سوار بر پله برقی ایرانی – با ویلچر

فاطمه (نام واقعی او نیست) هر بار که با ویلچر خود روی پله برقی ایرانی مانور می دهد، در معرض خطر آسیب قرار می گیرد. اگر بخواهد از مترو تهران استفاده کند، اغلب تنها گزینه اوست.

او گفت: "می دانم که بسیار خطرناک است." هر بار که با ویلچرم سوار بر پله برقی ایرانی می شوم، خود را برای مرگ آماده می کنم. اما چاره دیگری ندارم. من کسی را ندارم که به من کمک کند.»

دیده بان حقوق بشر و مرکز حقوق بشر در ایران در گزارش جدیدی با عنوان «من به همان اندازه انسانم: تبعیض و عدم دسترسی افراد دارای معلولیت در ایران»، موانع روزمره ای را که مردم ایران مانند فاطمه با آن روبرو هستند، مستند می کنند. - هنگام استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی، پله برقی ایرانی اورتک، خرید مواد غذایی، برداشت پول از دستگاه خودپرداز، یا تلاش برای دسترسی به اتاق های لوازم.

حتی ادارات دولتی معمولاً غیرقابل دسترس هستند، علیرغم این واقعیت که افراد دارای معلولیت باید برای خدمات مختلف به آنها مراجعه کنند. ایران سیستم های کمی برای کمک به افراد دارای معلولیت دارد و آنها در تعامل با پزشکان، رانندگان اتوبوس و مددکاران اجتماعی دولتی با انگ و تبعیض مواجه می شوند.

فاطمه 33 ساله حدود 13 سال پیش به دیستروفی عضلانی مبتلا شد. او اکنون تنها زندگی می کند، اگرچه برای کارهای روزانه مانند لباس پوشیدن و حمام کردن به کمک نیاز دارد.

سازمان بهزیستی ایران، نهاد اصلی که وظیفه ارائه خدمات به افراد دارای معلولیت را بر عهده دارد، خدمات کمک شخصی برای کمک به افراد دارای معلولیت ارائه نمی دهد. بنابراین فاطمه به یکی از همسایه ها پول می دهد تا در رفع نیازهای اولیه اش کمک کند. اگر همسایه اش در سفر یا مشغول است، باید دوست یا خویشاوندی پیدا کند تا به او کمک کند. به دلیل محدودیت های مالی، او این درخواست ها را تا حد امکان به ندرت مطرح می کند.

علاوه بر صحبت در مورد عدم دسترسی، بسیاری از افراد دارای معلولیت گزارش هایی از رفتار بی احترامی یا بدرفتاری کلامی مددکاران اجتماعی در سازمان بهزیستی کشور به اشتراک گذاشتند. بسیاری از مددکاران اجتماعی بیش از حد کار می کنند. اگرچه استانداردهای ملی نشان می دهد که هر مددکار اجتماعی نباید بیش از 150 پرونده داشته باشد، اما بسیاری از آنها حجم پرونده های سنگین تری دارند. فاطمه گفت که مددکار اجتماعی او آنقدر پرونده دارد که به سختی می تواند کسی را از یک ملاقات به ملاقات دیگر به یاد بیاورد.

فاطمه گفت: «هر بار باید داستانم را دوباره تعریف کنم تا او را متقاعد کنم که واقعاً به حمایت نیاز دارم.

فاطمه ویلچر دستی دارد. زمانی که بازوهای او به دلیل شرایطش ضعیف تر شدند، درخواست ویلچر برقی کرد، اما هرگز آن را نگرفت. در واقع، دولت معمولاً تنها یک نوع ویلچر ارائه می‌کند - «ویلچر بیمارستانی» - که فقط برای انتقال بیماران به داخل بیمارستان است، نه برای پیمایش روزانه.

از آنجایی که فاطمه کار نمی کند، تنها منبع درآمد او همان «مستمری بازماندگان» است که به دلیل فوت پدرش چند سال پیش دریافت می کند. در ایران اگر مردی فوت کند، افراد تحت تکفل او از جمله دختران مجرد می توانند از بیمه تامین اجتماعی برخوردار شوند. این در حالی است که طبق قانون، فرد تنها می تواند از یک برنامه تامین اجتماعی بهره مند شود، بنابراین فاطمه نمی تواند مطالبه مستمری از کارافتادگی داشته باشد. در حال حاضر، اقوام اجاره او را پرداخت می کنند، اما او نگران است که روزی نتوانند.

با وجود موانع، فاطمه مصمم است بدون اتکا به دیگران تا جایی که می تواند انجام دهد. او از سیستم اتوبوس عمومی استفاده می کند، اگرچه اتوبوس ها عموماً برای افراد دارای معلولیت قابل دسترسی نیستند. تعداد کمی از اتوبوس‌ها دارای پله‌های قابل تنظیم هستند که به افرادی که از ویلچر، عصا یا واکر استفاده می‌کنند اجازه سوار شدن می‌دهند، و پله‌هایی وجود دارد که به سکوهای اتوبوس‌های اتوبوس حمل‌ونقل سریع شهر منتهی می‌شوند.

فاطمه می‌گوید: «وقتی متوجه می‌شوم مردم وقت یا دانش لازم برای باز کردن رمپ را ندارند، از کسی می‌خواهم که مرا با ویلچر سوار و از اتوبوس بلند کند.» "بعضی وقت ها مجبور می شوم به پنج یا شش اتوبوس اجازه عبور بدهم تا بتوانم برای سوار شدن به اتوبوس کمک بگیرم."

اما عزم او تزلزل ناپذیر است. او به سوار شدن بر پله برقی ایرانی و سوار شدن به اتوبوس های آن ادامه خواهد داد و به امید روزی که سازمان بهزیستی کشور و سایر نهادهای مسئول خدماتی را به او و میلیون ها نفر از مردم ایران که به معلولیت نیاز دارند ارائه دهند.