کتاب تصادف شبانه


معرفی کتاب تصادف شبانه

رمانی نفس‌گیر و هیجان‌انگیز! پاتریک مودیانو نویسنده مشهور و برنده جایزه نوبل در کتاب تصادف شبانه، ماجرای پسر جوانی را روایت می‌کند که در یکی از خیابان‌های پاریس توسط راننده‌ای شاید آشنا، زیر گرفته می‌شود. این رمانِ برنده جایزه گنکور، به عنوان یکی از بهترین آثار مودیانو به شمار می‌آید.

درباره‌ی کتاب تصادف شبانه:

پاتریک مودیانو مانند دیگر آثار پرفروشش، این بار نیز در کتاب تصادف شبانه (Accident nocturne) فضایی رازآلود و معمایی را ایجاد کرده که در آن شخصیت اصلی داستان که نامی از او برده نشده است درگیر یافتن گذشته‌ و هویت فراموش شده‌ی خود می‌شود. این رمان عجیب تا پایان داستان شما را به سفری هیجان‌انگیز می‌برد.

شبی در پاریس پسر جوانی توسط زن راننده‌ای زیر گرفته می‌شود؛ راننده‌ای که شاید برای پسرک آشنا باشد، البته شاید! بعد از این ماجرای رازآلود، اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد؛ آمدن یک ون پلیس، به هوش آمدن در بیمارستانی غیرمعمولی و فرار زن راننده با پاکت‌نامه‌ای پر از یادداشت‌های بانکی که به پسر داده است.

پسرک در پی این تصادف و مرخص شدن از بیمارستان همه‌ی آدم‌ها و مکان‌ها را آشنا می‌بیند، استشمام تمام عطرها برای او یادآور خاطراتی فراموش شده هستند؛ خاطراتی دور! در واقع این تصادف او را به فردی دیگر تبدیل می‌کند؛ فردی که با تمام وجود به دنبال گذشته‌‌اش می‌رود تا پاسخی برای معماهای ذهنی خود بیابد. هر چقدر در این داستان جلوتر می‌روید سردرگمی‌ها و پریشانی‌هایتان بیشتر می‌شوند تا جایی که برای دانستن پایان آن لحظه شماری می‌کنید.

جوایز و افتخارات کتاب تصادف شبانه:

- برنده جایزه گنکور در سال 1978

- برنده رمان‌نویسی آکادمی فرانسه در سال 1972

نکوداشت‌های کتاب تصادف شبانه:

- رضایت بخش. (Booklist)

- رمانی به یاد ماندنی. (World Literature Today)

- همزمان واقعی و خیالی، پر از تعلیق و آرام، و در نهایت، تند و گزنده. (New York Journal of Books)

کتاب تصادف شبانه برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به ادبیات فرانسه علاقه‌مند هستید و خواندن رمان‌های رازآلود و معمایی برای شما جذاب است، پس این کتاب را از دست ندهید.

با پاتریک مودیانو بیشتر آشنا شویم:

او رمان‌نویس و فیلمنامه‌نویس فرانسوی است که در سال 1945 به دنیا آمد. مادر پاتریک مودیانو (Patrick Modiano) یکی از چهره‌های برجسته ادبی فرانسه به شمار می‌رود و از او به عنوان «مارسل پروست دوران معاصر» یاد می‌کنند؛ فردی که موفق شد در سال 2014 برنده جایزه نوبل ادبیات شود. مودیانو همه جوایز ادبی فرانسه را بین سال‌های 1968 تا 1978 متعلق به خود کرده است؛ جایزه‌هایی چون گنکور، فئنون و روژه نیمیه و جایزه بزرگ آکادمی فرانسه.

او پیش از آنکه جایزه نوبل را کسب کند، به غیر از فرانسه در هیچ کشوری شهرت نداشت و تنها کمتر از ده اثر وی به زبان انگلیسی ترجمه شده بود. به همین خاطر پس از آنکه او این جایزه جهانی را دریافت کرد، برای بسیاری از طرفدارانش نیز تعجب آور بود. پس از آن بود که انتشارات بزرگ دنیا شروع به ترجمه رمان‌هایش کردند و هم اکنون آثار پاتریک مودیانو به 30 زبان زنده دنیا برگردانده شده است.

برخی از کتاب‌های مهم این نویسنده فرانسوی عبارتند از: «ویلای دلگیر، شجره خانوادگی، جوانی، محله‌ی گم‌شده، یکشنبه‌های اوت، آه‌ای سرزمین محبوب من، دورا برودر، ناشناخته‌ماندگان، تصادف شبانه، در کافه‌ی جوانی گم‌شده، افق، سیرکی که می‌گذرد، بیراه و…» اشاره کرد.

جوایز و افتخارات پاتریک مودیانو:

- برنده جایزه گنکور در سال 1978

- برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 2014

- کسب جایزه بزرگ آکادمی فرانسه در سال 1972

- کسب جایزه دل دوکای انستیتوی فرانسه در سال 2010

- برنده جایزه دولتی اتریش برای ادبیات اروپا در سال 2012

در بخشی از کتاب تصادف شبانه می‌خوانیم:

گاهی سعی می‌کردم چشم‌هایم را باز کنم، ولی دوباره می‌رفتم توی چرتی نصفه و نیمه. بعد، تصادف به‌ شکل مبهمی یادم آمد. خواستم بچرخم تا ببینم او هنوز روی تخت بغلی است یا نه. ولی قدرت نداشتم کوچک‌ترین حرکتی بکنم. این رخوت حس خوبی به من می‌داد. یاد پوزه‌بند بزرگ و سیاه افتادم. بدون شک، اتر مرا به این حال‌ و‌ روز درآورده بود. تاق‌باز افتاده بودم و با موج‌های یک رودخانه این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتم. قیافه‌ی زن خیلی دقیق جلوم ظاهر می‌شد؛ درست مثل یک عکس بزرگ تمام‌قد: کمان موزون ابروها، چشم‌های روشن، موهای بور، زخم‌های روی پیشانی و فک و گونه. در این خواب سبک، موخرمایی چهارشانه عکس را گرفته بود طرفم و می‌پرسید: «این آدم رو می‌شناسین؟» از این‌که می‌دیدم حرف می‌زند، تعجب کرده بودم. با صدای ماشینیِ ساعت‌های دیواری گویا، مدام سؤالش را تکرار می‌کرد. به‌قدری توی آن چهره دقیق شده بودم که به خودم می‌گفتم بله، «این آدم» را می‌شناسم.

شاید هم قبلاً به کسی شبیه او برخورده بودم. دیگر پای چپم درد نمی‌کرد. آن شب، کفش‌های کهنه‌ام را پوشیده بودم که کفیِ نرم و چرم سفتی داشتند. با قیچی بالای‌شان را بریده بودم، چون خیلی تنگ بودند و پنجه‌ام را فشار می‌دادند. به لنگه‌کفش گم‌شده‌ام فکر ‌می‌کردم، لنگه‌کفش فراموش‌شده وسط پیاده‌رو. تصادف طوری شوکه‌ام کرد که دوباره خاطره‌ی سگی که مدت‌ها پیش زیر ماشین له شده بود، یادم آمد. حالا، خیابان شیب‌دار مقابل خانه را می‌دیدم. سگ فرار کرده بود تا به خرابه‌ی پایین خیابان برود. می‌ترسیدم گم شود. برای همین، از پنجره‌ی اتاق زیر نظر داشتمش. معمولاً شب‌ها می‌رفت آن‌جا و هر‌بار، سلانه‌سلانه از خیابان بالا می‌آمد. حالا، چرا این زن پیوند خورده بود به خانه‌ای که مد‌تی از دوران کودکی‌ام‌ را آن‌جا گذرانده بودم؟

برای دانلود 22 کتاب ثروت ساز صوتی اینجا کلیک کنید