عاشورا در شعر شاعران دهه اول انقلاب(۱)


قیام خونین امام حسین(ع) در محرم سال 60 هجری قمری نقطه­ آغاز بزرگی در تاریخ بود که حسین ویاران و اهل بیتش ایجاد نمودند. این قیام بشریت را به درسی بزرگ در مکتب خود فرا خواند. قیام عاشورا به همگان اعلام داشت تا هرجا ظلمی باشد تن به مذلت داده نشود و هرجا بیداد است و حق و باطل مخلوط شده ­اند شجاعانه به پا خاست وبه پاسداری حق همت گماشت.

یاد و نام قیام عاشورا در طول تاریخ همواره در گفته­ ها ونوشته­ ها زنده و ذکر آن در مداحی و مراثی و اشعار شاعران دلداده­ اهل بیت(ع) جاری بوده است. در ادبیات فارسی به ویژه از دوره صفویه به بعد عاشورا سهم بزرگی از نوشته ها وسروده های ادبی را به خود اختصاص داده است. به طوری که می توان ادبیات عاشورا را جدای از دیگر بخش های ادب فارسی بررسی نمود.

سیر تاریخی شعر عاشورا تا دوره­ی معاصر امتداد دارد. چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی نهضت عاشورا در ادبیات و به خصوص شعر حضوری چشمگیر داشته است. در متن انقلاب اسلامی و بعد از پیروزی آن، زمینه تبلیغ و رشد و شکوفایی عناصر فرهنگ دینی از جمله قیام امام حسین(ع) وسیعتر گشت. وقوع جنگ تحمیلی و اشاعه­ فرهنگ ایثار و شهادت آموزه­ های عاشورایی را کاربردی ­تر کرد و مفهوم «کل یومٍ عاشورا، کل أرضٍ کربلا» در باور عمومی گنجانده شد.


شعر عاشورا در دهه­ اول انقلاب اسلامی وظیفه ­ای سنگین تر داشت و آن هم ارائه الگوی مبارزه با ناحق بود. با توجه به شرایط خاص این دوران شاعران برای تهییج و تحریک اقشار گوناگون جامعه، جهت دفاع از دین و وطن خود، از نمادها، وقایع و شخصیت های عاشورایی بهره می ­گرفتند.

به عبارت دیگر شعر عاشورا در این دوره تنها مرثیه و مقتل نیست بلکه هر کلمه­ ای رسالتی با خود دارد. شاعر از مخاطب نمی­ خواهد که تنها برای حسین اشک بریزد بلکه در کلامش جوششی است که وی را به مبارزه و به لبیک به ندای «هل من ناصر » امام حسین(ع) در کربلای ایران دعوت می­ کند

سبزواری در مثنوی زیر با روایت ظهر عاشورا آن هنگام که کاروان اسرا حرکت داده می ­شدند از زبان بانو زینب کبری با سالار شهیدان سخن می­ گوید. آهنگ حزین و سنگین مثنوی به خوبی در آن محسوس است. شاعر، عشق عارفانه­ قهرمان کربلا را با استفاده از رموز و سمبل های عرفان در ادبیات فارسی نظیر « ساقی»، «جام»، «مست»، و«رهروی در راه» بیان می­ کند. او در این ابیات به بیکرانی راه عشق اشاره ­می­ کند و سیر عاشقان را موقوف عده ­معدودی نمی­ کند بلکه مادام که مستان جام الست در این جهان باشند راه عشق ادامه خواهد یافت؛ اگر حسین رفت زینب پرچم او را به دوش خواهد کشید و ندای لبیک به او را آویزه­ گوش خواهد نمود، زینب کبری عاشق ساقی است ودردی او را نیز با تمام جان پذیراست:


آن دم که بیگه کاروان عزم سفر کرد زینب به قربانگاه ثارالله نظر کرد

یعنی وداع آخرین است ای برادر مر عاشقی را شیوه این است ای برادر

یعنی که راه عشق را پایان نباشد وین رهروی موقوف این و آن نباشد

از پا گر افتادی تو، راه عشق باقی است این ره رود هر کس­ که مست از جام ساقی است

جای علمدارت علم بردوش گیرم آوازه «قالوا بلی» درگوش گیرم

از سوی ساقی این چنین آمد اشارت برتو شهادت زد رقم بر من اسارت(سبزواری حمید، 1368، ص3-102)

وی در اشعار متعددی دلداگی­ خود به ثارالله را بیان می ­کند. او مشتاق زیارت حسین است و هفت وادی عاشقی را با دلی محب و آشنا به محبوب خواهد پیمود طوری که دشواری راه وصل، زیر پای دلش پرنیان آید همی:

آرزوی کربلا دارد دلم یک جهان شور و نوا دارد دلم

هفت وادی گر بود تا کوی دوست دیده ای راه آشنا دارد دلم

خار و خارا سد راه وصل نیست پرنیان در زیر پا دارد دلم

کربلا دار الشفای عاشق است رو بدان دارالشفا دارد دلم (همان، ص209)

او یک دل و یک جان و یک دیده را برای راه عشق امام حسین(ع) کافی نمی­ داند بلکه، صد برابر آنچه هست آرزو می­ کند:

خواهم صد دل که آشنای تو کنم خواهم صدجان که تا فدای تو کنم

خواهم صد دیده تا مگر سیل سرشک جاری به زمین کربلای تو کنم(همان، ص442)

قیصر امین پور این شاعر معتقد و متعهد، واقعه­ عاشورا را با شوری دیگر بیان می ­کند. اگر از میان اشعار قیصر دنبال شعری برای عاشورا بگردیم مثنوی نی نامه­ او کافی است تا به میزان احساس شاعر در رابطه با موضوع پی ببریم. این مثنوی به قدری بلیغ و جگرسوز و موزون و زیباست که هر خواننده­ دلداه را بغضی مقدس در بر می­ گیرد .در این مثنوی تقریباً در هر بیت و مصرع واج آرایی وجود دارد که زیبایی فوق العاده­ ای به آن بخشیده است در این شعر ، بند بند شدن پیکر امام و یارانش و سرهای بریده و قرآن خواندن سر امام حسین(ع) بر روی نیزه و دیگر وقایع جان سوز عاشورا آورده شده است.

قیصر دلش هوای قطره اشکی دارد تا سوز جگر را، در ماتم سرور خویش فرو بنشاند و در سر هوای سرودن از« نی و سر» در نی نامه­ ای دیگر دارد؛ زیرا که نوای نی جگرسوز و در عین حال دلنشین است و هوای ناله های نی، تداعی گر غربت کربلاست. شاعر، امام حسین(ع) را عاشق شوریده ­ای می­ داند که بی سر و سامان شده و ترک خانه و کاشانه کرده است تا اینکه جان بر سر عشق می ­نهد و سراز تن جدا می ­گردد؛ سر بر بالای نیزه و تن در قعر گودال شد. اما این سرشوریده آرام نبود و منزل به منزل می­ گشت تا عاشقی را تمام کند. شاعر از قرآن خواندن سر امام حسین روی نیزه به شیرین زبانی کردن تعبیر می ­کند:


خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشق بازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن

خوشا از نی خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است

نوای نی نوای بی نوایی است هوای ناله هایش، نینوایی است

چه رفت آن روز در اندیشه نی که اینسان شد پریشان بیشه نی؟

سری سر مست شور و بی قراری چو مجنون در هوای نی سواری

پر از عشق نیستان سینه او غم غربت، غم دیرینه او

غم نی بند بند پیکر اوست هوای آن نیستان در سر اوست

دلش را با غریبی، آشنایی است به هم اعضای او وصل از جدایی است

سرش بر نی، تنش در قعر گودال ادب را گه الف گردید، گه دال

سری بر نیزه ای منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل

چگونه پا ز گل بردارد اشتر که با خود باری از سر دارد اشتر؟

گران باری به محمل بود بر نی نه از سر، باری از دل بود بر نی

چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی ، نوای عشق سر داد

به روی نیزه و شیرین زبانی عجب نبود ز نی شکر فشانی

اگر نی پرده ای دیگر بخواند نیستان را به آتش می کشاند

سزد گر چشم ها در خون نشینند چو دریا را به روی نیزه بینند

شگفتا بی سرو سامانی عشق به روی نیزه سرگردانی عشق

ز دست عشق در عالم هیاهوست تمام فتنه ها زیر سر اوست(امین پور قیصر، 1388)

امین پور علاوه بر این در اشعار دیگری نیز به موضوع عاشورا پرداخته است. از جمله همین شعر کوتاه زیر که درآن با کلمات اندک، تشنگی مداوم و مفرط کودکان کربلا را به تصویر کشیده است:

راستی آیا کودکان کربلا، تکلیفشان تنها / دائماًتکرار مشق بابا آب بود؟(همان، ص20)

سپیده کاشانی از آمدن محرم با عنوان «طلوع سرخ» یاد می­ کند که بیانگر خونین بودن این ماه است. او قطرات خون را به شکوفه­­ هایی تشبیه می­ کند که به واسطه آن درخت تن شهدا پرثمر گشته­ است . وی در بیان عزاداری و اشک ریختن مداوم و بی وقفه شیعیان از تشبیه استفاده می ­کند. در این شعر چشم ­ها به چشمه تشبیه شده است و سرازیر شدن اشک از آنها به واژگون شدن این چشمه به سمت دامن:


محرم آمد از سفر، طلوع سرخ آن نگر شد از شکوفه های خون، درخت پر ثمر

به دامن است واژگون، چشمه چشم ها کنون تنی فتاده یک طرف، به یک طرف فتاده سر

زینب شام را ببین، بدر تمام را ببین دخت قیام را ببین، ز صبردارد او سپر

طبل عزا به هر گذر، زمان به سوگ غوطه ور آه محرم آمده، آه محرم آمده(کاشانی سپیده، 1373، ص2-41)

در اکثر شعرهای دهه­ اول انقلاب می ­توان پیوند عمیقی را که شاعران این دوره بین دفاع مقدس ایران و کربلا ایجاد کرده ­اند به وضوح دید. کاشانی در این قصیده با بیان وقایع کربلا و سرگذشت شخصیت های عاشورا سعی در بازگویی دفاع مقدس ایران دارد؛ گویی که راه همان است و حادثه دوباره تکرار شده است؛ صدای تسلیم «رضاً بقضائک» طنین انداز شده و ندای حسین از فراسوی تاریخ به گوش می ­رسد، عطر و رایحه­ خوش شهیدان کربلایی از همه جا به مشام می ­رسد و این بار هزاران پرچم خونین و هزاران جسم بی سر بر زمین افتاده است و هزاران خیمه در آتش می ­سوزد. با اینکه هزار سال از روز پیروزمند عاشورا می ­گذرد، این زمان هزار زینب ایثارگر ظهور کرده ­اند. کاروان شهادت گویی که که بر بال های معجزه سوار شده و از جاده زمانه رسیده است:

صدای کیست که از دشت بی کرانه بیامد بسان شعله آتش به صد زبانه بیامد

صدا، صدای طنین خوش «رضاً بقضائک» صدا، صدای حسین است و جاودانه بیامد

ز نینوای شهیدان کربلای حسینی وزیده رایحه عشق و خانه خانه بیامد

چه جوششی است در این رود پرخروش خدایا که از شکاف زمان گرم و پرفسانه بیامد

هزار پرچم خونین، هزار پیکر بی سر شهید عشق زسنگر، به لب ترانه بیامد

هزار بادیه پیموده کاروان شهادت به بال معجزه برجاده زمانه بیامد

هزار خیمه­ آتش کشیده، خانه ویران هزار فصل شقایق پراز جوانه بیامد

هزار روز بر این راه فاتحانه گذشته هزار زینب مظلوم، مادرانه بیامد (کاشانی سپیده ، 1373، ص8-77)

نصرالله مردانی شاعر خون و حماسه، فریاد سرخ سر بریده­ خونین و حماسه های سواران کربلای شهادت را چنین به تصویر می کشد:


به بام فاجعه­ شب در این سپیده خونین سرود سرخ بخواند سر بریده خونین

مکن به گور دلم گریه ای رفیق دلاور بگو حکایت خون با دل دریده­ خونین

حماسه­ های سواران کربلای شهادت نوشته خامه­ تاریخ در جریده­ خونین(مردانی نصرالله، 1370ص68 )

او گریه بر دل مرده را نمی­ خواهد بلکه دل خونینش شنیدن حکایت خون ­آلود را تمنا دارد. مردانی تمام گستره­ زمین را در ذکر واقعه­ عاشورا با خود هم­صدا می­ داند. او شدت اشک های عزاداران را به فراتی تشبیه می­ کند که از خاک می­ جوشد و در سوگ گل های پرپر کربلا جاری می ­شود:

بخوان حماسه­ خونین کربلا با ما که شد بسیط زمین جمله همصدا با ما

سر بریده به میدان عشق می ­گوید حدیث خون شهیدان نینوا با ما

فرات اشک ز چشمان خاک می­ جوشد به سوگواری گلهای کربلا با ما (مردانی نصرالله، 1370، ص2-41 )

مخاطب قردادن شخصیت های کربلا و سخن گفتن با آنان از مواردی است که در شعر عاشورایی مکرر دیده می ­شود؛ مردانی در ابیات ذیل بانوی بزرگوار کربلا زینب کبری را مورد خطاب قرار داده و به ستایش ایشان می­ پردازد:

زینب ای بانوی اسلام سلام ای پیام آور خونین قیام

زینب ای اسوه­ ایثار وخروش بیرق داد گرفتی تو به دوش

زینب ای شیر زن کرب و بلا جوش با خون تو زد خون خدا

زینب ای خواهر آزاد حسین بود فریاد تو فریاد حسین(همان، ص8-67)