مستضعف و مستکبر


مستکبران و مستضعفان دو گروه اجتماعی مخالف هم هستند که در طول تاریخ بارها مقابل هم قرار گرفته ­اند. قرآن کریم در چند آیه در مورد آنها صحبت کرده است. مستکبر کسی است که می­ خواهد دیگران او را بزرگ بشناسند؛ در مقابل مستضعف کسی است که به استضعاف کشیده شده و خودش و دیگران او را ضعیف و ناتوان می­ شمارند. نتیجه این معادله دوطرفه، اغلب ظلم و ستم مستکبر و اطاعت و تحمل مستضعف بوده است: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؛ فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت، طبقه ای از آنان را زبون می داشت پسرانشان را سر می برید و زنانشان را زنده نگه می ­داشت که وی از فسادکاران بود.»(قصص، آیه۴)

استکبار و خود بزرگ بینی یکی از زشت ­ترین خصلت ­ها بوده و از رذایل اخلاقی انسانهاست. صاحب این صفت، با این که آدم حقیری است خود را بزرگ شمرده و از اطاعت قانون و امور معقول و عرفی، سرپیچی می­ کند. قرآن کریم در آیات متعدد به شدت این خصلت را مورد نکوهش قرار داده است. واژه استکبار و مشتقات آن چهل و هشت بار در قرآن کریم به کار رفته است که پیام کلی آنها، غیر اخلاقی و ناپسند بودن این خوی و منش است.

قرآن مجید، صفاتی را برای مستکبران بیان می ­کند که بعضی از آنها عبارتند از:

الف ـ انسان­های مغرور و قدرت طلبی هستند: «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ؛ و اما قوم عاد به ناحق در زمین سر برافراشتند و گفتند: از ما نیرومندتر کیست؟ آیا ندانسته اند که آن خدایی که خلقشان کرده، خود از ایشان نیرومندتر است و در نتیجه آیات ما را انکار می کردند.» (فصلت، آیه15) و: «وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ* یَسْمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ؛ وای بر هر دروغگوی گناه پیشه[که] آیات خدا را که بر او خوانده می شود، می شنود و باز به حال تکبر چنانکه گویی آن را نشنیده است، سماجت می ورزد؛ پس او را از عذابی پردرد خبر ده.»(جاثیه، آیات8 ـ7)

ب ـ به حرف حق گوش نمی ­دهند: «قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلا وَ نَهَارًا* فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلا فِرَارًا* وَ إِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا؛[حضرت نوح(ع)] گفت: خدایا من قوم خود را شب و روز دعوت کردم و دعوت من جز بر گریزشان نیفزود و هر بار که من آنان را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزی انگشتانشان را در گوش­ هایشان کردند و ردای خویشتن بر سرکشیدند و اصرار ورزیدند و هر چه بیشتر بر کبر خود افزودند.» (نوح، آیات7ـ5) همچنین: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ* وَ إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّی مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ؛ و برخی از مردم کسانی هستند که خریدار سخن بیهوده می ­باشند تا[مردم را] بدون علم از راه خدا گمراه کنند و[راه خدا] را به ریشخند گیرند. برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود. و زمانی که آیات ما بر او خوانده می­ شود، با نخوت روی برمی گرداند چنانکه گویی آن را نشنیده، گویی در گوش ­هایش سنگینی است پس او را از عذابی پر درد خبر ده.»(لقمان، آیات۷ـ6)

پ ـ به هیچ عهد و پیمانی پای بند نیستند: «وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لإنْ جَاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِیرٌ مَا زَادَهُمْ إِلا نُفُورًا* اسْتِکْبَارًا فِی الأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لایَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلا سُنَّتَ الأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلا وَ لَنْ­تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلا؛ و با سوگندهای سخت خود به خدا سوگند یاد کردند که اگر هرآینه هشدار دهنده ای برای آنان بیاید قطعا از هر یک از امت­ها راهیافته تر شوند و چون هشداردهنده ای برای ایشان آمد، جز بر نفرتشان نیفزود. این کارشان فقط گردنکشی در زمین و نیرنگ زشت بود و نیرنگ زشت جز[دامن] صاحبش را نگیرد پس آیا جز سنت پیشینیان را انتظار می برند و هرگز برای سنت خدا دگرگونی نخواهی یافت.»(فاطر، آیات43ـ42)

ت ـ مخالفان را تکذیب می ­کنند یا به قتل می ­رسانند: «وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَ قَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاتَهْوَی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ؛ و همانا به [حضرت] موسی(ع) کتاب[تورات] را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سر هم فرستادیم و[حضرت] عیسی(ع) پسر مریم را معجزه ­های آشکار بخشیدیم و او را با روح القدس تایید کردیم، پس چرا هر گاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد، کبر ورزیدید گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید؟(بقره، آیه۸۷)

صفاتی از این قبیل که باعث می­ شوند مستکبران از محبت خداوند و نعمت بهشت محروم شوند: «لاجَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ؛ شک نیست که خداوند آنچه را پنهان می ­دارند و آنچه را آشکار می سازند می ­داند و او گردنکشان را دوست نمی­ دارد.»(نحل، آیه۲۳) همچنین: «إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لاتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لایَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ* لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ؛ در حقیقت کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و از[پذیرفتن] آنها تکبر ورزیدند درهای آسمان را برایشان نمی گشایند و در بهشت درنمی آیند مگر آنکه ریسمان ضخیم در سوراخ سوزن داخل شود و بدینسان بزهکاران را کیفر می دهیم. برای آنان از جهنم بستری و از بالایشان پوشش­هاست و این گونه بیدادگران را سزا می دهیم.»(اعراف، آیات ۴۱ـ 40)

برخلاف مستکبران که همه از یک طیف هستند، مستضعفان به دو گروه تقسیم می­شوند:

الف ـ مستضعفان گنهکار: کسانی که به علت ضعف ایمان و علاقه به زندگی و اموالشان، حاضر نیستند خود را از دست ظالمان نجات دهند؛ اگر نمی ­توانند مبارزه کنند، حداقل هجرت نمایند. این گروه مقصر هستند و عاقبت بدی خواهند داشت: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِیرًا؛ کسانی که بر خویشتن ستمکار بوده اند[زمانی که] فرشتگان جانشان را می گیرند، می گویند: در چه[حالی] بودید؟ پاسخ می دهند: ما در زمین از مستضعفان بودیم. می گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید پس آنان جایگاهشان دوزخ است و بد سرانجامی است.»(نساء، آیه97) البته این گروه هم به نوبه خود استثنائی دارند: «إِلا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لایَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لایَهْتَدُونَ سَبِیلا* فَأُولَئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا؛ مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند پس آنان(معذروین) امید است که خدا از ایشان درگذرد که خدا همواره خطابخش و آمرزنده است.»(نساء، آیات ۹۹ـ 98)

ب ـ مستضعفان بی ­گناه: کسانی که به علل مختلف، قدرت مقابله با دشمن را ندارند و برای نجات از سلطه زورمندان نیز راهی برایشان وجود ندارد. این گروه ظلم را نمی ­پذیرند ولی یاور و رهبری برای رهایی ندارند. به دستور الهی، باید به این دسته از مستضعفان کمک شود: «وَ مَا لَکُمْ لاتُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا؛ و چرا شما در راه خدا[و برای نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید همانان که می گویند: پروردگارا ما را از این شهری که مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما.»(نساء، آیه 75)

این گرو‌ه کسانی‌ هستند که حق را تشخیص داده‌اند؛ اما خفقان حاکم بر جامعه قدرت اقدام و عمل را از آنها گرفته است. آنان برای نجات خود تلاش می­ کنند ولی قدرت مقابله با ظالمان و جباران را ندارند. خداوند به این گروه، وعده یاری و حکومت در زمین داده است: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ و اراده کرده ­ایم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان[مردم] گردانیم، و ایشان را وارث[زمین] کنیم.»(قصص، آیه 5)

این آیه، یک بشارت الهی برای بشریت می ­باشد؛ به این معنی که اراده خداوند بر غلبه مستضعفان بر مستکبرین قرار گرفته است و زمانی فرا می ­رسد که مستضعفان طعم شیرین پیروزی حق بر باطل را می­ چشند و حکومت زمین به آنها اعطا می ­شود. بهترین نمونه آن، ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین، به وسیله حضرت مهدی(عج) است. آن حضرت خواهند آمد؛ مستکبران را خوار و ذلیل نموده و به مستضعفان اعتبار می ­بخشند.