بخا طر سوپ ریخته تأ سف نخور...


بخا طر سوپ ریخته تأ سف نخور...
بخا طر سوپ ریخته تأ سف نخور...

روزی یک کشاورز سالخورده چینی، در حالی که مقداری سوپ را در ظرفی به انتهای چوبی حمل می کرد، از جاده ای می گذشت. بعد از مدتی کاسه ترک برداشت و شکست و سوپ درون ظرف به زمین ریخت. کشاورز پیر بی توجه به اتفاقی که افتاده بود به راهش ادامه داد. مردی که ماجرا را مشاهده کرده بود رو به پیرمرد کرد و گفت:" متوجه نشدی که همه سوپت به زمین ریخت ؟" کشاورز پاسخ داد:" چرا، صدای شکستنش را شنیدم. تمام سوپ هم از بین رفته است. اما چه کاری از دست من ساخته است؟"

نتیجه: بر اتفاق گذشته، اندوه مخور تأسف نیز مسئله ای را حل نمی کند.