دختران از سن 3 سالگی به هویت جنسی خود آگاه هستند، الگوی آنها مادر است، آنقدر هویت خود را از مادر می گیرند که می خواهند جای او را بگیرند تا پدرشان را راضی کنند، مادر را رقیب می بینند و به دنبال آن هستند. آنها را از دور گاهی با خشونت. اما در عین حال مثل همیشه مادرشان را دوست دارند و از احساسات خشونت آمیز خود احساس گناه می کنند.
همه کودکان 3 تا 6 ساله این مرحله آشفته را پشت سر می گذارند. این مرحله با اشاره به اساطیر یونانی ” مرحله الکترا ” نامیده می شود: پسر جوانی با پدرش دعوا می کند اما مادرش را نوازش می کند. دختران کوچک زیرک تر و محبوب تر پدرانشان می شوند و هوسبازی های آنها مانعی ایجاد می کند که فقط والدین می توانند با رفتار و درک مصمم آن را برطرف کنند.
الکترا دختران: نقش پدر تعیین کننده است
در این مدت ممکن است دخترها توجه بیشتری به پدران خود داشته باشند و با دست زدن به آنها باعث رنج آنها شوند و اگر این نوع توجه را در دختر کوچک خود مشاهده کردید باید قاطعانه اما نه با خشونت جلوی آن را بگیرید. اگر این کار را نکنید، این توهم را در ذهن دختر کوچک خود ایجاد می کنید که او احساس خاص بودن می کند و نمی خواهد آن را رها کند. از سوی دیگر، هرگز نباید این رفتار را به شیوه ای متکبرانه و خشونت آمیز از او گرفت، زیرا تصور آینده او از تمایلات جنسی و قدرت زنانه خود به نگاه تحسین آمیز پدرش بستگی دارد. اما پدرها مراقب باشند وارد بازی او نشوند و او را به این فکر نکنند که می تواند رفتارهای مربوط به بزرگسالان را بپذیرد. شما او را به طور واضح و مکرر به دختر بودن برمیگردانید و به او میگویید: “تو زیبا هستی، اما من با مامان ازدواج کردهام. وقتی بزرگ شدی، مطمئن هستم که با مرد جوانی که دوستش داری آشنا میشوی. می توانم با او ازدواج کنم و دختر کوچک زیبایی مثل من و تو داشته باشم.”
دختر کوچک با مادر مسابقه می دهد
در این روزگار، مادران به دلیل پرخاشگری و بی تفاوتی ناگهانی دختران خردسال خود نسبت به خود طرد می شوند، به خصوص زمانی که خودشان از الکترا گذشته اند، حسادت به مادرانشان سخت است. پس همین الگو را تکرار نکنید: به یاد داشته باشید که “حریف” شما فقط یک کودک است، فرزند خودتان، که شما را دوست دارد و برای راهنمایی او روی شما حساب می کند. او را دست کم نگیرید، در تلاش برای جلب توجه پدر، ناشیانه بودن او را مسخره نکنید. موقعیت خود را به عنوان یک بزرگسال از دست ندهید، عزم خود را برای دلداری دادن به او با گفتن این جمله حفظ کنید: “من می خواستم در سن شما با پدرم ازدواج کنم، اما در جوانی غیرممکن بود که مانند (یکی از نام های جوان) باشم. دخترانی که فرزندانت می شناسند) من با پدرت آشنا شدیم و آنقدر عاشق بودیم که ازدواج کردیم و بعد تو به دنیا آمدی.”
منبع : اختاپوس