تجربه های استارتاپی - اولین کوتاه نوشت ها

داشته های خود را به دیگران منتقل میکنیم، همانطور که داشته هایمان، یافته های دیگران است.

کوتاه نوشت های یکی از علاقمندان کسب و کارهای نوپا

نوشتار 1

اگه یه روز به من پیشنهادی شد و خیلی خیلی ذوق زده شدم در حدی که در پوست خودم نمیگنجیدم در حدی که زبونم بند بیاد، احتمال زیاد یه جای کار میلنگه! یا اون پیشنهادی که به من داده شده، به طور کامل برام بسط داده نشده و در جریان همه ابعادش نیستم، یا من هنوز ظرفیت و گنجایش اون پیشنهاد رو ندارم که در هر صورت وضعیت ناپایداری رو ایجاد میکنه و روی ثباتش نمیشه حساب کرد.


نوشتار: 2

اگه شما ازون دسته دوستانی هستین که میگین دوتا استارتاپ دارم یا سه تا یا هرچندتا، پیشنهاد میکنم خیلی جدی روی محتوای استارتاپ هاتون، بازارش، وضعیتش، وقتتون، برنامتون و ... بررسی جدی کنین. معتقدم واقعا بعیده کسی همزمان دو یا بیشتر استارتاپ راه بندازه به عنوان فاندر یا کوفاندر و حتی عضو تیم. اصلا تو ذهنم نمیگنجه!


نوشتار: 3

یه زمانی با خودم میگفتم استارتاپ سلام دکتر که به نتیجه رسید، میتونم از تجربیاتم استفاده کنم و استارتاپ جدیدی راه بندازم! الان که فکر میکنم برام اظهرمن الشمسه که در اون زمان، یا مفهوم استارتاپ رو نمیدونستم! یا مفهوم به نتیجه رسیدن رو!!


نوشتار: 4

یه روزایی با خودم هی تجسم می کردم که اون روزی که بتونیم یک دیل موفق با سرمایه گذار داشته باشیم، چه روز رویاییه! احتمالا روز خوشحالی، تو پوست خودم نمی گنجم! احتمالا دیگه همه چیز تمومه و دیگه راحتم!

الان که بررسی میکنم میبینم بازم اونجور که فکر میکردم نشد! فقط انگار یک مرحله رد شد رفتیم مرحله بعد، حتی نمیتونم دقیقا به ذهن بیارم که فلان روز یا فلان زمان این اتفاق افتاد!

بازم اون زمان یا نمیدونستم موفقیت چیه، یا نمیدونستم خوشحالی چیه!!


نوشتار: 5

قبلنا که میدیدم فلانی یا فلان مجموعه موفق شده و به اوج رسیده، با خودم میگفتم ایول تا دیروز ازش خبری نبود، امروز به کجا رسیده! ولی الان نظرم فرق می کنه! به نظرم رسیدن به موفقیت، مرز مشخصی نداره. یعنی نمیشه گفت مثلا دیروز موفق نبودم، امروز موفق هستم! شاید از بیرون اینجوری به نظر بیاد ولی وقتی درون کار هستی می بینی که مرز نتی در کار نیست. شاید خیلی دقیق بخوای بگی، باید بگی در حین این 5 سال یا این 10 سال تونستم تغییر بدم وضعیت رو.

بازم قبلنا اشتباه فکر میکردم!


نوشتار: 6

وقتی می بینم اینقدر قبلنا اشتباه می کردم، با خودم فکر می کنم به احتمال زیاد الانم دارم اشتباه فکر میکنم!!

ولی به هر حال الان اینجوری فکر میکنم! پس هستم!


نوشتار: 7

یادمه وقتی سلام دکتر میخواست استارت بخوره به صورت جدی، قبلش طرحی را اجرا کرده بودم به نام کلاس جبرانی. یه طرحی بود در سطح دانشگاه و دانشجویان برای شیر کردن مهارت ها و کتب و جزوات. خیلی براش وقت گذاشتیم با یکی از دوستان و واقعا انرژی برد از ما. اولش اصلا تو کتم نمیرفت که باید یکیشو تعطیل کنم! میگفتم من میتونم مدیریت کنم جفتشو. کاری نداره. ولی بعد فهمیدم واقعا این ادعا، فقط یک ادعاست! طرحی که مدت ها باهاش عجین شده بودیم رو بوسیدم گذاشتم کنار، به صورت کامل! ذهنمو از هر پروژه دیگه ای خالی کردم. فقط و فقط سلام دکتر.

اگه تازه میخوام شروع کنم، حتما وقت زیاد برای کارم باید در نظر بگیرم. همه چیز رو به معنای واقعی تعطیل کنم. اینکه من فلان کارمو هم دارم، با فلانی هم روی فلان پروژه کار میکنم و روی استارتاپ خودمم میخوام کار کنم ولی مشکلی هم ندارم و میتونم هندل کنم، ادعاست! و نشون دهنده عدم دانش کافی از اجرای یک کسب و کار جدیست. من باید روزی 15 ساعت حداقل در زمان شروع تا رسیدن به یک مرحله قابل اتکا، زمان بذارم.


نوشتار: 8

باید به سختی و متفاوت با روال عرف کار کنم! وقتی طبق روال عرف کاری انجام میدم در ناخوداگاهم، هم این جا میگیره که نتیجش هم خارج از روال عرف نخواهد بود! پس همونی میشم، که همه شدن! ولی وقتی یه کاری رو که از روال عرف هم میشه انجام داد، من به صورت متفاوت انجام میدم، ناخوداگاه یک امیدی ایجاد میشه که پس شاید نتیجش هم خارج از روال عرف باشه! یکم پیچیده شد!


نوشتار: 9

سخت کار کنم، سخت!

یبار مقاله ای از محمدرضا شعبانعلی خوندم که میگفت بعضی وقتا اصرار شما و تلاش شما حکم اصرار و تلاش احمقانه میگیره. واقعا حرفشو قبول داشتم و دارم. البته تو همون مقاله در مورد ملاک ها و معیارهایی صحبت شد که میشه تا حدودی بین تلاش مقدس و تلاش احمقانه تمیز قایل شد. خواستین میتونین خودتون بخونین. ولی یچیزی رو خودم بش اعتقاد دارم با همه این اوصاف من باید اونور قضیه رو بگیرم، یعنی سخت تلاش کنم. احتمال اینکه تلاش من از نوع مقدس باشه خیلی بیشتر از حالت دیگه هست. به شرطی که وسط راه کم نیارم! ادمایی که کم آوردن تعدادشون خیلی بیشتر از آدمایی هست که سخت تلاش کردن و بعد از مدت ها تلاش فهمیدن تلاششون احمقانه بوده. پس با فرض این احتمال، به بهانه درگیر نشدن به تلاش احمقانه، دست از تلاش و سخت کار کردن نکشم!

پس، بهتره سخت و سخت کار کنم!


نوشتار: 10

با دیدگاه ناسیونالیستی و متعصبانه به کسب و کارهای نوپا و سرویس هاشون، موافق نیستم. شخصا از سرویس خوب هر کسب و کار خوبی استفاده میکنم، حتی اگر مال شهری که در اون زندگی میکنم، نباشه.


نوشتار: 11

توجه: KPI رو جدی بگیریم!

ما تقریبا مدت ها هر طرحی رو اجرا می کردیم، بعدش 1 ماه کامل رو نشستیم و تمام اعداد و ارقام موجود رو ریختیم روی میز، تا خودمون بفهمیم که تغییر چه چیز/چیزهای مشخصی بر رشد ما تاثیر مستقیم دارن! قبلش خیلی راحت فکر میکردیم فلان چیز، مهمترین KPI ما هست، ولی بعد فهمیدیم که اشتباه کردیم! و بعد از اون تلاش ها و بررسی و تحلیل اعدادمون فهمیدیم دقیقا چه چیزی قراره روی نرخ رشد ما موثر باشه. این دفعه بر اساس دیتای فکت بود نه برداشت حسی! نتیجتا خیلی محکم به بعضی از طرح ها و برنامه های حتی گاها جذاب، نه می گفتیم و تقریبا برامون روشن شد که باید چیکار کنیم!

KPI: Key Performance Indicator is a type of performance measurement


نوشتار: 12

دو نکته اساسی و کلیدی هست که به نظرم تفاوت و شکاف مهمی بین استارتاپ ها در زمان شروع، ایجاد میکنه.

یکی مدیریت منطقی هزینه ها و دومی تیم همدل و همراه.

وقتی در شروع کار بخوایم همه چیز رو عالی داشته باشیم برای خرید یک سیستم که میشه با 300 تومن اوکیش کرد میریم یک سیستم عالی 2 میلیونی میخریم، یا بجای یک میز دست دوم 50 هزارتومنی میریم میز 500 هزارتومانی میخریم و قس علی هذا!

در مورد تیم هم اگر تفکر ما به اعضای تیم به چشم کارمند باشه، قطعا باید به فکر حقوق سرموعد و مکفی هم باشیم. ولی اگر نگاهمون پیدا کردن هم تیمی و به نوعی اعضای خانواده جدیدمون باشه من معتقدم همیشه یک سری انسان های جسور و با انگیزه و اهل ریسک و اهل دل! وجود دارن که میشه با کمک هم، تا حدی، وضعیت نابسامان مالی در زمان شروع رو مرتفع کرد.


نوشتار: 13

ما یسری ایده های درمانگر داریم و یسری ایده های ویتامینی!

هرچند که ویتامین هم ضروریه، ولی پیشنهاد میکنم اگر میخواین خیلی بزرگ بشین، دنبال ایده های درمانگر باشین.

خیلی سختن ولی اساسی هستن.


نوشتار: 14

اضطرار، زجر، ترس از شکست، بی پولی، دغدغه آینده، نگرانی مشتریها، قرار گرفتن در یک برزخ عمیق و مواردی ازین دست، به نظرم برای افزایش ظرفیت یک استارتاپ برای رشد ارگانیک و خیلی خیلی خیلی بزرگ شدن، الزامی هستن.


نوشتار: 15

معتقدم ما یسری استارتاپ های خیلی خیلی موفق با قابلیت اسکیل بسیار بالا داریم با احتمال پیروزی 1 در 100 و یسری استارتاپ های موفق داریم با احتمال پیروزی بیشتر از گروه قبل.


نوشتار: 16

در مورد شتابدهنده ها یک نظر شخصی دارم. معتقدم نقش بسیار حیاتی در رشد و توسعه فرهنگ و اشتغال استارتاپی دارن و بعید می دونم کسی منکر این باشه.

البته معتقدم شتابدهنده ها با ایجاد یک حاشیه امن برای استارتاپ ها، باعث میشن اون استارتاپ اضطرار، ترس از شکست، بی پولی، نگرانی مشتریان و مدل بازارش و ... را به صورت احسن تجربه و لمس نکنه و شاید این تاثیر بذار در تبدیل اون استارتاپ به یک استارتاپ موفق، نه یک استارتاپ خیلی خیلی موفق.

تبصره! قطعا برداشت فوق مطلق نیست چه بسا کلا اشتباه باشه! صرفا نظر شخصیه!