احمد عزیزی


عزیزی از جمله شاعران جوان و متعهد و فعال انقلاب اسلامی است، روح سرکشی دارد که نمی‌تواند نسبت به اجتماع بی‌تفاوت بوده، از کنار مسائل بی‌احساس عبور کند. او تیغ فکر اعتقادی خود را علیه نابسامانی ها از غلاف بیرون آورده و با پوشاندن ردای سخن بر قامت آن، بر راست بودن هشدار می‌دهد. از عزیزی چندین مجموعه شعر و کتب منثور به یادگار مانده است.

عزیزی روح والای انقلاب اسلامی را درک کرده و از آن به عنوان «عرفان اجتماعی» سخن گفته است. وی عرفان را مقوله‌ای که عارف مجبور باشد برای شناخت خدا گوشه انزوا اختیار کند نمی‌داند و معتقد است عارف می تواند همزمان با حضور در جامعه، سالک سیر و سلوک داشته باشد.

عزیزی در شعرش، علیرغم جوانی روح و چهره‌اش، چهره دیگری از خود به نمایش می‌گذارد به طوری که خواننده سروده هایش، تصور می‌کند شاعر ابیات، حکیمی پنجاه یا شصت ساله است.

او شاعر اهل بیت است، جای جای اشعارش نشان از ارادت شاعر به حضرات معصومین(ع)دارد. عزیزی زبان ویژه‌ای دارد که تقریبآً می‌توان جزو موارد انحصاری او دانست و این ترکیبات تازه و بدیع و بکار بردن اصطلاحات انتزاعی، شعر او را عمیق کرده و زیبایی خاصی بدان بخشیده است به طوری که هر خواننده‌ای را به تحسین وا می‌دارد.

عزیزی، بیشتر در قالب مثنوی شعر می‌گوید. مثنویات او مولوی را در ذهن خواننده تداعی می‌کند. غزلیات محدودی به سبک عراقی و حافظ دارد. وی نثری زیبا و تا حدودی متکلفانه دارد که در آن بیشتر با کلمات بازی می‌کند و ترکیبات جدیدی خلق می‌کند.

برخی از آثار عزیزی عبارتند از: ملکوت تکلم، طغیان ترانه، ترجمه زخم، شطحیات، روستای فطرت، نافله ناز، کفش های مکاشفه و ...


«پای دیوار ندبه»

...شیعیان سـوداگران نیتند زارعان اشک و مظلومیتند

شیعه بودن چیست؟بغض منفجر شیعه یعنی یک نگاه منتظر

هر گلی در انتظار چیدنست هر گیاهی شیعه روییدنست

این شبان جویی، سرشت بره‌هاست این تشیع در تمام ذرّهاست...

شیعه هر شب می‌چکد از چشم یاد شیعه شبنم می‌شود هر بامداد

هست این اولین تا آخرین کل شیء را امامانی مبین

نیست تمثیلی به از این انتظار ما بدنبال گُلیم از هر بهار

پس تشیع در طبیعت جاری است پس جهان یک باغ مذهب کاری است...

شیعیان در قلب عالم ساکنند شیعیان در کـوه غیبت کاهنند

منتظر هستیم ما در نماز تا اذان برخیزد از خاک حجاز

بر لباس این حقیقت لکه نیست پرده دار این اذان جز مکه نیست

شیعیان شب را تنفس کرده‌اند شیعیان درخون تجسس کرده‌اند...

شیعه یعنی کشف یک قتل فجیع شیعه یعنی دفن یک گل در بقیع

ای ضریح بی نشان خاکت کجاست ای بقیع گریه، پژواکت کجاست

«قالیچه سکوت»

... خواهرم حجاب تو، رنگین‌تر از نسترن های جهان است و خلسه‌ای که در غنچه شرم تو شبنم می‌ریزد داروی آسمانی‌ترین رنج های زمینی است.

برادرم!شب‌ها که در محله بیداری از خواب های آشفته حراست می‌کنی و در بسیج نگاهت مشت های همه خیابان ها برپاست، شب ها که گلدان ها در خوابند و صدای رویش زخم های شقایق خاموش است، شب ها که اشباح کهن از هیبت تماشای تو به پستوهای قدیمی می‌خزند و انعکاس گام هایت هراس در گله خفاشا می‌افکند زخم های مرا بر دیوارهای زمان نصب کن و پیراهن خونینم را در رهگذر تاریخ بگذار؛ تا خواب دیدگان خیابان رفاه از عطش سیرابی من آگاه شوند و گرسنگان سیری کاسه‌های خالی ادراکشان را از معنویت طعام‌ها پر کنند....