مهرداد اوستا


محمدرضا رحمانی متخلّص به اوستا، شاعری را از کودکی آغاز کرد. وی پس از گذراندن تحصیلات دبستانی و متوسطه به تهران رفت وفعالیت های ادبی خود را شروع کرد.از همان جوانی به مطالعات ادبی شوق داشت واستعدادی قابل ملاحظه در این مسیر از خود نشان می‌داد.

قصاید اوستا، با فخامت و استواری، یادآور شکوه قصاید بزرگانی چون خاقانی بود. قصایدش اغلب در سبک خراسانی است و بیشتر از ناصر خسرو و مسعود سعد و خاقانی تبعیت کرده است. در غزل تابع سبک عراقی است و زبان ساده و روان را انتخاب نموده است. وی علاوه بر قصیده و غزل در قالب های دیگر از جمله مثنوی، مسوّط و... نیز طبع خود را آزموده و حتّی سروده‌هایی به سبک« نیمایی یا نو» دارد.

اوستا در شعر خود مضامین فلسفی و تفکرات حکیمانه را مطرح می‌کند وی از قدرت بیان و قریحه سرشاری برخوردار بوده و اشعارش در متانت و سنگینی، زبانزد خاص و عام گردیده و با شعر استادان نامی شعر فارسی برابری می‌کند.

نثر اوستا نه مانند متون گذشته، متکلّف و پیچیده است و نه مانند اکثر نویسندگان امروزی روزنامه‌ای، بلکه او با پشتوانه‌ای از اندوخته‌های مطالعاتی خود در نثر گذشتگان و نویسندگان پر سایه‌ای که بعد از مشروطیت تا زمان وی ظهور کرده اند، شیوه بینابین را انتخاب نمود؛ یعنی نثر او نه تنها خواننده را خسته نمی‌کند که بر سر شوق می‌آورد و تا پایان نوشته به دنبال خود می‌کشاند. نثر او آهنگین و موجز وپر محتوا وجذاّب است . و اگر نثر گونه‌های بدون وزن را شعر بدانیم کلام او شعر ناب است.

اوستا در طول زندگی علمی و پربار خود تألیفات و تحقیقاتی برجای گذاشت از جمله:

تصحیح دیوان سلمان ساوجی

تصحیح دو رساله از خیام همراه با شرح حال او

فلسفه و منطق

از کاروان رفته(مجموعه شعر)

حماسه آرش

شراب خانگی ترس محتسب خورده

پالیزبان(مجموعه داستان)

امام حماسه ای دیگر

تیرانا(نثر)

از امروز تا هرگز

نمونه‌ای از شعر مهرداد اوستا:

بازآ که چون برگ خزانم رخ زردی‌‌ است با یاد تو دم ساز دل من دم سردی‌ است

گر رو به تو آورده‌ام از روی نیازی‌‌ است ور دردسری می‌دهمت از سر دردی‌ است

از راهروان سفر عشق درین دشت گلگونه سرشکی است اگر راهنوردی است

در عرصه اندیشه من با که توان گفت سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردی است

غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد جز درد که دانست که این مرد چه مردی است

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بی‌درد ندانی که چه دردی است؟

چون جام شفق موج زند خون به دل من با این همه دور از تو مرا چهره زردی است

نمونه‌ای از نثر مهرداد اوستا :

«...امام، ای بلندترین پرواز، ای حماسی‌ترین پرواز، ای حماسی‌ترین انفجار پرواز در عرصه لایتناهی، برافراشته‌ترین قله انسانی، بر عرش حکمت و عرفان، این اشارت گوشه ابروی آزادی و مروّت، از قاب قوانین معراج انسانی تندیس شکوهمند جهاد و شهادت و قیام یک ملّت علیه فرومایگی و فرودستی، اسارت و جهل و خودکامگی و روشن‌ترین دلیل حقانیت این جهاد مقدس و....امام، تپش قلب وجدان انسانیتی است که با نام او، برخدایان تجمّل و قدرت پیروز آمد.

امام، خنده اشک آلود، و اشک شکفته از لبخند بشریت است، امام و ایمان، شهادت، جهاد و ملّت، جملگی الفاظی از یک معنی‌اند، حقیقی در مفهوم یگانه ودر الفاظ گوناگون...»

(امام حماسه‌ای دیگر)