دو پسر بچه در حال قدم زدن در کنار جاده ای بودند


دو پسر بچه در حال قدم زدن در کنار جاده ای بودند
دو پسر بچه در حال قدم زدن در کنار جاده ای بودند

دو پسر بچه در حال قدم زدن در کنار جاده ای بودند که چشمشان به دو بشکه شیر که برای فروش به شهر می بردند، افتاد. پسر های شیطان در هر بشکه یک قورباغه انداختند. قورباغه اول با خود گفت:"خدایا!من که تا به حال در شیر شنا نکرده ام. در پوش را هم که به خاطر سنگین بودنش نمی توانم کنار بزنم.:و خود را رها کرد. وقتی در شهر، در بشکه آب را برداشتند. با یک قورباغه مرده مواجه شدند. اما قورباغه بشکه دوم با خود گفت:"من نمی توانم در بشکه را کنار بزنم، اما می توانم شنا کنم."و آن قدر شنا کرد تا خود را به تکه ای خامه شناور رساند. وقتی که در بشکه دوم باز شد. قورباغه با یک جهش بیرون پرید و خود را نجات داد. نتیجه یک برنده هیچ گاه تسلیم نمی شود و کسی که تسلیم شود نیز هیچ گاه برنده نمی شود.