان از او حساب می بردند؟ حال بیایید این اقتدار و عظمت را با آنچه در بازی از او نمایش داده شد مقایسه کنید. کریتوس به راحتی و بدون هیچ زحمتی به قلمروی او وارد می شود، در مقاطعی سگ سه سر محبوب او (سربروس)، قایقران دوزخ (خارون) و همسر او (پرسفونه) را نابود می کند و سرانجام فرمانروای دوزخ (خدای عالم مردگان) را هم از پای در می آورد!!!

بیایید کمی به این موضوع فکر کنیم که اگر خدای دنیای مردگان از بین برود چه بلایی سر ارواح می آید؟ نمونه این سوال برای سایر خدایان نیز صادق است. شاید پاسخ شما ایجاد هرج و مرج باشد، اما این ساده ترین پاسخ به این سوال پیچیده و مهم است. بهتر است برای فهمیدن جواب کمی صبور باشید و متن را تا انتها دنبال کنید

آتنا (Athena)، مینروا (Minerva) ملقب به الهه خرد/الهه جنگ

آتنا لقبی بود به معنی "آتنی" که در گذشته به دختر "زئوس" و "متیس" (عقل و خرد) داده بودند. او الهه ای بود که سرنوشتی شبیه به شش خدای ابتدایی داشت، با این تفاوت که پیش از تولد بلعیده شد. داستان از این قرار بود که"اورانوس" و"گایا" در یک پیشگویی مشترک به زئوس خبر دادند که این دختر پس از تولد (یا به روایتی دیگر پس از تولد این دختر، پسری از متیس به دنیا خواهد آمد) به قدری از مادرش عقل و هوش به ارث خواهد برد که امپراتوری آسمان را از پدر خواهد گرفت زئوس از این پیشگویی ترسید و متیس را که فرزندی در رحم داشت بلعید. کمی بعد از بلعیدن او بود که زئوس در سر خود دردی شدید و تحمل ناپذیر احساس کرد و این درد نه روز و نه شب ادامه یافت، و حتی نیروی خدایی خود او نیز نتوانست آن را درمان کند. در این هنگام بود که هفائیستوس (آهنگر آسمانی- خدای صنعت)، به کمک او آمد و با ضربت تبری از جنس مفرغ، سرش (پیشانی) را شکافت و ناگهان از این شکاف آتنا، بیرون آمد و بلافاصله فریادی از پیروزی کشید. وی هنگام تولد زرهی درخشان بر تن و نیزه ای نوک تیز و زرین در دست داشت. خدایان المپ همه به تعجب فرو رفتند. به قول هومر:

فریاد فاتحانه این الهه آتشین نگاه، سراسر المپ را به لرزه افکند. زمین به خود لرزید و امواج دریا به تلاطم برخاستند

داستان دیگری هم در مورد تولد آتنا گفته شده و اون اینکه، زئوس چنان از خرد متیس هراسان شده بود که وی را فریفت تا به شکل مگسی در آید و بعد او را بلعید. پس از مدتی دچار سر درد شدیدی شد. تایتان شفابخش، "پرومتیوس"، سر او را تبر شکافت و آتنا به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه از پیشانی زئوس خارج شد.

برخی نیز معتقدند که زئوس بدون کمک زن یا همسر، آتنا را خلق کرد و آتنا را هیچ مادری نزاده بود. آتنا با این که از عقل و خرد مادرش برخوردار بود، اما به پدر برتری نجست (گرچه یکبار او در توطئه ای به همراه هرا و پوزیدون علیه زئوس شرکت کرد) به همین خاطر فرزند محبوب زئوس به شمار می‌آمد و اجازه داشت تا از اسلحه مخصوص پدرش (آذرخش) استفاده کند. زئوس چنان به او علاقه داشت و نسبت به خودسری ها و خطاهای وی چنان اغماض و گذشت نشان می داد که حسد تمام خدایان دیگر را برانگیخت. یک روز آرس (خدای جنگ)، به زئوس گفت

" این دختری که تو به وجود آوردی، نه حس دارد، نه ترحم، نه قلب. هر کار دلش بخواهد می کند و تو هم بدو هیچ نمی گویی، درصورتیکه ما خدایان دیگر المپ را به اندک بهانه ای مورد بازخواست قرار می دهی و تنبیه می کنی. این که وضعش نمی شود." شهر محبوب او آتن، درخت مورد علاقه اش زیتون و پرنده او جغد بودند

آتنا در بازی

آتنا در بازی نقشی چند بعدی دارد. او از یک طرف طرفدار کریتوس (نماینده انسان ها) و در عین حال دشمن اوست، همینطور حامی خدایان و دشمن آن ها نیز به حساب می آید. او زنی قدرت طلب و موزی است که در نهایت به خاطر قربانی کردن خود برای نجات جان زئوس!! به مقام جاودانگی می رسد (جالب است که خدایان در حالت عادی جاودانه نیستند!!!) اما در ادامه مشخص می شود که از ابتدا به دنبال تاج و تخت زئوس بوده و همه کارهای او نقشه ای برای رسیدن به این هدف بوده است. آتنا تنها خدابانویی است که به الگوی اساطیری خود کمی وفادار مانده است

هرمس‌ (Hermes) پیغامبر خدایان

پسر زئوس‌ و مایا است. او را پیک‌ زئوس‌، بخت‌آور، حامی‌ مسافران‌ و دزدان‌ و تجار و جوپانان‌، هدایت‌گر ارواح‌ به‌ سرزمین‌ مردگان‌، و خدای‌ باروری می دانستند‌. هرمس با کلاه‌ و کفش‌ بالدارش‌ می‌توانست‌ با سرعت‌ باد حرکت‌ کند. ماجراهایش‌ همه‌ از دزدی‌ و کلاه‌برداری‌ است‌. زنان‌ متعدد در زندگیش‌ بودند، اما عشق‌ بزرگش‌ آفرودیته‌ بود، که‌ هرمافرودیته‌ و کفالوس‌ را برایش‌ زاد. از دیگر فرزندانش‌ پان‌ است‌. در اساطیر رومیان‌ مطابق‌ است‌ با مرکوریوست.

هرمس در بازی

در این بازی مقام هرمس از یک خدازاده (نیمه خدا) به برادر زئوس ارتقا یافته است! او بخش مهمی از تعادل دنیا را عهده دار است و مرگ او باعث از بین رفتن این تعادل می شود. هرمس هم از جمله نیمه خدایانی است که در این بازی به طور کامل تغییر یافته، اما برخلاف سایر خدایان موجود در این بازی که همگی تحقیر شده اند، مقامی بالا و جایگاهی خاص پیدا کرده است. حال شاید این سوال در ذهن شما ایجاد شود که چرا هرمس به چنین جایگاهی دست پیدا کرده است؟ برای پاسخ به این سوال باید به سراغ برخی مکاتب فکری برویم

فراماسونری چیست؟

کلمه ی ماسون یعنی بنّا، فراماسون فرا ماسون یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون یا فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد.

یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال) یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی فرعون جدید، آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آن ها شوند

همه این افراد متفق الرأی هستند که: «مسئله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.» (وعده صادق، خادم الامام)

مکتب هرمسی در میان مسیحیان، مسلمانان و یهودیان

یکی از نتایج مهمی که تلاقی تمدن های یونانی و مصری در اسکندریه به بار آورد، ایجاد مکتب خاصی بود که به نام هرمس شهرت یافت و اثر عمیقی از خود در علوم و فلسفه و ادیان ملل غرب آسیا و حوالی دریای مدیترانه به جای گذاشت. در قرون وسطی نام هرمس نزد مسیحیان و مسلمانان و همچنین یهودیان به عنوان بانی و موسس حکمت و علم تلقی می شد، و کتب و رسائل متعددی که به وی نسبت داده شده بود مورد مطالعه ی جمیع طالبان معرفت قرار می گرفت، تا حدی که تقریبا در هر رشته از علوم، اثری از تعلیمات خاص مکتب هرمسی دیده می شد

هویت هرمس

در قرون وسطی، هرمس همان طاط مصریان و اخنوخ یهودیان و هوشنگ ایرانیان قدیم و ادریس مسلمانان دانسته می شد و پیروان او در هر دیار و از هر مذهبی که بودند او را یک پیامبر آسمانی و مبشر اسرار الهی و علوم ملکوتی می دانستند. لکن قبل از امتزاج تمدن یونانی و مصری در اسکندریه و ایجاد مکتب خاص هرمسی، شخصیت هرمس و طاط از هم مجزا بود، بدین معنی که هرمس یکی از خدایان قدیم یونانی محسوب می شد و طاط یک اله مصری که مصریان از قدیم ترین اعصار با او آشنایی داشته و از او به عنوان یکی از مهم ترین نیروهای آسمانی یاد می کرده اند

هرمس در یونان و مصر

در افسانه های یونانی، هرمس به عنوان پسر زئوس و مایا شناخته می شده و بعدا با مرکور یا عطارد رومیان یکی گردیده و از بدو امر علامت خاص او تیر عطارد بوده است. اولین اشاره به هرمس، به عنوان موسس مکتب هرمسی، در نامه ی مانتو به بطلمیوس دوم است که قبل از سال 250 ق م تالیف شده و در آن از هرمس به عنوان پسر آغاذادیمون (روح نیک) یاد شده است. البته قبل از این دوره، هرمس به عنوان یکی از شخصیت های اساطیری یونانی شهرت داشته و رابطه ی او با عطارد نیز همواره محفوظ بوده است.

چنان که بعدا او را با مرکور که همان عطارد باشد یکی می دانستند. حتی گفتار بعضی که می گویند ادریس همان بودا است نیز در واقع مبتنی بر همین رابطه ی بین هرمس و عطارد است. خدای مصر طاط یا تاهوتی در وهله ی اول یک خدای قمری به شمار می آمد و با نشان مشخص خود که یک لک لک بود شناخته می شد. معبد اصلی او در اونو یا خنومو در وسط مصر قرار داشت و یونانیان آن را هرمیپولیس می نامیدند.

بعدا او به صورت خدای حکمت و طب و نوشتن و معماری درآمد و همیشه با جفت خود نهماهوت که همان طبیعت کلی و نیز حکمت (سوفیا) است ظهور می کرد. طاط همچنین «زبان» و «قلب» خداوند مطلق «را» (Ra) شمرده می شد بدین معنی که او همان کلام الهی و نیز صاحب ذکر مقدس بود که انسان را به وصال حقیقت نایل می ساخت. نیز طاط در نظر مصریان خدای اندازه گیری و سنجش و محاسب حرکت افلاک بوده و در افسانه ی اوسیریس به صورت یک ساحر نیز جلوه کرده است

فلسفه ی هرمسی

هنگامی که خدای یونان هرمس با طاط مصریان تلفیق یافت و هرمس بانی مکتب هرمسی پدیدار گشت، جنبه صرفا الهی و ملکوتی طاط از بین رفت و فقط آنچه مربوط به نیروی جهانی و برزخی او بود با خدای یونانی امتزاج یافت، چنان که فلسفه ی هرمسی نیز خود مربوط به عالم برزخ بین ماده و مجردات صرف است و به جهانشناسی و طبیعیات مربوط تر است تا به حکمت اولی و ماوراء الطبیعه

بدین دلیل نشانه هرمس اسکندرانی نیز تیر- عطارد است که علامت کیمیای انسانی و نیروهای روانی است که بین عالم محسوس و معقول قرار گرفته است. هرمس در این مکتب رابطه و واسطه بین عالم ملکوت و ملک محسوب می شد و مفسر و مترجم حقایق عالم اعلی بود برای انسان که در عالم اسفل قرار گرفته است

از سال 250 ق م که برای اولین بار اسم هرمس به عنوان بانی مکتب هرمسی برده شد رسائل و کتب گوناگونی به نام او پدیدار گردید و از او به عنوان موسس حکمت و علم و هنر و استاد اسقلبیوس و ایسیس و اوسیریس یاد شد و مذهب نحله ی هرمسی به سرعت گسترش یافت تا این که در قرون اول مسیحیت یکی از نهضت های مهم دینی و فلسفی و علمی به شمار آمد و آثار مهمی به نام هرمس مثلث تالیف یافت که اساس تعلیمات این مکتب را در بر داشت و قرن ها با کتب مسیحیت و ادیان و نحل دیگر، به منظور به دست آوردن پیروان و جلب نظر مریدان، در حال رقابت و تا حدی خصومت بود

ماسون‌ها و هرمس

فلسفه ماده‌گرای مصر باستان پس از اضمحلال این تمدن همچنان به حیات خود ادامه داد. بعضی یهودیان پذیرای آن شدند و در سایه اصول کابالا به ادامه حیات آن کمک نمودند. از سوی دیگر، گروهی از فلاسفه یونان همان فلسفه را اقتباس کردند و با تفسیر مجدد آن مکتب «هرمتیسیسم» (Hermeticism) را به وجود آوردند.

کلمه هرمتیسیسم از نام هرمس، همتای یونانی خدای مصری طاط برگرفته شده است. به عبارت دیگر این فلسفه نسخه یونانی فلسفه مصری است. سلامی ایشینداغ در توضیح مبدأ این فلسفه و جایگاه آن در فراماسونری مدرن می‌نویسد: در مصر باستان جامعه مذهبی وجود داشت با طرز تفکری مبتنی بر هرمتیسیسم، فراماسونری نیز چیزی مشابه آن اتخاذ نمود

کسانی که با گذراندن تشریفات سازمان به سطوح خاص می‌رسیدند، افکار معنوی و احساسات خود را آشکار می‌نمودند و به تربیت افرادی که در سطوح پایین‌تر قرار داشتند می‌پرداختند. فیثاغورث پیرو این مکتب بود و در میان آنها آموزش دید. نظام فلسفی مکتب اسکندرانی و نئوافلاطونی در مصر باستان ریشه دارد و شباهت‌های عمده‌ای میان آن و تشریفات ماسونی وجود دارد. (هارون یحیی)

کادوسیوس، هرمس و فراماسونری

کادوسیوس در معنی نمادین خود، عصایی مقدس و دارای خواصی ویژه است که می تواند مردگان را زنده کند. در فراماسونری عصای خادم ارشد یا استاد تشریفات و مراسم ها، تمثیلی از کادوسیوس هرمس به شمار می رود. این صاحب منصب، وظیفه دارد به داوطلبانی که به درجات بالاتر ماسونی می رسند چگونگی برگزاری مراسم رسمی سومین درجه زندگی جاودانه را آموزش دهد. داوطلب در این مراسم نمادین -که در آن از این عصا در حکم چوب جادو استفاده می شود- یاد می گیرد که خدای باستانی (هرمس) چگونه مردگان را به زندگی باز می گرداند. (فرهنگ لغات ماسونی)