خـــــــــــــــــــب به سلامتی سیزده به در 97 هم تموم شد همه یکبار ته دلمان با خودمان خواندیم که : من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم!
هم اکنون ما داریم کاملا ناخواسته به سمت دو چیز هل داده می شویم!
ابتدا یک هل ملایم به سمت کار و درس و دانشگاه و داخل پرانتز خوابگاه(!) و یک هل بسیـــــــــــــار ملایم تر هم به سمت ماه مهمونی خدا داریم.
این هل دومی به این صورته که انقد آروم هل داده میشیم که هر روزش قراره یه هفته طول بکشه! ( خدایا جانم توبه -_- )
تنها خوبی ماه رمضون امسال اینه که خداروشکر امتحانا مثل پارسال نیفتاد وسط ماه رمضون!
امروز هم گذشت یک سیزده به در کاملا معمولی! انقدر معمولی که دیگه حوصله سر بر بود.
دور هم نشستیم حرف زدیم ( که طبق عادت معهود مقداری غیبت هم ضمیمه ش شد) باقی مونده ی شیرینی های عید رو به زور نوش جان کردیم . همچنین باقیمانده آجیل های عید که درواقع مقداری تخمه جاپنی بود که یه مشت نخود رو گشت خودشون قایم کرده بودن :/
تا ظهر سر اینکه حد ترخص از شهادت کی میشه بحث کردیم و بالاخره یک ساعت بعد از اذان دلمون راضی شد که آهنگ بگذاریم! جای شما خالی نباشه من نمیدونم چرا سایه این حامد همایون از سر این مملکت برداشته نمیشه؟!
بچه ها تاب بازی میکردن و من تمام سعی م میکردم حتی بهشون نگاه نکنم! چرا که حتی با نگاه کردن به تاب بازی بچه ها هم سرگیجه میگیرم!
باقی مانده ی روز رو هم در گیجی بیخوابی های دیشب گذروندم و تنقلات و ناهار رو جوری خوردم که الحق انگار نه کاه از بنده است نه کاهدان و من این وسط فقط حقوق بگیر دولتم!
با این که فردا قرار نیست از تخت عزیزم جدا شده و باز هم راهی دیار غربت شوم و آلوده درس و کتاب و دانشگاه، اما غم و استرس عجیبی در دلمان منزل گزیده و تخلیه هم نمیکند.
دم غروب که زودتر برگشتیم خونه، گور بابایی به بوی دود سرتاپایم گفتم و به زیر ملافه خزیدم تا بلکه غم غروب 13 رو با خواب دو در کنم، حالا میفهمم که ای دل غافل ! چه نشستی که اگر تو زرنگی، غروب سیزده از تو بسیار تر است.
از آقایی که باغ باباجان رو اجاره کرده بود یک گلدان اطلسی بنفش کبود خریدم که از این به بعد مراقب گلدون اطلسی باشم و یک وقت هایی منتظر کسی.
گلدون رو گذاشتم روی عسلی کنار تخت و بعد از بیدار شدن با یه حجم زیاد از بوی شب بو مواجه شدم. آخه چرا باید گل اطلسی بوی شب بو بده؟ اون هم وقتی که من با این بو سردرد میشم؟؟؟
خلاصه که امروز هم تموم شد و الان توی فرداییم:)
و من تماما قواعد سیزده بدر رو جهت از بین بردن نحسی( مثلا خیلی معتقدم!) رعایت کردم. از این جهت که سبزه م رو گره زدم و در آخرین دقایق دروغ سیزده رو گفتم. بماند که چقدر فحش خوردم سر داستانی که ساختم و تلاش کردم اون رو واقعی جلوه بدم!
فقط روز سیزده میتونه باعث گفتن این حجم از چرت و پرت بشه!
و ِالا ما ازون خانواده هاش نیستم!
پایان.
امضا:
جودی ابوت