کتاب معمای مرگ لرد سه داستان جنایی و پرهیجان از اکسل باومگارت را دربردارد. در این داستانها با کمیسر هاباکورن و دستیارش همراه میشوید تا رازهای پروندههای جنایی شهر فرانکفورت را کشف کنید.
کتاب معمای مرگ لرد ( (The mystery of the Lord's death مناسب چه کسانی است؟
علاقهمندان به داستانهای کوتاه و جنایی از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
اکسل باومگارت (Axel Baumgart) را بیشتر بشناسیم:
او در تاریخ 6 سپتامبر 1966 در قیدت (از توابع شهر فرانکفورت آلمان) متولد شد. اکسل باومگارت دوران کودکی خود را در مونشن گلادباخ گذراند و تا سال 1996 در آنجا زندگی کرد.
این نویسنده، پس از گذراندن دوره مدرسه و فارغالتحصیلی از دبیرستان، دوره کارآموزی را بهعنوان یک بانکدار در دویچه بانک مونشن گلادباخ طی کرد، امتحان منشی زبان خارجی انگلیسی را در ایی ها کا مونشن گلادباخ گذراند و به مدت شش سال در دویچه بانک کار کرد. او تحصیلات بعدیاش اقتصاد در علوم اجتماعی را در کلن، پس از نهترم در سال 1996 با مدرک دیپلم به پایان رسانید.
وی پس از اتمام تحصیلات خود به دویچه بانک در فرانکفورت نقلمکان کرد، جایی که از آن زمان در آنجا زندگی میکند و مسئول تغییر پروژهها و محصولات بینالمللی در بخش مدیریت نقدی جهانی است. داستانها همیشه او را مجذوب خود کردهاند، اما در ابتدا فقط به شکلی زودگذر و داستانی و بدون نوشتن آنها روبرو شدهاند.
او فقط وقتی جدی نوشتن را شروع کرد که خواهرزادهاش میخواست داستانهایش را در نامهای دریافت کند. در ابتدا این فقط در مورد داستانهای کودکان بود که بهزودی به یک وبسایت گسترده تبدیل شد. در این میان، داستانهای کوتاه ترسناک، مقاله و سایر متون حتی خندهدار به فهرست مجموعه علاقهمندیهایش اضافه شد. با این وجود لذت کلمه نوشتاری با مجموعهای از متون تخصصی حتی قبل از نوشتن ادبیات آغاز شد. در سال 2006، سه داستان از فرزندان او در قصه بازار افسانهها منتشر شد که داستانهای بعدی آن را ادامه داد. وی در اواسط سال 2007 خانه نویسندگان فرانکفورت را تأسیس کرد.
در بخشی از کتاب معمای مرگ لرد میخوانیم:
شانس باهاشون یار بود و کارآگاه تمام روز را صرف تجزیهوتحلیل و بررسی حدود سیصد فریمی که دوربین بین ساعت ده شب تا سه صبح گرفته بود کرد. پس از پنجاه عکس حوصلهاش بهکلی سر رفت، بعد از صدتا خیلی مشکل بود و پس از صدوپنجاهتا تقریباً غیرممکن بود که عکسها رو از هم تفکیک کرد و بینشان تفاوتها را پیدا کرد. همهچیز یکسان به نظر میرسید و مرتب تکرار میشد؛ گاهی اوقات دوتا گاهی اوقات یکی و بعضی وقتها هم هیچ ماشینی در نقاط مختلف تقاطع.
اما بعد از آن یکچیزهایی بود. با سهتا عکس آخری، کمیسر هاباکورن مطمئن بود که یکی از عکسها را قبلاً دیده بوده؛ اما ساعت نشاندادهشده در تصاویر، نشان میداد که عکسها در زمانهای مختلفی گرفته شدهاند.
در تصویر اول جلوی چراغ راهنمایی و رانندگی، یک بی ام و سیاه مدل کابریو دیده میشد. از قسمت غربی سمت راست، یک دوچرخهسوار میآید. در دومی دیگر دوچرخهسوار قابلرؤیت نبود، اما ماشین یک مقدار جلوتر توقف کرده بهطوری که تنها در لبهی تصویر قابلمشاهده بود. پس بنابراین دوچرخهسوار میتوانسته یک مقدار جلوتر از ماشین بوده و دوربین از او تصویری نگرفته باشد. عکس سوم و چهارم البته بهجز زمان شبیه عکس دومی بود. آیا ممکن بود که حادثه و ماشینی را که تصادف کرده بود را دیده باشه؟
او دستیار جناییاش اشلاودراف را صدا زد. تصویر اول در ساعت یک و سیوهفت دقیقه و پنجاهوسه ثانیه و آخرین آن در ساعت یک و چهلویک دقیقه و بیستونه ثانیه گرفته شده است. در آن سه دقیقه و سیوشش ثانیه چه اتفاقی افتاده است؟
برای دانلود 22کتاب صوتی ثروت ساز کلیک کنید