فستفود دانایی!
به دو جمله زیر دقتکنید:
«نوشتن، روشی برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری است»
«نوشتن، روشی است برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری»
هر دو جمله فوق یک معنا را میرسانند و از اجزای کاملاً مشابهی تشکیلشدهاند، امّا مغز ما با دو جملهٔ فوق برخوردی کاملاً متفاوتدارد. جملهٔ اوّل، به دلیل قرار گرفتن «است» در انتها، مغز را مدّت طولانیتری در انتظار دریافت و ادراک پیام میگذارد تا جملهٔ دوّم. مغز با جملهٔ دوّم «راحتتر» است.
همانطور که «اریک برن» (روانپزشک کانادایی – آمریکایی) در کتاب «بعد از سلام چه میگویید؟» نوشتهاست، مغز ما دچار «گرسنگی ساختار» یا Structure Hunger است.
مارگارت هافمان در کتاب «کوری خودخواسته» نیز این موضوع را بهگونهٔ دیگری توضیحمیدهد:
مغز ما از انتظار، تعلیق و سردرگمی میترسد و در جستجوی امنیّت و آشنایی است، بهاین دلیل ما بهسرعت از «نادانی» به «دانایی کاذب» میگریزیم.
ما ترجیحمیدهیم محیط را «به غلط» بشناسیم تا اینکه محیط را نشناسیم و غریبه باقیبمانیم تا فرصت کسب اطلاعات درست را بهدست آوریم.
این یکی از خطرات عصر اطلاعات و رسانه است.!
مغز عجول و کمحوصلهٔ ما به دنبال «فستفود دانایی» است و «کارشناسان دروغین» به ما «فستفود دانایی» میفروشند!
شما بدون اینکه با علوم اعصاب، فلسفهٔ ذهن، فلسفهٔ زبان، فلسفهٔ علم، تاریخ علم و تاریخ روانشناسی آشنا شوید پیامهای کوتاه روانشناسی دریافت میکنید، پیامهایی مانند «از دلت پیروی کن!» و «قضاوت نکن!».
دورههای کوتاهمدت خوشبختی، موفقیت و ثروتمندشدن که قرار است «سکوی پرش» (یا بهقول آمریکاییها «Fly in Programs») ما باشند و ما را به «ارض موعود» پرتابکنند از «بیحوصلگی» و «بیصبری» مغز ما استفاده میکنند تا فروشندگان این فستفودها را به «بهشت زمینی»شان نزدیکترکنند.
چنین دورههایی معمولا سه رکن دارند: «روانشناسی شبهعلمی»، «فروشندگان فستفود دانایی و مغزهای عجول»، «حریص و کمحوصله»!