خاطرات سفر به ایتالیا و آشنایی با همسرم در رستوران ایتالیایی

امروز قصد ندارم غذایی ایتالیایی و یا فرانسوی به شما عزیزان آموزش بدهم. خیلی دوست دارم امروز قسمتی از زندگی شخصی خودم و اینکه چطور با همسر ایتالیایی خودم آشنا شدم رو برای شما عزیزان تعریف کنم.

تقریبا نزدیک به 2 سال هست که از سفر من و دوستم که اسمش روژین هست به ایتالیا میگذره اما خاطرات اون سفر هر روز برای من تداعی میشه چرا که هر روز در حال زندگی کردن با ثمره ی سفر به ایتالیا هستم. دوست دارم خیلی با علاقه این مطلب رو بخونید چرا که برای بازگو کردنش خیلی ذوق دارم.


من و دوستم روژین خیلی علاقه داشتیم از ایران مهاجرت کنیم برای همین سراغ چندین وکیل رفتیم برای مشاوره و راهنمایی گرفتن برای مهاجرت از ایران. وکیلی به ما پیشنهاد داد که برای رفتن بهتره که از قبل چندین سفر اروپایی رفته باشید. از اونجایی که من و روژین هم عاشق سفر به ایتالیا بودیم خیلی ذوق کردیم و در فکر یک سفر 2 نفره و دوستانه به ایتالیا افتادیم. البته این هم بگم که همان 2 ساله پیش زیاد شرایط مالی برای رفتن به چنین سفری رو نداشتیم. اما بلاخره با پافشاری زیاد و سجی خاص خودمون موفق به خرید بلیط به صورت اقساطی شدیم. مطمئن هستم براتون سوال شده که چرا:

سفر به ایتالیا رو خیلی دوست داشتیم؟

من و روژین دانشجو و محصل در رشته ی هنر در دانشگاه هنرهای زیبای تهران بودیم و عاشق تاریخ و هنر ایتالیایی ها. همیشه علاقه و آرزو داشتیم بریم مکان های باستانی ایتالیایی رو از نزدیک ببینیم و عکس بگیریم. ساعت ها هم وقت خودمون رو در بهترین رستوران ایتالیایی بگذرونیم پیتزاها و پاستاهای معروف ایتالیایی رو بخوریم. کل انگیزه ما از سفر به ایتالیا همین بود. راستی یک چیز رو فراموش کردم من با اینکه تا به حال با مردمان ایتالیا برخورد نداشتم اما احساس می کردم عاشق فرهنگ و سبک زندگی ایتالیایی ها هستم. برای اینکه خیلی خاطره ی من برای شما خسته کننده و زیاد نباشه خیلی خلاصه براتون تعریف می کنم.


سفرنامه ایتالیا

مدت سفر ما به دلیل محدودیت بودجه ای که داشتیم کوتاه بود و باید به دقت برنامه ریزی می کردیم تا همه جاهایی که آرزوی رفتنش را داشتیم می دیدیم. خلاصه با کلی رفت و آمد به سفارت ایتالیا بالاخره بعد از چند روزه ویزای چند روزه ی ما به ایتالیا اومد و یادمه که اون روز چقدر من و روژین ذوق زده بودیم. با شوق و ذوق شرایط آب و هوایی رو به دقت بررسی کردیم و کم کم چمدان هی خودمون رو بستیم و طبق روال روز پرواز رفتیم فرودگاه و مراحل دیگه ی پرواز. همه چیز خوشبختانه سرجاش بود و مشکلی نداشتیم. بعد از یک پرواز خوب به فرودگاه مقصد رسیدیم و لیدر هم منتظر ما، خیلی هم خسته بودیم به دلیل اینکه یک پرواز دو مسیره داشتیم. اول به قطر رفتیم و از آنجا به فرودگاه ونیز. با اینکه خسته بودیم ولی دل دل می کردیم که ز فرودگاه بریم بیرون و ونیز رو ببینیم.

لیدر ما خانم و آقای جوانی بودند که من و دوستم ارتباط نزدیکی با لیدر خانم گرفتیم و خلاصه دوست شدیم. همین باعث شد که با استفاده از تجربه های زیاد دوستمون ما از بهترین مکان های ایتالیا دیدن کنیم. از فرودگاه که سوار اتوبوس شدی تا به محل اقامتمون برسیم تور لیدرها به نوبت شروع به معرفی ونیز کردند. من و روژین هم مشغول عکس و فیلم برداری و مسخره بازی در اتوبوس برای ثبت خاطرات.

هر چی جلو تر پیش می رفتیم متوجه شدیم که چه شمال زیبایی داریم می بینیم البته با یکسری تفاوت ها. سبک خانه ها و معماری ساختمان تنها چیزی بود که با شمال فرق داشت. زمانی که به ونیز سفر کردیم هوا نسبتا گرم و دارای رطوبت بود. تمامی مناظر سرسبز را که رد کردیم رسیدیم به مناطق ساحلی حالا دیگه همه چیز آبی بود انگار از یک دنیای سبز به دنیای آبی رنگ رفتیم. مسافتی کوتاه را باید با قایق سپری می کردیم تا به هتل می رسیدیم.

شاید باورتون نشه که از همان ابتدای سفر حتی لحظه نشتن داخل قایق و حرکت به سمت هتل بسیار جذاب و دیدنی بود. هر دو سمت قایق محل سکونت و رفت و آد بود زیبایی این صحنه ها به حدی بود که برای من غیر قابل توصیف برای شما عزیزان می باشد. من همیشه عاشق هتل های لوکس و مجلل بودم اما زمانی این صحنه و طبیعت زیبا رو دیدم چنان آرامشی گرفتم که دیگر به فکر هتل نبودم و تنها دوست داشتم ساعت ها در همان قایق بنشینم و این سرزندگی شهر ونیز را ببینم.


همین طور که من و دوستم مسخ تماشای این همه زیبایی بودیم قایق ایست کرد و متوجه شدم به هتل مورد نظر رسیدیم. هتل، هتلی کوچک با لابی بسیار جمع و جور. شاید به ذهنتون خطور کرده باشه که حتما هتل و اتاق ها تمیز نباشه چون کوچک بود. اما به هیچ عنوان اینطور نبود بلکه زمانی که وارد اتاق ها شدیم یک اتاق بسیار تمیز و شیکی را دیدیم. هتل دقیقا جایی قرار داشت که سمتی ار آن خشکی و سمتی دیگر تالاب بود. در سمت خشکی رستوران ایتالیایی اصیل دیده می شد. دلم می خواست به تک تک این رستوران ها برم و همه ی غذاهای ایتالیایی رو امتحان کنم اما بودجه ای که به همراه داشتیم این اجازه رو به ما نمی داد. کم کم داریم به لحظه ی حساس زندگی من نزدیک میشیم و دلم می خواد این قسمت را خیلی زود تعریف کنم چرا که خیلی ذوق دارم. روزی که ما به نیز رسیدیم شب همان روز قرار بود جشنی به مناسبت خاصی برپا بشه. برای همین ما مقداری استراحت کردیم البته بعد از دوش گرفتن و بعد از استراحت آماده شدیم که کم کم به میدان و خیابان مرکزی شهر بریم تا در جشن آن ها شرکت کنیم. زمانی که به مرکز شهر رسیدیم تعداد زیادی نوازنده و ارکسر دیدیم که بسیار زیبا می نواختند. مردم خیلی شاد می رقصیدند، مشروب می خوردند و ...

من و دوستم روژین در حال تماشای مردم زیبا و شاد ایتالیا بودیم که من به روژین گفتم خیلی گرسنه هستم به یکی از این رستوران های اطراف بریم. روژین پیشنهاد داد که به رستورانی برویم که بار و کافه هم داشه باشد. خلاصه به رستورانی کشیده شدیم که همسرم و دوستانش در آنجا بودند. قطعا همه ی شما متوجه شدید که آن مرد در حال حاضر همسرم هست. این یکی از زیباترین اتفاق سفر من به ایتالیا بود که خیلی برای خودم عجیب بود. البته این هم بگم که ازدواج ما به این سادگی ها هم نبود چرا که دین متفاوتی داشتیم و این شرایط رو سخت کرده بود. اما با همه خوبی و سختی هاش من خیلی از این اتفاق راضی هستم.