کتاب مزرعه حیوانات نشان میدهد انقلاب بلشویکی که در ابتدا یک آرمان بود، سپس چطور در دوران استالین به خشونت رسید.
مزرعهای که قصه در آن میگذرد، بهشکلی بسیار ضعیف اداره میشود. آقای جونز که مسئول این مزرعه است، مردی غیرمسئول و الکلی است. ازاینرو، یک شب، گرازی بزرگ حیوانات را دور هم جمع و برای آنها کنفرانسی ارائه میکند. او در آن سخنرانی، حیوانات دیگر را به سرنگونکردن انسانها ترغیب میکند. پیرو این جرقه، حیوانات شورش و آقای جونز را از مزرعه بیرون میکنند.
بهتدریج تغییراتی در مزرعه رخ میدهد؛ برای مثال، حیوانات خواندن و نوشتن میآموزند. غذا فراوان میشود. خوکها خود را به مقامهای رهبری ارتقا میدهند و اقلام غذایی خاص را برای سلامت شخصی خود کنار میگذارند. پس از تلاش ناموفق آقای جونز و همکارانش برای بازپسگیری مزرعه، حیوانات، برنامههایی را برای مدرنسازی مزرعه با ساخت یک آسیاب بادی اعلام میکنند. اینجاست که دیگر حیوانات هم از پس مدیریت مزرعه برنمیآیند و برخی از برخی دیگر ناراضی میشوند و تعقیبوگریزهایی صورت میگیرد.
تغییراتی در ساختار مدیریتی مزرعه اعمال میشود و جلساتی با کمیتهای از خوکها که مزرعه را اداره میکنند، انجام میشود. خوکی به نام ناپلئون اما کمکم خود را در رأس قدرت قرار میدهد و به انتخاب و صلاحدید خودش حیواناتی را تنبیه میکند.
در میانهٔ رمان قلعه حیوانات آقای فردریک، کشاورز همسایه، به مزرعه حمله و با استفاده از موادّ انفجاری، آسیاب بادی را منفجر میکند. اگرچه حیوانات در این نبرد پیروز میشوند اما این کار را با هزینهٔ زیادی انجام میدهند؛ زیرا بسیاری از آنها زخمی میشوند.
سالها میگذرد، آسیاب بادی بازسازی میشود و آسیاب بادی دیگری ساخته میشود که باعث درآمد خوبی برای مزرعه میشود. با این حال، ایدهئالهایی که سرگروههای پیشین دربارهٔ آنها صحبت میکردند، فراموش میشوند.
از روی رمان جورج اورول، فیلمهای سینمایی گوناگونی ساخته شده است.
بخش هایی از رمان:
«زمستان سخت و سردی بود. پس از هر هوای طوفانی برف و باران میبارید و بعد یخبندان شدیدی که تا ماه فوریه ادامه پیدا کرد. حیوانات تا آنجا که ممکن بود در تجدید بنای آسیای بادی میکوشیدند، چون کاملا از توجه دنیای خارج به مسئله آگاه بودند و میدانستند عدم موفقیت آنها و تاخیر در ساختمان آسیاب بادی سبب کامیابی و خشنودی بشر حسود خواهد شد.
آدمها از روی بغض میگفتند که موجب خرابی آسیاب سنوبال نیست. آنها نازک بودن دیوارها را دلیل فروریختن میپنداشتند. حیوانات با آنکه این حرف را نمیپذیرفتند، مصمم شدند دیوارها را به جای هجده اینچ سابق به ضخامت سه فوت بسازند. طبعا به سنگ بیشتری نیاز بود. مدت مدیدی سنگها زیر تودهٔ برف بود و کار پیش نمیرفت. در هوای سرد ولی آفتابی بعد از برف مختصر پیشرفتی حاصل شد. ولی کار جانفرسا بود و حیوانات مثل قبل، امیدوار نبودند. همیشه سردشان بود و معمولا گرسنه بودند. فقط باکسر و کلوور خود را به دست یاس و نومیدی نسپردند. سکوئیلر خطابههای غرایی دربارهٔ لذت خدمت و شان کار ایراد میکرد، اما حیوانات از قدرت باکسر و فریاد خاموش نشدنی او که «بیشتر کار خواهم کرد» دلگرمی بیشتری مییافتند.
در ماه ژانویه آذوقه کمیاب شد. جیرهٔ غله به میزان معتنابه تقلیل یافت و اعلام شد که به هر یک، یک عدد سیبزمینی برای جبران کمبود غله داده خواهد شد. بعد کاشف به عمل آمد که قسمت اعظم سیبزمینی که زیر خاک انبار شده و روی آن را خوب نپوشانده بودند فاسد شده است و فقط مقدار کمی از آن بقیه نرم و بیرنگ شده بود. گاه چند روز متوالی حیوانات چیزی جز پوشال و چغندر نمیخوردند و در واقع با قحطی فاصلهای نداشتند.
پنهان نگاه داشتن اوضاع از دنیای خارج امری حیاتی بود. خرابی آسیاب بادی آدمها را گستاختر کرده و دروغهای تازهای راجع به مزرعهٔ حیوانات رواج میدادند. بار دیگر شایع شده بود که حیوانات از قحطی و ناخوشی در شرف مرگاند و دائم با هم میجنگند و به همنوع خوری و بچهخوری افتادهاند.»
اگر به دنبال سایت سفارش کتاب هستید پیشنهاد میکنم سری به این مطلب بزنید. سایتهای خوبی پیشنهاد دادند.