سریال ساحل پشه (The Mosquito Coast) ماجرای زندگی آلی فاکس (با بازی جاستین تروکس) مخترعی ازخودراضی است که با همسرش مارگوت (با بازی ملیسا جورج) در امتداد حصارهای مرزی در ایالت کالیفرنیا، در شهر استاکتون زندگی میکنند. آن دو دختری به نام دینا (با بازی لوگان پولیش) و پسری به نام چارلی (با بازی گابریل بیتمن) دارند. اما مجبور میشوند به آنسوی مرزهای مکزیک فرار کنند، زیرا نیروهای دولتی در تعقیبشان هستند.
سریال ساحل پشه از برخی جهات بسیار عجیبوغریب است؛ قهرمان داستان، که مایه مباهات سریال است، فردی ضد تکنولوژی به شمار میرود. حالآنکه این سریال از شبکهای پخش میشود که از بزرگترین بستر تکنولوژی صنعت سینما در جهان بهره میبرد! داستان این مجموعه از رمانی با همین عنوان، نوشته پاول ترو، اقتباسشده که در سال ۱۹۸۱ به چاپ رسیده است. پیشتر در سال ۱۹۸۶، پیتر ویر با پایبندی بیشتر به داستان اصلی، فیلمی با همین نام را کارگردانی کرده است. در آن فیلم، هریسون فورد در نقش شخصیت اصلی داستان، که چندان هم دوستداشتنی نیست، به زیبایی درخشیده است. تهیهکننده اجرایی و سرپرست نویسندگان سریال ساحل پشه نیل کراس، پیشتر نویسندگی مجموعه تلویزیونی لوتر (Luther) را نیز بر عهده داشته است. او در این سریال، المانهای اصلی داستان را حفظ کرده است: پدری مخترع و خودخواه خانوادهاش را هرکجا که میخواهد به دنبال خود میکشاند و آنها را مجبور میکند در خدمت اهداف دیوانهوار او باشند. اما کراس از همین مواد اولیه محصولی کاملاً متفاوت تولید کرده است. آنچه درنهایت ساختهشده آنقدر با داستان رمان اصلی تفاوت دارد که سؤالاتی مهم را مطرح میکند: چرا از همان ابتدا کراس به سراغ این رمان رفته؟ چرا از اول از ایده خود استفاده نکرده؟ این موضوع ابداً به این معنی نیست که نسخه سریالی رمان ساحل پشه خوب از کار درنیامده است. درواقع، اجرای بینظیر جاستین تروکس و سطح بالای کیفی تولید این سریال را بههیچوجه نمیتوان نادیده گرفت. فقط مسئله این است که محتوای سریال با آنچه از عنوان آن انتظار میرود تفاوت فراوان دارد.
سریال ساحل پشه در ارائه کلید حل بسیاری از سؤالات داستان آنقدر تعلل میکند که بهجای جالبتر شدن موضوع، مخاطب سردرگم و خسته میشود؛ یک سردرگمی آزاردهنده.
از همان زمانی که خانواده فاکس مجبور به رفتن میشوند، سریال راه خود را از متن اصلی کتاب جدا میکند. جاستین تروکس، برادرزاده پاول ترو، نویسنده رمان ساحل پشه و پسرعموی لویی ترو مستندساز انگلیسی است. او در نقش آلی فاکس مخترع ناموفقی ظاهرشده که به دنبال غیرممکنها میرود؛ او میخواهد از آتش یخ درست کند و به شکلی وسواس گونه به همه بیاعتماد است. علاوه بر آن، همواره وانمود میکند که مشکلات و سختیها جزئی از ماجراجوییاند و درنتیجه لذتبخش هستند. همانند داستان رمان اصلی، آلی نیز زندگی مدرن آمریکایی را بد و نامناسب میداند. به همین دلیل تصمیم میگیرد که همه برای فرار از این جهنم تکنولوژی، به سفری خانوادگی بروند. خانواده چهارنفره او را همسرش مارگوت، دخترش دینا و پسرش چارلی تشکیل میدهند. اما آنها بهجای رفتن به تعطیلات، در حال فرار از دست پلیس مرزی هستند و این فرار آنها را به مکزیک میکشاند. سپس یک اپیزود کامل به گذشتن خانواده فاکس از زمینی میگذرد که متعلق به هیچکس نیست و ارتش ایالاتمتحده از آن بهعنوان میدان بمب استفاده میکند. از اینجا به بعد، همهچیز شبیه داستان آشنای سریال اوزارک (Ozark) و بریکینگ بد (Breaking Bad) میشود؛ خانواده فاکس درگیر ماجراهای یک کارتل خلافکار مکزیکی میشوند و حال میبایست با قاتلی بیرحم (با بازی ایان هارت) و دو مأمور آژانس امنیت ملی آمریکا (با بازی کیمبرلی الیز و جیمز لوگرو) تعامل کنند. هارت قاتل مرموزی است که آلی مرید او شده و دو مأمور آژانس امنیت ملی با شوخطبعیهای خود به تلطیف فضا کمک میکنند.
درمجموع، آنچه در قالب نتیجه کار دیده میشود، نمایشی است که بیننده را به دنبال خود میکشاند و در ترغیب مخاطب به تماشای سریال موفق عمل میکند. نجات یافتن از مخمصهها، تعقیبوگریز، درگیری با نیروهای نظامی مرزی، فرار در آخرین لحظه و حتی فرار از بازداشتگاه همه در جذاب کردن داستان بهخوبی تأثیرگذارند. تروکس در نقش آلی، کاریزماتیک و پرانرژی است؛ او را میتوان رونوشتی از قهرمان فیلم اکشن مکگیور دانست که برای نجات محیطزیست مبارزه میکند.
آلی تلاش میکند از چربیهای مرغ، سوخت تولید کند؛ همچنین از فضاهای غیرقانونی مجازی استفاده میکند و به این بخش مسلط است. اما دسترسی فرزندانش را به تلفن همراه و سرگرمیهای محبوب مد روز ممنوع کرده است! دینا و چارلی درباره ایکس باکس هیچچیز نمیدانند، فیلمهای جنگ ستارگان (Star Wars) را ندیدهاند و کشتی فضایی Millennium Falcon را نمیشناسند. با وجود این، داستان تا بدین جا پاسخی برای سؤالات کلیدی ماجرا ارائه نداده است؛ برای نمونه، نمیدانیم آلی چهکار خلافی انجام داده؟ یا چرا این خانواده به این شکل زندگی میکنند؟ سریال ساحل پشه در پاسخگویی به این سؤالات و سؤالات مشابه آنقدر تعلل میکند که بهجای جالبتر شدن موضوع، مخاطب سردرگم، خسته و کلافه میشود.
درجایی از فیلم، آلی میخواهد همهچیز را برای بچهها توضیح دهد. صبر بچهها تمامشده و حال آنها را کاملاً میتوان درک کرد. اما ناگهان خدمتکاری وارد میشود و بازهم سؤالات بدون پاسخ میمانند. بهاینترتیب، بسیاری از قطعات اصلی و مهم معمای سریال ساحل پشه همواره حلنشده باقی میمانند. درنهایت، میتوان نتیجه گرفت که این سریال قصد دارد داستانی چندلایه را روایت کند.
بیشتر قسمتهای سریال ساحل پشه را روپرت وایت کارگردانی کرده است که کارگردانی فیلم سینمایی ظهور سیاره میمونها (Rise Of The Planet Of The Apes) را در کارنامه خود دارد. او همچنین تهیهکنندگی اجرایی را نیز تجربه کرده است. به همین دلیل میتوان تأثیر حضور فیلمسازی صاحب سبک را بهوضوح در این قسمتها مشاهده کرد. حرکت دوربین بر فراز دستگاه یخساز، صحنههای اکشنی که به خوبی تجهیز شدهاند، تصاویر خیالی ترسناک و جذاب مانند حیوانات عروسکی که هدف تیراندازی قرار میگیرند و تصویربرداری به شیوه اسلوموشن یا حرکت آهسته ازایندست شیوههای هنرمندانه کارگردانی به شمار میآیند. حتی در برخی صحنهها، نمادهایی زمخت و نهچندان زیبا از پروانه در گوشهکنار به چشم میخورد!
درمجموع، داستان فیلم تصویری بسیار جالب از خانواده فاکس بهدست میدهد: آیا شیوه زندگی خانهبهدوشی آنها مناسب و پذیرفتنی است یا اینکه باید با نگاهی نقادانه به آن نگریست؟
مشکلات آشنایی که در آنسوی مرزهای جنوبی ایالاتمتحده برای خانواده فاکس اتفاق میافتند خود مبنای شکلگیری داستان سریالاند؛ اما اینجا دقیقاً همانجایی است که سریال ساحل پشه از پاسخگویی طفره میرود.
جاستین تروکس کاریزماتیک و جذاب، ایده پردازی جالب و جلوههای تصویری عالی، همه تحت تأثیر یک باند مافیایی خسته و فیلمنامهای عجیبوغریب قرارگرفتهاند. اما شاید عجیبترین مسئله درباره سریال ساحل پشه آن باشد که با اقتباس از داستانی معروف شروع میشود؛ اما خیلی زود آن را رها میکنند و داستان خود را پی میگیرد. این سریال خاطره فیلم پیتر ویر با همین نام (محصول ۱۹۸۶) را در ذهن مخاطبان زنده میکند.
آیا این سریال را دیدهاید؟ به نظر شما کدامیک جذابترند؛ فیلم سینمایی ساحل پشه یا سریال آن؟